پاسخ اجمالی:
ابن اعثم کوفی می گوید: طلحه و زبیر بر عثمان داخل شدند. زبیر گفت: چرا ولید بن عقبه را بر کوفه و معاویه را بر شام گماردى؟ چرا به اصحاب پیامبر(ص) دشنام مى دهى؟ چرا قرائت عبد الله بن مسعود را مهجور کردى؟ با عمّار بن یاسر چه کار داشتى که فرمان دادى شکمش را لگدمال کنند؟ با ابوذر، حبیب پیامبر(ص)، چه کار داشتى که او را تبعید کردى؟ چرا مالک اَشتر و همراهانش را به شام تبعید کردی؟ بعد گفت: این کارها از کم ترین کارهایت است و من بر تو از روزى مى ترسم که روز دیگرى در پى نداشته باشد.
پاسخ تفصیلی:
ابن اعثم کوفی در کتاب فتوح می نویسد: طلحه و زبیر به سوى عثمان آمدند و بر او داخل شدند. زبیر گفت: اى عثمان! آیا در وصیّت عمر بن خطّاب نبود که اگر خلیفه شدى، خاندان بنى مُعَیط را بر گُرده مردم سوار نکنى؟ عثمان گفت: چرا.
زبیر گفت: پس چرا ولید بن عقبه را بر کوفه گماردى؟ عثمان گفت: همان گونه که عمر بن خطّاب عمرو بن عاص و مغیرة بن شعبه را به کار گمارد.
زبیرگفت: چرا معاویه را بر شام گماردى؟
عثمان گفت: چون عمر بن خطّاب به او نظر داشت.
زبیر گفت: چرا به اصحاب پیامبر خدا(صلي الله عليه و آله) دشنام مى دهى، با آن که تو از آنان بهتر نیستى؟
عثمان گفت: امّا به تو که دشنام نداده ام و هر کس را هم که دشنام داده ام، مى تواند مرا دشنام دهد.
زبیر گفت: چرا قرائت عبد الله بن مسعود را مهجور کردى و فرمان دادى شکمش را لگدکوب کنند که او خانه نشین شود، در حالى که پیامبر خدا(صلي الله عليه و آله) به او قرائت آموخته است. عثمان گفت: آنچه از ابن مسعود به من گزارش شده، بیش از چیزى است که به تو رسیده است و آن، این است که او گفته: دوست داشتم که من و عثمان در ریگزارى انبوه بودیم. او بر من سنگ مى زد و من بر او تا آنکه ناتوان تر است، بمیرد!!!
زبیر گفت: با عمّار بن یاسر چه کار داشتى که فرمان دادى شکمش را لگدمال کنند، تا آن جا که دچار فتق شد؟ عثمان گفت: چون مى خواست مردم را به کشتن من تحریک کند.
زبیر گفت: با ابوذر، حبیب پیامبر خدا(صلي الله عليه و آله)، چه کار داشتى که او را تبعید کردى، تا آن که غریب و رانده شده جان داد؟
عثمان گفت: از آن رو که مى دانى. او مردم را با من دشمن کرد و هر گونه عیبى را به من نسبت مى داد .
زبیر گفت: چرا مالک اَشتر و همراهانش را به شام، تبعید کردی و میان آنها و اهل و فرزندانشان جدایى انداختى؟
عثمان گفت: چون مالک اَشتر، مردم را بر ضدّ سعید بن عاص کارگزار من، شوراند و [اهل] کوفه را بر من گستاخ کرد.
زبیر گفت: اى عثمان! این کارهایى که برایت شمردم، از کم ترین کارهایت است و اگر بخواهم همه پاسخ ها و استدلال هایت را رد کنم، مى توانم؛ امّا تو را این گونه مى بینم که نوشته ات را از هر جا که بخواهى، مى خوانى (باز هم حرف خودت را مى زنى). بر تو از روزى مى ترسم که روز دیگر ى در پى نداشته باشد! (1).(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.