پاسخ اجمالی:
روزى ابراهیم(ع) مردارى را دید که در کنار دریا افتاده و پرندگان و حیوانات آن را طعمه خود قرار داده اند. این منظره، ابراهیم(ع) را به فکر چگونگی زنده شدن مردگان پس از مرگ انداخت و تقاضا کرد تا خداوند، زنده شدن مردگان را به او نشان دهد. این درخواست برای تقویت ایمان او درباره چگونگی رستاخیز بود و نه اصل آن. در پاسخ این درخواست، به ابراهیم(ع) دستور داده شد که پرندگان چهارگانه ای را پس از ذبح، با هم مخلوط کند و بر هر کوهی قسمتی را قرار داده، سپس آن ها را بخواند تا کیفیت رستاخیز را مشاهده کند.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال در آیه 260 سوره «بقره» آمده است. بیشتر مفسران و نویسندگان تاریخ، در ذیل این آیه، داستان زیر را نقل کرده اند:
روزى ابراهیم(علیه السلام) از کنار دریائى مى گذشت، مردارى را دید در کنار دریا افتاده، که مقدارى از آن داخل آب و مقدارى در خشکى قرار داشت، و پرندگان و حیوانات دریا و خشکى از دو سو آن را طعمه خود قرار داده اند حتى گاهى بر سر آن با یکدیگر نزاع مى کردند، دیدن این منظره، ابراهیم(علیه السلام) را به فکر مسأله اى انداخت که همه مى خواهند چگونگى آن را به طور تفصیل بدانند و آن: کیفیت زنده شدن مردگان پس از مرگ است.
او فکر مى کرد: اگر نظیر این حادثه براى جسد انسانى رخ دهد، و بدن او جزء بدن جانداران دیگر شود، مسأله رستاخیز که باید با همین بدن جسمانى صورت گیرد، چگونه خواهد شد؟!
نخست مى فرماید: (به خاطر بیاور! هنگامى را که ابراهیم(علیه السلام) گفت: خدایا به من نشان ده، چگونه مردگان را زنده مى کنى)؛ «وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى».
«از جمله أَرِنِى کَیْفَ...»؛ (به من نشان ده چگونه...) به خوبى استفاده مى شود او مى خواست با رؤیت و مشاهده، ایمان خود را قوى تر کند، آن هم درباره چگونگى رستاخیز، نه درباره اصل آن.
به همین دلیل، در ادامه این سخن، هنگامى که خداوند (فرمود: آیا ایمان نیاورده اى)؛« قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ».
او در جواب عرض کرد: (آرى، ایمان آورده ام ولى مى خواهم قلبم آرامش یابد)؛ «قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبی».
گوئى خدا مى خواست، این تقاضاى ابراهیم(علیه السلام) به عنوان تزلزل ایمان محسوب نشود، لذا از او سؤال شد: مگر ایمان نیاورده اى؟ تا او در این زمینه توضیح دهد و سوء تفاهمى براى کسى به وجود نیاید.
در اینجا به ابراهیم(علیه السلام) دستور داده مى شود: براى رسیدن به مطلوبش دست به اقدام عجیبى بزند، آن گونه که قرآن در ادامه این آیه، بیان کرده، خداوند فرمود: (حال که چنین است چهار نوع از مرغان را انتخاب کن! و آنها را ـ پس از ذبح کردن ـ قطعه قطعه کن! ـ و در هم بیامیز! ـ سپس بر هر کوهى قسمتى از آن را قرار بده! بعد آنها را بخوان! به سرعت به سوى تو مى آیند)؛ «قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلى کُلِّ جَبَل مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتینَکَ سَعْیاً».
این را ببین! (و بدان خداوند توانا و حکیم است)!؛ «وَ اعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ».
هم تمام ذرات بدن مردگان را به خوبى مى شناسد، و هم توانائى بر جمع آنها دارد.
شکى نیست مرغان چهارگانه مزبور از چهار نوع مختلف بوده اند; زیرا در غیر این صورت هدف ابراهیم(علیه السلام) که بازگشت اجزاى هر یک به بدن اصلى خود بوده است تأمین نمى شد، و طبق بعضى از روایات معروف این چهار مرغ «طاووس»، «خروس»، «کبوتر» و «کلاغ» بوده اند که از جهات گوناگون با هم اختلاف فراوان دارند و بعضى آنها را مظهر روحیات و صفات مختلف انسان ها مى دانند.
طاووس مظهر خودنمائى، زیبائى و تکبر، خروس مظهر تمایلات شدید جنسى، کبوتر مظهر لهو و لعب و بازیگرى، و کلاغ مظهر آرزوهاى دور و دراز!
ابراهیم(علیه السلام) این کار را کرد، و آنها را صدا زد، در این هنگام اجزاى پراکنده هر یک از مرغان، جدا و جمع شده و به هم آمیختند و زندگى را از سر گرفتند(1) و این موضوع، به ابراهیم(علیه السلام) نشان داد، که همین صحنه در مقیاس بسیار وسیع تر، در رستاخیز انجام خواهد شد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.