پاسخ اجمالی:
معاویه که در سال هاى اوّل حکومتش با سیاستى مزوّرانه و چشم پوشى از دشمنانش، سعى در به سازش کشاندن آنان داشت، پس از استحکام پایه هاى حکومتش، شدیدترین فشارهاى اقتصادى را بر مردم روا داشت تا احدى به فکر قیام بر ضدّ او نیفتد، و در مقابل، دارایى هاى کشور اسلام را به رایگان تقدیم موالیان و نزدیکان خویش مى کرد. بر اساس منطق معاویه شهرها به صورت تبعیض آمیزى اداره مى شد. مردم شام در امنیّت و رفاه به سر می بردند اما کوفه که پایگاه اصلى شیعیان امیرمؤمنان(ع) بود، با وضع بسیار دردناکى روبرو بودند.
پاسخ تفصیلی:
یعقوبى ـ مورّخ مشهور ـ از حضرت رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) روایت کرده است، که فرمود:
«اِذَا بَلَغَ بَنُو أَبِی الْعَاصِ ثَلثِینَ رَجُلا جَعَلُوا مَالَ اللهِ دُوَلا وَ عِبَادَهُ خَوَلا وَ دِینَهُ دَخَلا»؛ (آنگاه که فرزندان ابوالعاص (پسر امیّه) به سى تن برسند، بیت المال را در انحصار خود قرار مى دهند و بندگان خدا را برده خویش، و دین خداوند را مایه فریب مى سازند).(1)
این سه اصل پایه هاى حکومت هاى استبدادى است که حکومت بنى امیّه بر اساس آن شکل گرفته است.
معاویه که در سال هاى اوّل حکومتش با سیاستى مزوّرانه پا به میدان نهاد و با بذل و بخشش هاى فراوان و تظاهر به بردبارى و چشم پوشى از دشمنانش، سعى در به سازش کشاندن آنان داشت و به هر شکل مى خواست همگان در برابر حکومت او سر تسلیم فرود آورند و یا حدّاقل سکوت کنند؛ پس از استحکام پایه هاى حکومتش سیماى واقعى خویش را نمایان ساخت و شدیدترین فشارهاى اقتصادى را بر مردم بى نوا روا داشت.
وى با این که ثروت هاى عمومى و دارایى هاى کشور اسلام را به رایگان تقدیم موالیان و نزدیکان خویش مى کرد، با وضع مقرّرات سنگین اقتصادى نسبت به مخالفان خویش، چنان عرصه را بر آنان تنگ کرده بود که بسیارى از مردم با فقر و فلاکت دست و پنجه نرم مى کردند.
او این کار را براى این انجام مى داد تا احدى به فکر قیام بر ضدّ او نیفتد.(2)
این سیاست در دوران یزید نیز ادامه یافت تا جایى که نسبت به افرادى چون «عبداللّه بن عبّاس» نیز اعمال مى شد. عبدالله در نامه اى به یزید به همین نکته اعتراض کرده، مى نویسد:
«فَلَعَمْرِی مَا تُؤْتِینَا مِمَّا فِی یَدَیْکَ مِنْ حَقِّنَا إِلاَّ الْقَلِیلَ وَ إِنَّکَ لَتَحْبِسُ عَنَّا مِنْهُ الْعَرِیضَ الطَّویلَ»؛ (به جانم سوگند! تو از حقوق ما جز مقدار ناچیزى به ما ندادى و تمام آن را خود برداشتى!).(3)
معاویه که براى تصاحب اموال مردم مسلمان خیز برداشته بود هر روز دستورى صادر مى کرد.
یک روز فرمان داد تمام اراضى مربوط به پادشاهان ساسانى که در اطراف کوفه قرار داشت، تصرّف شود. در پى این فرمان، تمام آن سرزمین هاى وسیع و آباد جزء اموال خصوصى او قرار گرفت. درآمد این زمین ها در هر سال تا 5 میلیون درهم مى رسید.
روز دیگر فرمان داد، بصره و املاک آباد اطراف آن را به این سرزمین ها اضافه کنند.
در مرحله سوم دستور داد: هدایایى که رعایاى ایرانى در ایّام نوروز و مهرگان به پادشاهان ساسانى مى پرداختند، از این به بعد به دستگاه خلافت بپردازند.(4)
منطق معاویه بر این اساس بود که مى گفت: زمین از آن خداست و وى خلیفه خدا! لذا هر طورى که میلش باشد عمل مى کند. او مى گفت:
«اَلاَرْضُ للهِ وَ أَنَا خَلِیفَةُ اللهِ فَمَا آخُذُ مِنْ مَالِ اللهِ فَهُوَ لِی وَ مَا تَرَکْتُهُ کَانَ جائِزاً لِی»؛ (زمین از آن خدا است و من هم خلیفه او، پس اگر در مالى تصرّف کنم، متعلّق به من است و اگر تصرّف نکنم باز مجاز به تصرّف آنم).(5)
بر اساس منطق معاویه ولایات و شهرها به صورت تبعیض آمیزى اداره مى شد. در حالى که مردم شام ـ بهترین مدافعان حکومت معاویه ـ در امنیّت و رفاه به سر برده و ارزاق عمومى به وفور و با قیمتى مناسب در اختیارشان قرار مى گرفت و هر گاه و بى گاه از بذل و بخشش هاى بى دریغ معاویه بهره مند بودند؛ مردم شهرهاى دیگر تحت فشار سخت ترین تنبیهات اقتصادى قرار داشتند.
خصوصاً شهر کوفه که پایگاه اصلى شیعیان و دوست داران امیرمؤمنان(علیه السلام) بود، با وضع بسیار دردناکى روبرو بود. مغیرة بن شعبه ـ والى کوفه ـ ارزاق عمومى را از مردم کوفه دریغ مى داشت. این سیاست تبعیض آمیز معاویه تا دهها سال پس از وى نیز ادامه یافت؛ تا آن جا که عمر بن عبدالعزیز ـ به اصطلاح عادل ترین آنان! ـ در حالى که بر حقوق شامیان ده دینار افزوده بود بر اهل عراق هیچ نیافزود!(6)
غصب زمین هاى آباد بلاد اسلامى، تنها به کوفه و بصره خلاصه نشد. بلکه پس از آن معاویه بر زمین هاى یمن و شام و بین النهرین نیز دست انداخت و سرزمین هایى که در گذشته عنوان خالصه و تیول داشت، از چنگ صاحبان آنها درآورد و در تصرّف خویش قرار داد.
وى حتّى از دو شهر مقدس مکّه و مدینه نیز صرف نظر نکرد؛ هر سال مقدار زیادى خرما و گندم از این دو شهر به عنوان مالیات و خراج مى گرفت و «فدک» را که متعلّق به فرزندان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بود جزء تیول مروان بن حکم قرار داد!(7)
«ابن عبد ربّه» مى نویسد:
در دوران حکومت معاویه هیچ بودجه اى از بیت المال براى شهر مقدّس مدینه اختصاص نمى یافت(8)، چه این که در این شهر بزرگانى زندگى مى کردند که همه از سران مخالفان حکومت اموى بودند.
والیان منصوب معاویه، مردم این سامان را مجبور کردند تا با بهاى ناچیزى املاک خویش را بفروشند و بسیارى از زمین هاى اطراف مدینه را به اجبار به تصرّف دستگاه حکومت درآوردند.
به حکم معاویه، گاه مروان بن حکم و گاه نیز سعید بن عاص بر مدینه حکومت مى کرد و هر دو در تضعیف اقتصادى مردم مدینه خصوصاً بزرگان قوم از هیچ کوششى دریغ نمى کردند.(9)
معاویه که مبارزه با علویان و هواخواهان مکتب علوى را وجهه نظر خویش قرارداده بود، در بخشنامه اى به همه عمّال خویش اعلام کرد:
«اُنْظُرُوا إِلَى مَنْ قَامَتْ عَلَیْهِ الْبَیِّنَةُ أَنَّهُ یُحِبُّ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَامْحُوهُ مِنَ الدِّیوَانِ وَ أَسْقِطُوا عَطَاءَهُ وَ رِزْقَهُ»؛ (مواظب باشید هر که ثابت شد که از شیعیان على(علیه السلام) و اهل بیت او است اسم او را از دفتر بیت المال حذف کنید و حقوق و مزایاى او را قطع نمایید).(10)
این همه سخت گیرى از جانب معاویه براى آن بود که وى همواره از شیعیان احساس خطر عظیمى مى کرد و لذا با قساوت تمام به این گونه اعمال ننگین و شرارت بار دست مى زد.
ابن ابى الحدید، از امام باقر(علیه السلام) نقل مى کند که شرایط چنان سخت شده بود که اگر کسى از دوستى ما یاد مى کرد زندانى مى شد و اموالش مصادره مى گردید و یا خانه اش ویران مى گشت.(11)
فشارها چنان زیاد و فراگیر شده بود که «شعبى» مى گوید:
«مَا نَدْری مَا نَصْنَعُ بِعَلِىِّ بْنِ أبی طَالِب، إِنْ أَحْبَبْنَاهُ إِفْتَقَرْنَا وَ إِنْ اَبْغَضْنَاهُ کَفَرْنَا»؛ (نمى دانیم با على(علیه السلام) چه کنیم؟ اگر او را دوست بداریم، (چنان بر ما سخت مى گیرند که) فقیر و نیازمند مى شویم و اگر او را دشمن بداریم، کافر مى شویم).(12)، (13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.