پاسخ اجمالی:
على(ع) مي فرمايد: ابوبکر جامه خلافت را بر تن کرد در حالي که شايستگي هاي مرا براي خلافت مي دانست… مردم در حکومت دوّمى در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند و دچار دورويى ها و اعتراض ها شدند... تا اين که سومى به خلافت رسيد، کسى که دو پهلويش از پرخورى باد کرده و همواره بين دستشويى و آشپزخانه سرگردان بود و خويشاوندان پدرى او (بنى اُميّه) به پا خاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند. اين خطبه موسوم به «شقشقيّه» است و ماهران فنّ از شيعه و سنّى آن را نقل کرده اند.
پاسخ تفصیلی:
على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «أما والله لقد تقمّصها ابن أبی قحافة ، وإنَّه لیعلم أنَّ محلّی منها محلُّ القطب من الرحى ، ینحدر عنّی السیل ، ولا یرقى إلیَّ الطیر ، فسدلْتُ دونها ثوباً ، وطویتُ عنها کشحاً ، وطَفِقْتُ أَرْتَئی بین أن أَصُولَ بِیَد جذّاء ، أو أَصْبِرَ على طِخْیَة عمیاء ، یَهْرَمُ فیها الکبیر ، ویشیب فیها الصغیر ، ویَکْدَحُ فیها مؤمن حتّى یلقى ربَّه ، فرأیتُ أنَّ الصبر على هاتا أحجى ، فصبرتُ وفی العین قذى ، وفی الحلق شجى ، أرى تُراثی نَهْباً ، حتّى مضى الأوّلُ لسبیله فأدلى بها إلى ابن الخطّاب بعده .
(ثمّ تمثّل بقول الأعشى) :
شتّان ما یومی على کُورِها ویومُ حیّانَ أخی جابِرِ
فیا عجباً یستقیلها فی حیاته إذ عقدها لآخر بعد وفاته ، لشَدَّ ما تشطّرا ضَرْعَیْها ، فصیّرها فی حوزة خَشْناء یغلُظُ(1) کلمها ، ویَخْشُنُ مسُّها ، ویکثر العثار فیها والاعتذار منها ، فصاحبُها کراکِبِ الصَعْبة ، إن أَشْنَقَ لها خَرَمَ ، وإن أسْلَسَ لها تقحَّم ، فمُنِىَ الناسُ ـ لَعَمْرُ الله ـ بِخَبْط وشِمَاس ، وتَلَوُّن واعتراض ، فصبرتُ على طول المدّة ، وشدّةِ المحنة حتّى إذا مضى لسبیله جعلها فی جماعة زعم أ نّی أحدهم فیا لِلّه ولِلشورى ، متى اعْتَرَضَ الریبُ فِیَّ مع الأوّل منهم حتّى صرتُ اُقْرَنُ إلى هذه النظائر ، لکنِّی أسْفَفْتَ إذْ أَسَفُّوا ، وطِرْتُ إذا طاروا ، فَصَغَى رجلٌ منهم لِضِغْنِه ، ومَالَ الآخَرُ لِصِهْرِه مع هَن وهَن ، إلى أن قام ثالث القوم نافجاً حِضْنَیْه بین نَثِیلِهِ ومُعْتَلَفِهِ ، وقام معه بَنُو أبیه یَخْضِمُون مالَ الله خَضْمَةَ الإبل نِبْتَةَ الربیع ، إلى أن انْتَکَثَ فَتْلُهُ ، وأَجْهَزَ علیه عملُه ، وکَبَتْ به بِطْنَتُه . . .» .
(آگاه باشید! به خدا سوگند پسر ابوقحافه (ابوبکر)(2) جامه خلافت را بر تن کرد، در حالى که مى دانست جایگاه من نسبت به خلافت چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت مى کند. او مى دانست که سیل دانش از دامن کوهسار من جارى است و مرغان دور پرواز اندیشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز کرد. پس من رداى خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیرى کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها براى گرفتن حقّ خود به پا خیزم؟ و یا در این محیط خفقان زا و تاریکى که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ و در آن وضعیّتى که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه مى دارد! پس از ارزیابى درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالى که گویا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود و مى دیدم که میراث مرا به غارت مى برند! تا اینکه خلیفه اوّل به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. (سپس امام ، مَثَلى را با شعرى از أعشى عنوان کرد :) «چقدر فرق است میان روزگار من با این همه مشکلات و روزگار حیان برادر جابر که در آسایش است» (من همه روزها را در گرماى سوزان کار کردم و او راحت و آسوده در خانه بود)!
شگفتا ! ابوبکر که در زمان حیات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذیرند(3) ، چگونه در هنگام مرگ خلافت را به عقد دیگرى درآورد؟! هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند گردیدند . سرانجام اوّلى حکومت را به راهى درآورد و به دست کسى (عمر) سپرد که مجموعه اى از خشونت، سخت گیرى، اشتباه و پوزش طلبى بود . زمامدار مانند کسى است که بر شتر سرکش سوار است، اگر عنان را محکم کشد، پرده هاى بینى حیوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد در پرتگاه سقوط مى کند. سوگند به خدا! مردم در حکومت دوّمى در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دورویى ها و اعتراض ها شدند و من در این مدّت طولانىِ محنت زا و عذاب آور، چاره اى جز شکیبایى نداشتم ، تا آنکه روزگار عمر هم سپرى شد(4) . و او خلافت را در گروهى (شورا) قرار داد که پنداشت من همسنگ آنان مى باشم! پناه بر خدا از این شورا! در کدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد تردید بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم، مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند؟! ناچار باز هم کوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گردیدم. در آنجا یکى از آنها(5) به خاطر کینه اى که از من داشت روى برتافت (و به من رأى نداد) ، و دیگرى(6) به دامادش متمایل شد (و وى را بر حقیقت برترى داد) ، با آن دو نفر دیگر(7) که زشت است آوردن نامشان ، و تا این که سومى به خلافت رسید. کسى که دو پهلویش از پرخورى باد کرده، و همواره بین دستشویى و آشپزخانه سرگردان بود و خویشاوندان پدرى او (بنى اُمیّه) به پا خاستند و همراه او بیت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى که گیاه تازه بهارى را با ولع مى خورد. عثمان آنقدر اسراف کرد که ریسمان بافته او باز شد و اعمال او مردم را بر انگیخت، و شکم بارگى او نابودش ساخت . . .) .
قابل ذکر است: این خطبه موسوم به «شقشقیّه» است و ماهران فنّ از شیعه(8) و سنّى(9) آن را نقل کرده اند، و اعتقاد دارند که از خطبه هاى ثابت مولا امیر المؤمنین(علیه السلام) است و هیچ طعنى در (سند) آن نیست .(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.