پاسخ اجمالی:
عالم مادّه حادث است، چون برهان حرکت و سکون مى گوید جهان مادّه دائماً در معرض حرکت و سکون است و حرکت و سکون از«امور حادث» است و چیزى که معروض حوادث است حادث مى باشد. دلیل علمى حادث بودن عالم، مدام در حال فرسودگى و«آنتروپى» بودن آن است. این فرسودگى یعنی اینکه جهان مادّه پایان و سرانجامى دارد و هنگامى که قبول کنیم پایانى دارد، باید قبول کنیم آغازى هم داشته. بنابراین عالم حادث است.
پاسخ تفصیلی:
در این که آیا عالم مادّه حادث است یا قدیم و ازلى، در میان دانشمندان و فلاسفه گفتگوست. بعضى آن را قدیم و ازلى مى دانند و گروه زیادى آن را حادث مى شمارند و با توجّه به دلایلى که مى گوید ازلى و ابدى، یک چیز بیش نیست و آن ذات پاک خداست، هر چه غیر از اوست حادث و مخلوق است و وابسته به ذات پاک او مى باشد.
طرفداران عقیده حدوث جهان، گاشه دلایلى فلسفى براى آن ذکر کرده اند و گاه از دلایل علمى استفاده نموده اند.
برهان حرکت و سکون از استدلال هاى معروف فلسفى است که مى گوید جهان مادّه دائماً در معرض حرکت و سکون است و حرکت و سکون از «امور حادثه» است و چیزى که معروض حوادث است حادث مى باشد.
این دلیل را به تعبیر گسترده ترى مى توان ذکر کرد و آن این که جهان مادّه دائماً در حال تغییر است و تغییر و دگرگونى نشانه حدوث است زیرا اگر ازلى باشد و در عین حال همواره دستخوش تغییرات و حوادث گردد، جمع میان حدوث و قدم خواهد شد یعنى باید تغییرات را که امور حادث اند ازلى بدانیم و این یک تناقض آشکار است.
این دلیل با قبول حرکت جوهرى که مى گوید حرکت در ذات اشیا نهفته شده، بلکه عین ذات آنهاست، آشکارتر و روشن تر است زیرا وجود حرکت که امر حادثى است در ازل معنائى ندارد. (دقّت کنید)
این دلیل قابل نقد و بررسیهایى است که جاى آن در مباحث فلسفى است.
امّا دلیل علمى دلیلى است که مى گوید عالم به طور دائم در حال فرسودگى و «آنتروپى» است و دلایل فراوان علمى این فرسودگى دائمى را به اثبات رسانده، سیّارات، ثوابت، کهکشانها، زمین و آنچه بر روى زمین است مشمول این قانون مى باشند. این فرسودگى مستمر دلیل بر این است که جهان مادّه پایان و سرانجامى دارد. زیرا فرسودگى تا بى نهایت نمى تواند ادامه یابد و هنگامى که قبول کنیم پایانى دارد، باید قبول کنیم آغازى هم دارد. زیرا اگر چیزى ابدى نباشد حتماً ازلى هم نیست. چرا که ابدیّت به معناى بى انتها بودن است و چیزى که بى انتهاست، نامحدود است و نامحدود آغازى ندارد بنابراین آنچه ابدى نیست ازلى هم نخواهد بود.
این سخن را به تعبیر دیگرى مى توان بیان کرد و آن این که اگر جهان ازلى باشد و در حال فرسودگى، باید این فرسودگى عمر جهان را پایان داده باشد، چرا که بى نهایت فرسودگى، مساوى است با عدم.
باز به تعبیر دیگر مطابق آخرین نظریات علمى، جهان مادّه به سوى یکنواختى مى رود. اتمها تدریجاً متلاشى و مبدّل به انرژى مى شوند و انرژیها به سوى یکنواختى پیش مى روند (درست مثل این که شعله آتشى در اتاقى روشن کرده باشیم مادّه آتش زا تبدیل به حرارت مى شود وحرارت در فضاى اتاق تدریجاً پخش مى گردد و به صورت یکنواخت و بى تفاوت در مى آید).
هرگاه بى نهایت زمان بر جهان گذشته باشد، باید این حالت ـ تبدیل تمام مواد به انرژى و انرژیهاى فعّال به صورت انرژى یکنواخت و مرده ـ حاصل شده باشد.
ولى به هر حال مفهوم این سخن آن نیست که زمانى بوده که خداوند هیچ مخلوقى نداشته است و ذات فیّاض او بى فیض بوده است، بلکه به عکس مى توان گفت: خداوند همیشه مخلوقى داشته، امّا این مخلوقات دائماً در تغییر و تبدیل بوده اند و مجموع این مخلوقات، وابسته به ذات پاک او بوده و یا به تعبیرى دیگر حدوث ذاتى داشته اند نه حدوث زمانى. زیرا براى مجموع، حدوث زمانى تصوّر نمى شود. (دقّت کنید). و این که در روایات آمده: «کانَ اللهُ ولا شَىْءَ مَعَهُ»؛ (خداوند همیشه بوده و چیزى با او نبوده است). (1) منظور آن است که با ذات پاکش همراه نبوده، بلکه مخلوق او بوده است. (2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.