پاسخ اجمالی:
سرچشمه تعصّب و لجاجت، غالباً جهل و كوتاه فكرى است؛ چرا كه دارنده آن چنين مى پندارد كه اگر دست از عقيده خود بردارد همه چيز را از دست مى دهد. گاهی هم سرچشمه آن تكبّر و خودخواهى است؛ به طورى كه شخص لجوح حاضر نيست در مقابل حقّ خضوع كند. این دو خصوصیت منفی شخصیتی، حجاب ضخيمى در مقابل ديدگان عقل انسان ها فرو مى كشد و به آنها اجازه نمى دهد واقعيّت ها را ببينند. قرآن نیز در همین راستا، اين گونه افراد را كوران و كران و گاه مردگان معرّفى مى كند.
پاسخ تفصیلی:
تعصب و لجاجت در حقيقت لازم و ملزوم يكديگرند؛ زيرا وابستگى به چيزى انسان را وادار مى كند كه در مورد آن اصرار ورزد و پافشارى كند و دفاع بى قيد و شرط نمايد.
البتّه گاهى «تعصّب» به معناى وابستگى به امر حق استعمال مى شود؛ ولى غالباً در مورد وابستگى به باطل است.
سرچشمه لجاجت و تعصّب هر چه باشد غالباً جهل و كوتاه فكرى آميخته با آن است؛ چرا كه دارنده آن چنين مى پندارد كه اگر دست از عقيده خود بر دارد همه چيز را از دست مى دهد يا شخصيت او در هم مى شكند.
گاه سرچشمه آن تكبّر و خودخواهى است به طورى كه حاضر نيست در مقابل حق خضوع كند، و گاه عوامل ديگر.
تعصّب و لجاجت حجاب ضخيمى در مقابل ديدگان عقل انسان ها فرو مى كشد و به آنها اجازه نمى دهد واقعيّت ها را ببينند. افرادى را مى بينيم كه به هيچ قيمت حاضر نيستند از عقيده و حرف خود دست بردارند؛ هرچند دلايل قطعى بر بطلان آن اقامه شود و به اصطلاح اگر با هزار و يك دليل ثابت كنيم مرغ دو پا دارد باز مى گويند فقط يك پا دارد! و اگر دستشان را بگيريم و مقابل آفتاب بريم چشم خود را مى بندند و مى گويند شب است!
آيات قرآن(1) به خوبى اين حقيقت را منعكس كرده و اين گونه افراد را كوران و كران و گاه مردگان، معرّفى مى كند؛ و گاه مى گويد: بر دل هاى آنها مهر نهاده شده و در محفظه اى قرار گرفته و از هر سو بسته شده است.
در روايات اسلامى نيز روى اين معنا تكيه بسيار شده تا آن جا كه اميرمؤمنان(عليه السلام) مى فرمايد: «اَللَّجُوجُ لا رَأْىَ لَهُ» (2)؛ (افراد لجوج نظر صائبى ندارند).
در جاى ديگر مى فرمايد: «اَللَّجاجُ يُفْسِدُ الرَّأْىَ» (3)؛ (لجاجت نظر صائب را از ميان مى برد). يا مى فرمايد: «لَيْسَ لِلِلَّجُوج تَدْبيْرٌ» (4)؛ (لجوج تدبيرى ندارد).
همچنين اميرمؤمنان(عليه السلام) در خطبه قاصعه مى فرمايد: «فَاللهَ اللهَ فِى كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجاهِلِيَّةِ فَاِنَّهُ مَلاقِحُ الشَّنَئانِ، وَمَنافِخُ الشَّيْطانِ، اَلَّتِى خَدَعَ بِهَا اْلأُمَمَ الْماضِيَةَ وَالْقُرُونَ الخالِيَةَ حَتّى أَعْنَقُوا فِى حَنادِسِ جَهَالَتِهِ وَ مَهاوِى ضَلالَتِه» (5)؛ (شما را به خدا سوگند از كبر و نخوت تعصّب و تفاخر جاهلى بر حذر باشيد كه مركز پرورش كينه و بغض و كانون وسوسه هاى شيطان است، كه ملت هاى پيشين و امت هاى قرون گذشته را با آن فريفته است تا آن جا كه در تاريكى هاى جهالت فرو رفتند و در گودال هاى هلاكت سقوط كردند).
اين سخن را با كلام ديگرى از همان امام بزرگوار پايان مى دهيم كه در نامه خود به گروهى از اهل شهرهاى مختلف در گزارش ماجراى صفين چنين نوشت: «مَنْ لَجَّ وَتَمادَى فَهُوَ الرّاكِسُ الَّذِى رانَ اللهُ عَلَى قَلْبِهِ وَ صارَتْ دائِرَةُ السَّوْءِ عَلى رَأْسِهِ» (6)؛ (كسى كه [در امور باطل] لجاجت و پافشارى كند پيمان شكنى است كه خدا زنگار بر قلبش نهاده و حكومت خود كامگان بر سر او سايه اندخته است).
البتّه همان گونه كه گفته شد اصرار و پافشارى بر حق، تعصّب نيست؛ و اگر آن را تعصّب نام گذاريم تعصّب ممدوح است. لذا در حديثى از امام على بن الحسين(عليه السلام) آمده است که وقتى از مفهوم «عصبيّت» از آن حضرت سؤال كردند؛ فرمود: «اَلْعَصَبِيَّةُ الَّتِى يَأْثِمُ عَلَيْها صاحِبُها أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرارَ قَومِهِ خَيْراً مِنْ خِيار قَوم آخَريْنَ، وَلَيْسَ مِنَ الْعصَبِيَّةِ أَنْ يُحِبَّ الرَّجُلُ قَوْمَهُ وَلكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِيْنَ قَوْمَهُ عَلى الظُّلْمِ» (7)؛ (عصبيتى كه انسان به خاطر آن گناه مى كند اين است كه بدان قوم خود را بهتر از نيكان اقوام ديگر بداند ولى اين عصبيّت نيست كه انسان قوم خود را دوست دارد عصبيّت اين است كه آنها را اعانت بر ظلم كند).(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.