پاسخ اجمالی:
در تعريف تقليد مى گويند: «تقلید عبارت است از قبول گفتار ديگرى بدون دليل تفصيلى» و گاه بعضى آن را توسعه داده، و پيروى عملى را نيز جزء آن دانسته اند. از سویی تقلید در صورتى مى تواند ممدوح باشد كه از يك سو شخص مورد تقليد داراى دو شرط اصلی «آگاهی و صداقت» باشد. از سوى ديگر موضوع مورد تقليد بايد از موضوعات «تخصّصى» باشد تا تقليد در آن جايز گردد، امّا در مسائل عمومى، هركس بايد به سهم خود تحقيق كند. از سوى سوم مقلِّد نيز نبايد قادر به استنباط باشد، زیرا در صورت توانایی در استنباط، تقليد ممنوع است.
پاسخ تفصیلی:
معمولا در تعريف تقليد مى گويند: «تقلید عبارت است از قبول گفتار ديگرى بدون دليل تفصيلى» و گاه بعضى آن را توسعه داده، و پيروى عملى را نيز جزء آن دانسته اند؛ بدون آن كه سخن و گفتارى در ميان باشد، و گاه تأثيرات ناخود آگاهى را كه اعمال و رفتار و صفات ديگران در انسان مى گذارد نيز جزء آن دانسته اند.
البتّه قسمت اخير كه به صورت تأثير ناخود آگاه تحقّق مى يابد از موضوع بحث ما خارج است، ولى در قسمت اوّل و دوّم در صورتى تقليد مى تواند ممدوح باشد كه از يك سو شخص مورد تقليد (به اصطلاح مرجع تقليد) داراى اين دو شرط عمده باشد: «آگاهى» و «صداقت».
يعنى صاحب نظر باشد و تشخيص خود را نيز با صداقت منتقل كند؛ هرگاه يكى از اين دو از ميان برود تقليد وارد قسم مذموم خواهد شد.
از سوى ديگر موضوع مورد تقليد بايد از موضوعات تخصّصى باشد تا تقليد در آن جايز گردد، امّا در مسائل عمومى كه همه توانايى بر تحقيق دارند ـ مانند مسائل مربوط به اصول اعتقادى، و آن قسمت از امور اخلاقى و اجتماعى كه جنبه تخصصى ندارد ـ هركس بايد به سهم خود در آن تحقيق كند.
از سوى سوّم مقلِّد نيز خود بايد قادر به استنباط نباشد كه اگر قادر باشد و بتواند يك مسأله تخصّصى را با تحقيق مورد بررسى قرار دهد تقليد براى او ممنوع است.
از اين جا مرز ميان تقليد ممدوح و مذموم در جهات سه گانه (شرايط مرجع، شرايط مقلّد، شرايط موضوعى كه در آن تقليد صورت مى گيرد) روشن مى شود.
اين بحث را با حديثى از امام صادق(عليه السلام) پايان مى دهيم:
كسى به امام عرض كرد: با اين كه عوام يهود اطلاعى از كتاب آسمانى خود جز از طريق عالمانشان نداشتند؛ چگونه خداوند آنها را به خاطر تقليدشان از علماء و پذيرش از آنان مذمّت فرموده؟! (اشاره به آيه): «وَمِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لاَ يَعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِىَّ ...» و آيه «فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ...» (1)؛ (و پاره اى از آنان عوامانى هستند كه كتاب خدا را جز [يك مشت خيالات و] آرزوها نمى دانند ـ پس واى بر آنها كه نوشته اى بادست خود مى نويسند، سپس مى گويند: اين، از طرف خداست). آيا عوام يهود با عوام ما كه از علماى قريش تقليد مى كنند تفاوتى دارند؟
امام صادق(عليه السلام) در جواب فرمود: «ميان عوام ما و عوام يهود از يك جهت تفاوت است، و از يك جهت برابرى. از آن جهت كه مساوى هستند خداوند عوام ما را نيز نكوهش كرده همان گونه كه عوام يهود را مذمّت كرده است. امّا آن جهت كه با هم تفاوت دارند اين است كه عوام يهود از وضع علماى خود آگاه بودند و به خوبى مى دانستند كه آنها در نقل مطالب دروغ مى گويند، حرام و رشوه مى خورند و احكام خدا را تغيير مى دهند. آنها با فطرت خود اين حقيقت را دريافته بودند كه اين گونه اشخاص فاسق اند و جايز نيست گفتار آنها را درباره خدا و احكام اش بپذيرند؛ و شايسته نيست گواهى آنها را درباره پيامبران خدا قبول كنند به اين دليل خداوند آنها را مذمّت كرده است. اگر عوام ما نيز از علماى خود فسق آشكار و تعصّب شديد و حرص بر دنيا و اموال حرام ببينند، هركس از آنها تبعيت كند همانند يهود است كه خداوند آنان را به خاطر پيروى از علماى فاسق مذمّت كرده است. سپس اضافه فرمود:
«فَأمّا مَنْ كانَ مِنَ الْفُقَهاءِ صائِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدِيْنِهِ مُخالِفاً عَلى هَواهُ مُطِيْعاً لِاَمْرِ مَوْلاهُ فَلِلْعَوامِ أَنْ يُقَلِّدُوْهُ» (2)؛ (اما دانشمندانى كه نفس خويش را حفظ كرده و دين خدا را نگهداشته اند، مخالف هواى نفس و مطيع فرمان مولاى خود باشند مردم عوام مى توانند از آنها تقليد كنند).(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.