پاسخ اجمالی:
این نظریه به پولس ساموستایی، پاتریارک انطاکیه در سال 260 میلادی منسوب است. وی لاهوت در مسیح(ع) را انکار می کرد. در این نظریه مسیح(ع) انسانی عادی است که از امتزاج روح القدس و مریم (س) به دست آمد و در روز تعمید (30 سالگی) از ناحیه خداوند قدرت الهی یافت و فرزند او خوانده شد. بنابراین، اطلاق لفظ خدا یا فرزند خدا بر مسیح(ع) اطلاقی غیر حقیقی است. و هیچ شائبه تعدد در خداوند نیست.
پاسخ تفصیلی:
این نظریه به پولس ساموستایی، پاتریارک انطاکیه در سال 260 میلادی منسوب است. وی لاهوت در مسیح(علیه السلام) را انکار می کرد. در این نظریه ی مسیح(علیه السلام) انسانی عادی است که از امتزاج روح القدس و مریم (س) به دست آمد و در روز تعمید (30 سالگی) از ناحیه ی خداوند قدرت الهی یافت و فرزند او خوانده شد. بنابراین، اطلاق لفظ خدا یا فرزند خدا بر مسیح(علیه السلام) اطلاقی غیر حقیقی است.(1) و هیچ شائبه ی تعدد در خداوند نیست. پولس حاجت طلبیدن از عیسی(علیه السلام) و سرود به افتخار مسیح را اجازه نمی داد. تنها خدا می بایست پرستیده شود و دعاها باید به واسطه ی مسیح(علیه السلام)، به عنوان واسطه بین خدا و انسان خوانده شود. پاپ پولس را محکوم و تبعید کرد.(2) نویسنده ی کتاب سرگذشت مسیحیت درباره ی این شخص چنین نوشته است: «فردی بنام پُل (پولس) در قرن سوم اسقف انطاکیه بود. این مرد توانا (اما بی قید و بند) تعلیم می داد که مسیح دارای الوهیت نبود بلکه فقط انسانی نیکو بود که در اثر عدالت و راست کرداری و نیز حلول کلمه ی الهی در وجودش به هنگام تعمید قادر به انجام امور الهی و ایفای نقش نجات دهنده گردید. آموزه ای که به وسیله ی پُل مطرح شد تحت عنوان مونارکیانیزم پویا یا فرزند خواندگی معروف است.»(3)،(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.