پاسخ اجمالی:
در جنگهایی که دشمنان امام علي(ع) بر حضرت تحمیل كردند، امام هيچ گاه آغاز گر جنگ نبود؛ بلکه در تمام آنها، امام علی(ع) از هر فرصتی استفاده می کرد تا از جنگ و خون ریزی جلو گیری نماید. در ماجرای جنگ صفین نیز طبق نقل طبری در نخستين ماه آن سال، يعنى محرّم، به اميد صلح، سفيرانى را به نزد معاویه گسیل داشت تا معاویه را متقاعد کنند تا از جنگ و خونریزی دست بردارد. ولی معاويه در پاسخ گفت: از نزدم دور شويد كه ميان من و شما، چيزى جز شمشير نیست. و بلاخره جز به جنگ و خونریزی رضایت نداد.
پاسخ تفصیلی:
در جنگهایی که دشمنان امام علي(عليه السلام) بر حضرت تحمیل كردند؛ از قبیل جنگ جمل، نهروان و صفین. امام هيچ گاه آغاز گر جنگ نبود؛ بلکه در تمام آن جنگها، امام علی (علیه السلام) از هر فرصتی استفاده می کرد تا از جنگ و خون ریزی جلو گیری نماید.
بر همین اساس در ماجرای جنگ صفین؛ امام علی(علیه السلام) برای جلو گیری از کشتار و خونریزی، ابتدا فرستادگانی را نزد معاویه فرستاد.
طبری در تاریخ خود در بـيان رويـدادهـاى سـال 37هجرى می نویسد: علی علیه السلام در نخستين ماه آن سال، يعنى محرّم، به اميد صلح، سفيرانى را به نزد معاویه گسیل داشت تا معاویه را متقاعد کنند تا از جنگ و خونریزی دست بردارد؛ که آن افراد عبارت بودند از:
بشير بن عمرو بن محصن انصارى، سعيد بن قيس هَمْدانى، شَبَث بن رِبعى تميمى، عَدى بن حاتم، يزيد بن قيس اَرحَبى، و زياد بن خصفه.
علی علیه السلام این افراد را فرا خواند و فرمود: «نزد اين مرد( معاویه) برويد و او را به سوى خدا و فرمانبردارى و پيوستن به امّت فرا خوانيد».
آنان چون نزد معاویه رفتند. ابتدا بشير بن عمرو، سپاس و ستايش خداى را به جاى آورد و گفت: اى معاويه! همانا دنيا از تو رخ برمى تابد و به سوى آخرت باز مى گردى. و خداوند از تو به آنچه كرده اى، حساب مى كشد و به تناسب عملت جزايت مى دهد. تو را به خداوند سوگند مى دهم كه اين امّت را از هم پراکنده نکن و خون ايشان را نریز.
معاويه بلا فاصله گفتارش را بريد و گفت: آيا همين سفارش را به فرمانده خود نيز كرده اى؟
بشیر بن عمرو گفت: فرماندهِ من همانند تو نيست. او در فضيلت و ديندارى و پيشينه مسلمانى و خويشاوندى با پيامبر خدا صلی الله علیه و آله، شايسته ترين كس براى خلافت است.
آن گاه شَبَث بن رِبعى گفت: اى معاويه! به خدا سوگند، آنچه در سر دارى و مى طلبى، بر ما پوشيده نيست. براى آن كه مردم را گم راه كنى و هوس هاشان را برانگيزى و اطاعتشان را به كف آورى، دستاويزى جز اين نيافته اى كه بگويى: عثمان، مظلوم كشته شد.
تنها نابخردانى فرومايه، اين سخن را پذيرفتند، حال آن كه ما خوب مى دانيم كه تو خود، از يارىِ عثمان سر برتافتى و خوش داشتى كه وى كشته شود تا بتوانى به آنچه مى طلبى، دست يابى ...
پس اى معاويه! از خدا پروا كن و آنچه را برآنى، فرو گذار و در امر [خلافت] با كسى كه شايسته آن است، به نزاع بر مخيز.
آن گاه معاويه گفت: اى عرب بيابانگرد سبُك سر خشكْ مغز! در هر چه گفتى و وصف كردى، دروغ راندى و فرومايگى ورزيدى.
از نزدم دور شويد كه ميان من و شما، چيزى جز شمشير نیست.(1)
سپس عَدى بن حاتم، گفت: ما نزد تو آمده ايم تا به امرى فرا خوانيمت كه خداوند با آن، دين و امّت ما را وحدت مى بخشد و از خونريزى پيشگيرى مى شود.
از آنجایی که علی(علیه السلام)، سرور مسلمانان است كه پيشينه اش از همه برتر و كارنامه مسلمانى اش از همه درخشان تر است؛ اکنون مسلمانان نزد او گرد آمده اند و جز تو و يارانت [کسی دیگر] باقى نمانده.
پس اى معاويه! از مخالفت دست بدار تا خداوند تو و يارانت را به وضع اهلِ جَمَل گرفتار نفرمايد.
معاويه گفت: گويى براى ترساندن آمده اى، نه صلح برقرار كردن اى عدى! نه، به خدا سوگند، هرگز! من پسر حَرب هستم و مَشكِ پوسيده خشكيده، بى تابم نمى كند.
واى بر تو، اى عدى بن حاتم! با كسى رو به رو گشته اى كه بر تو بسيار سخت مى گيرد.
شبث بن ربعى و زياد بن خصفه، هم هر يك جدا گانه به وى گفتند: ما براى آنچه به صلاح تو است، نزدت آمده ايم.
ای معاویه گفتار و كردار بى سود را فرو بگذار و به گونه اى پاسخ مان ده كه ما و تو را سودمند افتد.
در پایان هم يزيد بن قيس به سخن درآمد و گفت: ما نزد تو نيامده ايم، جز براى ابلاغ پيامى كه بدان مأمور شده ايم و نيز رساندنِ پاسخى كه از تو مى شنويم.
با اين حال، فروگذار از آن نيستيم كه تو را اندرز دهيم و آنچه را به گمان خود، حجّت خويش بر تو مى شماريم، بيان كنيم، باشد كه با آن، به پيوند و وحدت با امّت اسلام بازگردى!
امير ما آن است كه تو و مسلمانان، فضلش را مى شناسيد و گمان نداریم كه آن، بر تو پوشيده باشد. دينداران و فضيلت مداران هرگز از على(عليه السلام) دست نمى كشند و ميان تو و او به ترديد نمى افتند.
پس اى معاويه! خداى را پروا كن و با على ستيزه مجو. به خدا سوگند، ما هرگز كسى را نديده ايم كه بيش از على، تقواپيشه و دنياگريز و گردآورنده خصلت هاى نيك باشد.
آن گاه معاويه، جز به جنگ و خونریزی رضایت نداد و گفت: شما مرا به فرمانبرى و پيوستن به مسلمانان فرا خوانديد...اما من فرمانبرى از اميرتان را در انديشه ندارم... .(2).(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.