پاسخ اجمالی:
ایشان در خطبه 3 مى فرماید: «ابوبکر بعد از خودش خلافت را به عمر پاداش داد! شگفتا او که در حیات خود از مردم مى خواست از خلافت معذورش دارند، خود به هنگام مرگ عروس خلافت را براى دیگرى کابین بست! و هر دو از خلافت به نوبت بهره گیرى کردند و پستانهاى این ناقه را هر یک به سهم خود دوشیدند». آری خلافت در حقیقت پاداشى بود که در برابر کارهاى عمر به او داده شد. او بود که پایه هاى خلافت ابوبکر را محکم ساخت و بینى مخالفان را بر خاک مالید و اگر او نبود هیچ امرى از امور ابوبکر ثبات پیدا نمى کرد.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در بخشى از خطبه سوم نهج البلاغه به دوران خلیفه دوّم اشاره کرده، مى فرماید: (و او [ابوبکر] بعد از خودش خلافت را به آن شخص [یعنى عمر] پاداش داد!)؛ «فَاَدْلى بِها اِلى فُلان بَعْدَهُ».
« اَدلی» ازمادة «دَلو» گرفته شده است و همان گونه که با دلو و طناب آب را از چاه می کشند این واژه در مواردی به کار می رود که چیزی را به عنوان جایزه یا رشوه یا حق الزحمه به دیگری بدهند؛ قرآن مجید می گوید: «وَ تُدْلُوا بِها إِلَى الْحُکَّام».(1)
در این جا «ابن ابى الحدید معتزلى» مى گوید: خلافت خلیفه دوّم در حقیقت پاداشى بود که خلیفه اوّل در برابر کارهاى او داد. او بود که پایه هاى خلافت «ابوبکر» را محکم ساخت و بینى مخالفان را بر خاک مالید، شمشیر «زبیر» را شکست و «مقداد» را عقب زد و «سعد عباده» را در سقیفه، لگد مال نمود و گفت: «سعد» را بکشید! خدا او را بکشد! و هنگامى که «حباب بن منذر» در روز «سقیفه» گفت: آگاهى و تجربه کافى در امر خلافت نزد من است «عمر» بر بینى او زد و وى را خاموش ساخت.
کسانى از هاشمیّین را که به خانه «فاطمه»(علیها السلام) پناه برده بودند با تهدید خارج کرد و سرانجام مى نویسد: «وَ لولاه لَمْ یَثْبِت لاِبى بکر اَمْر وَ لا قامَتْ لَهُ قائِمة»؛ (اگر او نبود هیچ امرى از امور ابوبکر ثبات پیدا نمى کرد و هیچ ستونى براى او برپا نمى شد).(2)
از این جا روشن مى شود که تعبیر به «ادلى» چه نکته ظریفى را در بر دارد؛ سپس امام به گفته شاعر (معروف) «اعشى» تمثل جست «ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَعْشى»:
شَتّانَ ما یَوْمى عَلى کُورِها *** وَ یَوْمُ حَیّانَ اَخى جابِرِ
بسى فرق است تا دیروزم امروز *** کنون مغموم و دى شادان و پیروز(3)
اشاره به این که من در عصر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چنان محترم بودم که از همه به آن حضرت نزدیکتر، بلکه نفس رسول خدا(صلی الله علیه وآله) بودم ولى بعد از او چنان مرا عقب زدند که منزوى ساختند و خلافت رسول خدا را که از همه براى آن سزاورتر بودم یکى به دیگرى تحویل مى داد.
سپس امام(علیه السلام) به نکته شگفت انگیزى در این جا اشاره مى کند و مى فرماید: (شگفت آور است او که در حیات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذیرند و از خلافت معذورش دارند، خود به هنگام مرگ عروس خلافت را براى دیگرى کابین بست!)؛ «فَیا عَجباً!! بَیْنا هُوَ یَسْتَقیلُها فى حَیاتِهِ اِذْ عَقَدَها لآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ».
این سخن اشاره به حدیث معروفى است که از ابوبکر نقل شده که در آغاز خلافتش خطاب به مردم کرد و گفت: «اَقیْلُونى فَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ»؛ (مرا رها کنید که من بهترین شما نیستم) و بعضى این سخن را به صورت دیگرى نقل کرده اند: «وُلّیتُکُمْ وَ لَسْتُ بِخَیْرِکُمْ»؛ (مرا به خلافت برگزیده اند در حالى که بهترین شما نیستم)(4).
این روایت به هر صورت که باشد نشان مى دهد که او مایل به قبول خلافت نبود یا به گمان بعضى به خاطر این که نسبت به آن بى اعتنا بود و یا با وجود على(علیه السلام) خود را شایسته این مقام نمى دانست، هرچه باشد این سخن با کارى که در پایان عمر خود کرد سازگار نبود و این همان چیزى است که على(علیه السلام) از آن ابراز شگفتى مى کند که چگونه با این سابقه، مقدّمات انتقال سریع خلافت را حتى بدون مراجعه به آرا و افکار مردم براى دیگرى فراهم مى سازد.
در پایان این فراز مى فرماید: (چه قاطعانه هر دو از خلافت، به نوبت، بهره گیرى کردند و پستانهاى این ناقه را هر یک به سهم خود دوشیدند)؛ «لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَیْها».
این تشبیه جالبى است که از کسانى که به تناوب از چیزى استفاده مى کنند زیرا ناقه (شتر ماده) داراى چهار پستان است که دو به دو پشت سر هم قرار گرفته اند و معمولا هنگام دوشیدن دو به دو مى دوشند و به همین دلیل در عبارت امام(علیه السلام) از آن تعبیر به دو پستان شده است و تعبیر به «تشطّرا» اشاره به این است که هریک از آن دو، بخشى از آن را مورد استفاده قرار داده و بخشى را براى دیگرى گذارده است و به هر حال این تعبیر نشان مى دهد که برنامه از پیش تنظیم شده بود و یک امر تصادفى نبود.(5)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.