پاسخ اجمالی:
خلیفه دوم با وجود همه سخت گیرى ها و حساب رسی هایى که نسبت به فرمانداران خود داشت، از فاحش ترین اشتباهات معاویه چشم پوشى مى کرد.
کارهاى ضدّ دینى پیدا و پنهان معاویه هیچگاه از دیدگاه عمر پنهان نبود، اما خلیفه، معاویه را آزاد و مطلق العنان گذاشته بود.
این جریان در زمان عثمان که خود نیز از بنى امیّه بوده است، شتاب بیشترى یافت و این معنای این جمله عمیق و پربار است که امام حسین(ع) درسقیفه کشته شد.
پاسخ تفصیلی:
بررسى هاى تاریخى نشان مى دهد خلیفه دوم با وجود همه سخت گیرى هایى که نسبت به عمّال و فرمانداران خود داشت، از فاحش ترین اشتباهات معاویه چشم پوشى مى کرد و با این که مى دید معاویه بساط پادشاهى و سلطنت پهن کرده و بر ضدّ حکومت اسلامى در منطقه پهناور شام آشیانه فساد بنا نموده است، هرگز درصدد اصلاح آن، حتّى به صورت یک تذکّر خشک و خالى هم برنیامد! و این راستى عجیب است.
«عمر» در حساب رسى و سخت گیرى از عمّال و فرماندارانش تا بدانجا جدّى بود که «خالد بن ولید» را که «شمشیر خدا» لقب گرفته بود، به جرم دست اندازى به بیت المال مسلمین از فرماندهى عزل کرد.(1)
«محمّد بن مسلمه انصارى» را به جانب «عمرو بن عاص» که فرماندارى مصر را به عهده داشت روانه ساخت تا به حساب و کتاب وى رسیدگى کند و در صورت تخلّف، اموالش را مصادره نماید. نماینده خلیفه در مصر بدون آن که به طعام آماده «عمرو» دست بزند نصف دارایى او را مصادره کرد و با خود به مدینه آورد.(2)
و آنگاه که «ابوهریره» از طریق نامشروع به بیت المال مسلمین خیانت کرد، اندوخته اش را به بیت المال بازگرداند و با شلاّق بر پشت و بدن وى نواخت و با خشونت به وى خطاب کرد و گفت: «مادرت «امیمه» تو را جز براى خرچرانى نزاییده است!».(3)
سیره و رفتار عمر چنان بود که همه ساله دارایى و اموال فرمانداران و عمّالش را با دقّت تمام رسیدگى مى کرد و در صورت عزل هر یک، دارایى هاى آنان را مصادره مى کرد.(4)
ولى با این همه سخت گیرى ها چه رازى در طرز رفتار وى با معاویه نهفته بود که در مقابل خیانت ها و بدعت هاى زشت او هرگز واکنش جدّى از خود نشان نداد؟
در حالى که عزل معاویه و قراردادن فرد شایسته اى به جاى وى، براى عمر در آن زمان بسیار آسان بود، امّا چنان با وى مماشات مى کرد که سبب حیرت و اعجاب همه محقّقان بى طرف امّت است.
کارهاى ضدّ دینى پیدا و پنهان معاویه هیچگاه از دیدگاه عمر پنهان نبود. او خود به هنگام دیدن معاویه مى گفت: «وى کسراى عرب است!»(5) ولى در عمل وى را براى طرد حاکمیّت اسلامى و استقرار نظام پادشاهى، آزاد و مطلق العنان گذاشته بود، و قلمرو وسیعى از سرزمین کشورهاى سوریّه، فلسطین، اردن و لبنان امروزى را به وى ارزانى داشت و او را بر مال و جان و ناموس مسلمانان مسلّط کرد.
روزى که عمر به دمشق پا نهاد، موکب عظیم و پرطمطراق معاویه را در میان صدها محافظ و نگهبان مشاهده کرد، ولى تنها به یک پرسش ساده و اجمالى بسنده کرد و دیگر هیچ مخالفت جدّى از خلیفه دیده نشد.(6)
حتّى آن وقت که شنید معاویه خود را نخستین پادشاه عرب نامیده است، چندان حسّاسیّتى از خود بروز نداد، و آنگاه که خورجین پر از پول را از ابوسفیان گرفت، با آن که مى دانست آن پول ها را فرزندش معاویه از بیت المال مسلمین به پدرش داده است، از این خیانت آشکار بر نیاشفت!.(7)
حیرت انگیزتر آن که به نقل «ابن ابى الحدید» در شرح نهج البلاغه، عمر هنگام مرگ که از شدّت درد به خود مى پیچید به اهل شورى چنین گفت: «پس از من اختلاف نکنید و از تفرقه بپرهیزید، چه این که اگر با یکدیگر اختلاف کنید معاویه وارد عمل مى شود و حکومت را از چنگ شما خواهد ربود!».(8)
راستى چرا خلیفه تا آنجا دست معاویه را در تثبیت موقعیّت دودمان بنى امیّه در شام بازگذاشت که حال قدرت وى را به رخ اهل شورى مى کشد؟!
آیا منظور خلیفه از تقویت بنى امیّه در شام این بود که قدرت بنى هاشم را مهار کند؟ و در صورت بروز هر گونه تحرّک و قیامى از سوى بنى هاشم، آنان را با قدرتِ دشمنان دیرینه اسلام، یعنى بنى امیّه سرکوب نماید؟!
آرى! ممکن است راز اصلى این همه مدارا و مماشات در همین نکته نهفته باشد!
در واقع، خلیفه با به حکومت رساندن بنى امیّه در شام، ضریب امنیّت خویش را بالا برده و خود را در مقابل قیام هاى احتمالى فرزندان پیامبر(صلى الله علیه وآله) از بنى هاشم بیمه کرده بود و از دودمان بنى امیّه به عنوان سپر حفاظتى خویش در مقابل طوفان خشم بنى هاشم استفاده کرده بود و به همین جهت، به آنان مجال مى داد تا با خاطرى آسوده پایه هاى حکومت استبدادى خویش را در آن منطقه پهناور و ثروتمند، محکم و استوار سازند. حکومتى که خون فرزندان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین(علیه السلام) را به ناحق به زمین ریخت و فجایعى را در اسلام مرتکب شد که هرگز از خاطره ها محو نخواهد شد.
این جریان در زمان عثمان که خود نیز از بنى امیّه بوده است، شتاب بیشترى یافت.
این جاست که عمق این کلام که «قُتِلَ الْحُسَیْنُ یَوْمَ السَّقِیفَةِ»؛ (امام حسین(علیه السلام) در همان روز سقیفه به شهادت رسید) بیشتر آشکار مى شود.
مرحوم محقّق اصفهانى در دو بیت بسیار جامع و پر معنى به همین نکته اشاره کرده، مى گوید:
«وَ ما رَماهُ إِذْ رَماهُ حَرْمَلَةُ *** وَ إِنَّما رَماهُ مَنْ مَهَّدَ لَهُ
سَهْمٌ أَتى مِنْ جانِبِ السَّقِیفَةِ *** وَ قَوْسُهُ عَلى یَدَىْ خَلِیفةِ»
(آن هنگام که حرمله تیر مى انداخت (و حلقوم على اصغر را نشانه مى گرفت) این حرمله نبود که تیر مى انداخت، بلکه این تیر را کسى رها کرده است که چنین بسترى را براى حرمله آماده ساخته بود! این تیرى است که از سوى سقیفه رها شده و کمانش در دستان خلیفه بود!).(9)، (10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.