پاسخ اجمالی:
ابن حزم معاویه را در جنگ با علی مجتهدی خطاکار و مانند اختلاف مجتهدان در صدور فتاوای متفاوت در قتل و قصاص می داند. در این باره می توان پاسخ داد: اختلاف اهل فتوی ناشی از مشتبه شدن ادله، متضافر بودن اسناد و اختلاف استنباط ها از کتاب و سنت است اما اجتهاد کنندگان جنگ با امام، اجتهاد علیه قرآن و سنت نبوی است که در جای جای خود، به فضیلت و حقانیت علی و لزوم اطاعت از او شهادت داده است و بدیهی است که چنین اجتهادی هیچ جایگاهی ندارد. اینها جدای از اعلام جنگ پیامبر با هر کسی است که با علی سر جنگ داشته باشد.
پاسخ تفصیلی:
ابن حزم در كتاب «الفِصَل» مى گوید(1):
ما یقین داریم که معاویه(رضی الله عنه) و همراهانش مجتهد بوده اند و در اجتهادشان خطا کرده اند و از یک پاداش برخوردارند.
و معاویه و عمرو عاص را مجتهد دانسته، و سپس مى گوید(2):
آنان مانند مفتى ها که اجتهاد مى کنند، در مسائل مربوط به خون اجتهاد کردند. و در میان صاحبان فتوا، برخى قتل ساحر و جادوگر را واجب مى دانند، و برخى خیر. و برخى قصاص انسان آزاد را در برابر بَرده لازم مى دانند و برخى خیر. و عدّه اى کشتن مسلمان را در برابر قتل کافر لازم مى دانند و برخى خیر. حال باید گفت: اگر پاى جهل و کوردلى و مغالطه در میان نباشد، چه فرقى میان اجتهاد اهل فتوا و اجتهاد معاویه و عمرو بن عاص و دیگران وجود دارد؟!
در پاسخ می گوییم: میان آنان و اهل فتوا خیلى فرق است؛ زیرا اهل فتوا افرادى هستند که ادلّه براى آنها مشتبه شده، یا ادلّه، برخى نصّ و برخى ظاهرند، هر چند به خاطر اندازه فهم مفتى باشد، یا فتوا دهنده به خاطر صحّت طریق نزد او و یا متضافر بودن سند، دلیلى را قوى تر از ادلّه دیگر مى بیند و بر اساس آن فتوا مى دهد.
و در برابر این مفتى، مفتى دیگر به خاطر استنباطش، دیگر دلیل را تقویت کرده و فتوایى برخلاف فتواى مفتى نخست صادر مى کند؛ بنابراین هر یک از این مفتیان طبق نظر خود و بر اساس تسلیم بودن در برابر کتاب و سنّت فتوا مى دهد.
حال میان اهل فتوا و کسانى که با على(علیه السلام) به جنگ پرداختند، تفاوت زیادى وجود دارد؛ آنان فتوایشان بر اساس کتاب و سنّت است و اینان اجتهادشان در برابر کتاب و سنّت؛ مگر کتاب خداى متعال در میان جامعه اسلامى و در برابر دیدگان امّت مسلمان نبوده است؟! کتابى که در آن آیه تطهیر بیانگر عصمت پیامبر، و همتایش على(علیه السلام)، دختر برگزیده اش و دو فرزندش مى باشد. و در آن آیه مباهله که در شأن آنان نازل شده و على را جانِ پیامبر(صلى الله علیه وآله) خوانده، وجود دارد، و آیات دیگرى که بالغ بر سیصد آیه(3) بوده و در شأن امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده اند، یافت می شود.
آیا به نظر شما ممکن است که خداى سبحان از زبان پیامبرش به مردم اعلام کند که اطاعت از على(علیه السلام) اطاعت از اوست و معصیت على معصیت اوست(4)، و با این حال میدان براى اجتهاد باز باشد تا به پشتوانه آن با او جنگ شود، یا به قتل برسد، یا تبعید شود، یا در انظار عمومى به او دشنام داده شود، یا بر منابر مورد لعن قرار گیرد و یا آشکارا علیه او تبلیغات کنند؟!
آیا اندیشه آزاد اجازه خواهد داد که حکم شود، اجتهاد در این موارد مانند اجتهاد و اختلاف اهل فتوا در کشتن ساحر و امثال آن است؟ خود ابن حزم در کتاب «الفِصَل»(5) مى گوید:
«اگر مسلمانى برداشتى کند و در آن اشتباه نماید، چنانچه حجّتى مخالف نظر او نبوده و حقّ نیز براى او روشن نشده بود، او معذور است و یک اجر به او مى رسد؛ زیرا به دنبال حقّ بوده است و اشتباه او نیز چون عمدى نبوده، بر اساس سخن خداى متعال: «وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَآ أَخْطَأْتُم بِهِ وَلَـکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ»(6) بخشیده شده است. و اگر برداشت و نظرش صحیح و درست باشد، به او دو پاداش داده مى شود: یکى به خاطر درستى فتوا، و دیگرى به خاطر زحمت و رنج جست و جوى آن. و چنانچه حجّت براى او تمام و حقّ روشن بوده، ولى بدون دشمنى وعناد با خدا و پیامبرش(صلى الله علیه وآله) با حقّ مخالفت کرده، چنین کسى فاسق است؛ زیرا با اصرار بر کار حرام، در برابر خدا گستاخى و تجرّى کرده است. و اگر از روى دشمنى و عناد با خدا و پیامبرش با حقّ مخالفت کرده باشد، چنین کسى کافر و مرتّد بوده، خون و مالش حلال است و در این حکم بین خطاى اعتقادى در هر مطلبى از شریعت، و بین خطاى فتوایى در هر چیزى که باشد تفاوتى وجود ندارد».
حال، آیا مى توان حجّیّت قرآن را انکار کرد یا آیاتى از آن را که گذشت، نفى نمود؟! یا احتمال داد که همه این حجّت هاى کوبنده، بر آن مجتهدان خطا کار پوشیده مانده و حقّ براى آنان روشن نگشته و حجّتى علیه آنها اقامه نشده است؟! و یا اجتهاد و تأویل به این نصوص روشن نیز سرایت کرده است؟!
[آیا اگر کسی با خلفای سابق وارد جنگ می شد باز هم ابن حزم چنین حرفی می زد؟!]
افزون بر اینها، روایاتى صریح و قطعى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) پیرامون جنگ و صلح با امیر مؤمنان(علیه السلام) وجود دارد؛ برخى از آنها از این قرارند:
حاکم در «مستدرک»(7) از زید بن أرقم از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) روایت کرده است که به على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) فرمود: «أنا حربٌ لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم»؛ (من در جنگم با آن که با شما در جنگ است، و آشتى ام با آن که با شما آشتى است).
و محبّ الدین طبرى در «ریاض»(8) از ابوبکر نقل کرده است: پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) را دیدم که خیمه اى به پا کرده و بر کمان عربى تکیه زده است، و در میان خیمه، على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) هستند، آنگاه فرمود: «معشرالمسلمین! أنا سلمٌ لمن سالم أهل الخیمة، حربٌ لمن حاربهم، ولیّ لمن والاهم، لا یُحبّهم إلاّ سعید الجدِّ طیِّب المولد، ولایبغضهم إلاّ شقیّ الجدّ ردیء الولادة»؛ (اى اهل اسلام! من آشتى ام با کسى که با اهل خیمه آشتى است، و در جنگم با کسى که با آنها بجنگد، و دوست کسى هستم که با آنان دوستى کند. و آنان را دوست نمى دارد مگر کسى که سعادتمند و پاکزاد باشد، و به آنان بغض نمی ورزد مگر کسى که شقاوتمند و ولادتى پست داشته باشد).
و نیز حاکم در «مستدرک»(9) از جابر بن عبدالله نقل کرده است: از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) در حالى که بازوى على بن ابى طالب را گرفته بود، شنیدم که فرمود: «هذا أمیر البررة، قاتل الفَجَرة، منصورٌ من نصره، مخدولٌ من خذله»؛ (این، امیر نیکوکاران، و قاتل فاجران است. هرکس او را یارى کند پیروز، و هر که او را تنها و بى کس گذارد خوار است). و اندکى بعد، آن را با صداى بلند اعلام کرد.
و علاوه بر اینها، پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) پیرامون همین جنگى که ابن حزم فکر مى کند، معاویه و عمرو عاص و پیروانشان طبق اجتهادشان به راه انداختند، از اصحاب دعوت کرد تا امیرالمومنین(علیه السلام) را در این جنگ یاری رسانند (10).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.