پاسخ اجمالی:
آیه نخست در صلح حدیبیه در سال ششم هجرت نازل شده است، آنجا که پیامبر(ص) به على(ع) فرمود در صلح نامه بنویس: بسم اللّه الرحمن الرحیم...، و مشرکان گفتند: ما رحمان را نمى شناسیم. آیه دوم در پاسخ به مشرکان نازل شد که به پیامبر(ص) گفتند: اگر دوست دارى از تو پیروى کنیم این کوه ها را به وسیله قرآنت عقب بران و زمین را بشکاف و چشمه ها و نهرهائى در اینجا پدید آور، مردگان ما را زنده کن تا از او سؤال کنیم... .
پاسخ تفصیلی:
در آیات (30 ـ 31) سوره «رعد» می خوانیم: «کَذَلِک أَرْسلْنَک فى أُمَّة قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهَا أُمَمٌ لِّتَتْلُوَا عَلَیهِمُ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْک وَ هُمْ یَکْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ قُلْ هُوَ رَبى لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکلْت وَ إِلَیْهِ مَتَابِ * وَ لَوْ أَنَّ قُرْءَاناً سیرَت بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطعَت بِهِ الاَْرْض أَوْ کلِّمَ بِهِ الْمَوْتى بَل لِّلَّهِ الاَْمْرُ جَمِیعاً أَ فَلَمْ یَایْئَسِ الَّذِینَ ءَامَنُوا أَن لَّوْ یَشاءُ اللَّهُ لَهَدَى النَّاس جَمِیعاً وَ لا یَزَالُ الَّذِینَ کَفَرُوا تُصِیبهُم بِمَا صنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تحُلُّ قَرِیباً مِّن دَارِهِمْ حَتى یَأْتىَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یخْلِف الْمِیعَادَ»؛ (همان گونه [که پیامبران پیشین را مبعوث کردیم] تو را به میان امتى فرستادیم که پیش از آنها امت هاى دیگرى آمدند و رفتند تا آنچه را به تو وحى نموده ایم بر آنان بخوانى در حالى که به رحمان [خداوندى که رحمتش همگان را فرا گرفته] کفر مى ورزند، بگو او پروردگار من است، معبودى جز او نیست، بر او توکّل کردم و بازگشتم به سوى اوست. * اگر به وسیله قرآن کوه ها به حرکت درآیند یا زمین ها قطعه قطعه شوند یا به وسیله آن با مردگان سخن گفته شود [باز هم ایمان نخواهند آورد] ولى همه کارها در اختیارخداست، آیا آنها که ایمان آورده اند نمى دانند که اگر خدا بخواهد همه مردم را [به اجبار] هدایت مى کند [اما هدایت اجبارى سودى ندارد] و پیوسته بلاهاى کوبنده اى بر کافران به خاطر اعمالشان وارد مى شود و یا به نزدیکى خانه آنها فرود مى آید تا وعده [نهائى] خدا فرا رسد، به یقین خداوند در وعده خود تخلّف نمى کند).
شأن نزول:
مفسران گفته اند: آیه نخست در صلح حدیبیه در سال ششم هجرت نازل شده است، در آن هنگام که مى خواستند صلح نامه را بنویسند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود:
بنویس: بسم اللّه الرحمن الرحیم...، سهیل بن عمرو و سایر مشرکان، گفتند ما رحمان را نمى شناسیم! تنها یک رحمان داریم و آن در یمامه است ( مقصودشان مسیلمه کذاب بود که دعوى نبوت داشت) بلکه باید بنویسى: باسمک اللّهم همان گونه که در زمان جاهلیت مى نوشتند.
سپس پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: بنویس: این صلح نامه اى است که محمّد رسول اللّه(صلى الله علیه وآله)... مشرکان قریش گفتند: اگر تو رسول خدا بودى و ما با تو جنگ مى کردیم و راه خانه خدا را بر تو مى بستیم، بسیار ستمکار بودیم (دعوا در همین رسالت تو است) و لکن بنویس این صلح نامه محمّد بن عبداللّه است!...
در این هنگام یاران پیامبر(صلى الله علیه وآله) برآشفتند و گفتند: اجازه بده ما با اینها پیکار کنیم، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: نه، همان گونه که اینها مى خواهند بنویس، در این هنگام آیه فوق نازل شد، و در مورد لجاجت و بهانه گیرى و مخالفت آنها با نام رحمان که از اوصاف قطعى خداوند است آنها را شدیداً سرزنش کرد.(1)
این شأن نزول در صورتى صحیح است که ما این سوره را مدنى بدانیم تا با داستان صلح حدیبیه سازگار باشد، اما اگر ـ آن چنان که مشهور است ـ مکّى بدانیم نوبت به این بحث نمى رسد.
مگر این که شأن نزول این آیه را پاسخ به گفتار مشرکان که در سوره «فرقان» آمده است بدانیم که در برابر دعوت پیامبر(صلى الله علیه وآله) به سجده کردن براى رحمان، گفتند ما رحمان را نمى شناسیم («اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن» (فرقان، آیه 60)) و در هر حال آیه فوق منهاى شأن نزول مفهوم روشنى دارد که در تفسیر آن خواهید خواند.(2)
در مورد شأن نزول آیه دوم نیز بعضى از مفسران بزرگ گفته اند که در پاسخ جمعى از مشرکان مکّه نازل شده است، که در پشت خانه کعبه نشسته بودند و به دنبال پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرستادند، پیامبر(صلى الله علیه وآله) (به امید هدایت آنها) نزد آنها آمد.
عرض کردند: اگر دوست دارى از تو پیروى کنیم این کوه هاى مکّه را به وسیله قرآنت عقب بران تا کمى این زمین تنگ و محدود ما گسترش یابد! و زمین را بشکاف و چشمه ها و نهرهائى در اینجا پدید آور تا درختان غرس کنیم، و زراعت نمائیم! تو به گمان خود کمتر از داود(علیه السلام) نیستى که خداوند کوه ها را براى او مسخّر کرده بود که با او هم صدا شده، تسبیح خدا مى گفتند.
یا این که باد را مسخّر ما گردان که بر دوش آن سوار شویم و به شام رویم و مشکلات خود را حلّ کنیم و ما یحتاج را تهیه نمائیم و همان روز باز گردیم!، همان گونه که مسخّر سلیمان(علیه السلام) بود، تو به گمان خود از سلیمان(علیه السلام) کمتر نیستى.
و نیز جدّت قصى (جدّ طایفه قریش) یا هر کس دیگر از مردگان ما را مى خواهى زنده کن تا از او سؤال کنیم آیا آنچه تو مى گویى حق است یا باطل؟ زیرا عیسى(علیه السلام) مردگان را زنده مى کرد و تو کمتر از عیسى نیستى!
در این هنگام آیه دوم مورد بحث نازل شد و به آنها گوشزد کرد که همه آنچه را مى گوئید از سر لجاجت است نه براى ایمان آوردن، و گرنه معجزه کافى براى ایمان آوردن ارائه شده است.(3)، (4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.