پاسخ اجمالی:
معاویه و سپاهش در جنگ صفین آب فرات را بر روی امام علی(ع) و یارانش بست و گفت: اجازه نمی دهیم از این آب استفاده کنند تا از تشنگی بمیرند. اشعث بن قيس و اشتر به دستور امام با دشمن جنگیدند تا آنان را از اطراف شریعه فرات دور کردند و بر آب مسلط شدند؛ آنگاه امام به یارانش فرمود: اجازه دهيد كه شامیان هم از آب بردارند.
پاسخ تفصیلی:
در منابع زیادی آمده است که معاویه و لشکریانش در ماجرای جنگ صفین، آب را برروی سپاه امام علی علیه السلام و یارانش بستند.
طبرى در تاريخ خود ـ به نقل از عبد الله بن عوف بن احمرـ می نویسد: چون به صِفّين رسيديم، مشاهده نمودیم كه شاميان شريعه فرات را گرفته اند؛ و معاویه، ابو اعور سُلَمى را به همراه سواران و پيادگانى بر آب گماشته و پيشاپيش آنان، تيراندازان و نيزه داران و سپرداران را به صف كرده و همگی كلاهخود بر سر داشتند و جمع شده بودند تا علی علیه السلام و یارانش را از آب، باز دارند. تا شاید به وسیله این کار بتوانند بر امام و سپاهیانش فشار وارد کنند تا آنان را تسلیم نمایند.
آن گاه که امير مؤمنان(علیه السلام) از این کار مطلع شد؛ صعصعة بن صُوحان را فرا خواند و به او فرمود: « نزد معاويه برو و بگو: ما اين راه را به سوى شما پيموده ايم؛ تا حجّت را بر شما تمام كنيم، و پيش از آن، از جنگ با شما اكراه داشتیم.
اكنون می بینم تو با سواران و پيادگانت با ما به جنگ برخاسته اى و آب را بر روی ما بسته ای. و اين جنايتی است كه انجام داده ايد. به يارانت پيغام فرست كه راه آب را بر سپاه من باز بگذارند؛ و گرنه به سپاهم رخصت می دهم كه بر سر آب بجنگند تا هر كه چيره شد، بنوشد».
معاويه - با تعدادی از يارانش به مشورت بر خواست و - گفت: شما چه مى انديشيد؟
وليد بن عُقبه گفت: ای معاویه! اینان آب را بر عثمان بن عفان باز داشتند. پس تو هم آب را بر ايشان ببند...و ايشان را تشنه لب بكُش، كه خدايشان تشنه لب بكشد!
سپس عبد الله بن ابى سَرح گفت: آب را بر آنان ببند. ايشان اگر به آب دست نيابند، باز مى گردند؛ و همين بازگشتشان، گريز و شكست است.(1)
در کتاب فتوح نیز آمده است: بعد از ماجرای بسته شدن آب توسط معاویه و همراهانش، و پیغام امام به معاویه برای گشودن آب، معاويه به عمرو بن عاص گفت: رأى تو چيست؟
عمرو بن عاص گفت: من معتقدم على كسى نيست كه تشنه بماند؛ و بدون آن كه از فرات آب بنوشد، به آن بنگرد. او براى چيزى جز آب آمده است. پس از بستن آب دست بردار تا او و ما بنوشيم.(2)
ولی معاویه اجازه نداد تا یاران امام از آب استفاده کنند.
آن گاه همگی گفتند: به خدا سوگند، قطره اى آب به عراقیان نخواهيم داد تا تشنه لب بميریند.(3)
این جریان نشانگر آن است که معاویه از هر وسیله ای برای پیروزی استفاده می کرد. و این حاکی از خباثت و بی رحمی اوست.
در کتاب أخبار الطوال آمده است: عراقيان یک شبانه روز بى آب به سر بردند...و یاران معاویه از برداشتن آب ممانعت می کردند.
بعد از این ماجرا على عليه السلام را اندوهى سخت فرا گرفت و از مصيبت تشنگى سپاهيانش سينه اش تنگ شد. اشعث بن قيس نزد وى آمد و گفت: اى امير مؤمنان!
آيا در حالى كه تو در ميان مايى و شمشيرهایمان با ماست، آن سپاه - معاویه و همراهیانش- آب را بر ما می بندند؟!
بگذار من به سوى آب پيشروى كنم. به خدا سوگند، زنده باز نمى گردم مگر آن كه آب بياورم. به اَشتر هم فرمان ده كه با سوارانش به من بپيوندند.
على عليه السلام به او فرمود: « به آنچه در نظر دارى، عمل كن».
او صبحگاهان- با اشتر- به سوى ابو اعور پيشروى كردند و با آنان درگير شدند. و دلاورانه با ايشان جنگيدند تا اینکه اشتر در آن كارزار، آنان را از اطراف شریعه فرات دور کرد و آب به دست ياران امام على عليه السلام افتاد.(4)
در شرح نهج البلاغة آمده است: على (عليه السلام) و يارانش – بعد از آنی که دیدند آب بر روی شان بسته شده- از معاویه و یارانش خواستند كه آب را برایشان بگشايند؛
ولی آنان گفتند: به خدا سوگند، قطره اى آب به شما نخواهيم داد تا تشنه لب بميرید.
آنگاه امام على عليه السلام، اشتر را با سپاهى به يارى اشعث و شبث، گسيل داشت. و هر دو سپاه با هم جنگيدند تا اینكه آب به دست ياران امام على عليه السلام افتاد.(5)
ابن اثیر در کتاب كامل فى تّاريخ ـ در بيان جنگ بر سر آب ـ می نویسد: سپاه على عليه السلام با سپاه شام جنگيدند تا اینکه آب در دست ياران على عليه السلام افتاد.
آن گاه یاران علی(علیه السلام) گفتند: به خدا سوگند،- دیگر- به شاميان آب نمى دهیم؛ ولی على ( عليه السلام) برای يارانش پيك فرستاد و فرمود: «به قدر حاجت از آن آب برگيريد و اجازه دهيد كه شامیان هم از آب برگيرند؛ همانا آنان –پیش از این- ستم کردند، پس شما، خود ستم می كنيد».(6)
مسعودی نیز در مُروج الذّهب می نویسد: از آن پس كه سپاه على (عليه السلام) لشكر معاويه را از آب دور كردند، معاويه به عمرو بن عاص گفت: درباره اين مرد(علی) چه گمان دارى؟
آيا از آن رو كه ما آب را بر وى بستيم، او نيز آب را بر ما مى بندد؟
عمرو بن عاص گفت: نه.
سپس معاويه پيكى نزد على (عليه السلام) فرستاد و اجازه خواست كه – همراهیانش- به شريعه فرات وارد شوند و از آب استفاده کنند.
اما ياران امام (عليه السلام) به وى گفتند: اى امير مؤمنان! همان گونه كه آنان آب را بر تو بستند، تو نیز آب را بر آنها ببند و مگذار شاميان قطره اى آب را بـياشامند؛ آنان را با تـشنگى هلاكشان سـاز و بدين سان دست بسته بگيرشان، كه اگر چنين كنى تو را نيازى به جنگ نيست.
امام عليه السلام فرمود: « نه. به خدا سوگند، با ايشان همچون خودشان مقابله نمى كنم».
آنگاه على عليه السلام اجازه فرمود تا شامیان هم از آب استفاده کنند.
سپس عمرو بن عاص به معاويه گفت: امروز درباره اين سپاه چه گمان مى برى، اگر همان گونه كه تو ديروز آب را بر ايشان بستى، آنان امروز آب را بر تو می بستند؟
معاويه گفت: گذشته را فرو بگذار.(7). (8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.