پاسخ اجمالی:
سران قریش بعد از دعوت علنی پیامبر(ص) به ابوطالب گفتند: برادرزاده ات به خدایان ما ناسزا مى گوید... ابوطالب پیام را به پیامبر(ص) رساند، پیامبر فرمود: اگرآنها در یک جمله با من موافقت نمایند بر عرب حکومت می کنند. ابوطالب، این پیام را به آنها رساند، آنها گفتند: منظورت، کدام جمله است؟ پیامبر به آنها فرمود: «تشهدون ان لا اله الا الله، واِنی رسول الله»، آنها گفتند: ما خدایانمان را رها کنیم و تنها به سراغ یک خدا برویم؟
پاسخ تفصیلی:
در آیات (4 ـ 7) سوره «ص» می خوانیم: «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذّابٌ * أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ * وَ انْطَلَقَ الْمَلاَُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ * ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّةِ الاْخِرَةِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ»؛ (آنها تعجب کردند که بیم دهنده اى از میان آنان به سویشان آمده، و کافران گفتند: «این ساحر دروغگوئى است! * آیا او به جاى این همه خدایان، خداى واحدى قرار داده؟! این به راستى چیز عجیبى است»! * سرکردگان آنها بیرون آمدند و گفتند: بروید و خدایانتان را محکم بچسبید، این چیزى است که خواسته اند [شما را گمراه کنند]! * ما هرگز چنین چیزى در آئین واپسین نشنیده ایم؛ این تنها یک آئین ساختگى است).
شأن نزول:
درباره این آیات، شأن نزولى شبیه آنچه در آیات قبل بیان شد، نقل کرده اند و بعید نیست شأن نزول واحدى باشد که براى مجموع این آیات است.
ولى، از آنجا که این شأن نزول، مطالب تازه اى دارد ما آن را از «تفسیر على بن ابراهیم» در اینجا مى آوریم:
هنگامى که رسول خدا دعوتش را آشکار کرد، سران «قریش» نزد «ابوطالب» آمده و گفتند: اى «ابوطالب» فرزند برادرت ما را سبک مغز مى خواند، و به خدایان ما ناسزا مى گوید، جوانان ما را فاسد نموده، و در جمعیت ما تفرقه افکنده است، اگر این کارها به خاطر کمبود مالى است، ما آن قدر مال براى او جمع آورى مى کنیم که ثروتمندترین مرد «قریش» شود و حتى حاضریم او را به ریاست برگزینیم.
«ابوطالب» این پیام را به رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) عرض کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: «لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فِى یَمِیْنِى وَ الْقَمَرَ فِى یَسارِى ما أَرَدْتُهُ، وَ لکِنْ یُعْطُونِى کَلِمَةً یَمْلِکُونَ بِهَا الْعَرَبَ وَ تَدِیْنُ لَهُمْ بِهَا الْعَجَمُ وَ یَکُونُونَ مُلُوکاً فِى الْجَنَّةِ!»؛ (اگر آنها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من بگذارند من به آن تمایل ندارم، ولى [به جاى این همه وعده ها] یک جمله با من موافقت نمایند تا در سایه آن بر عرب حکومت کنند و غیر عرب نیز به آئین آنها درآیند و آنها سلاطین بهشت خواهند بود!).
«ابوطالب»، این پیام را به آنها رسانید، آنها گفتند: حاضریم به جاى یک جمله، ده جمله را بپذیریم (کدام جمله منظور تو است؟).
پیامبر(صلى الله علیه وآله) به آنها فرمود: «تَشْهَدُونَ أَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اِنِّى رَسُولُ اللّهِ»؛ (گواهى دهید که معبودى جز اللّه نیست، و من رسول خدا هستم).
آنها (از این سخن سخت وحشت کردند و) گفتند: ما 360 خدا را رها کنیم تنها به سراغ یک خدا برویم؟ چه چیز عجیبى؟! (آنهم خدائى که هرگز دیده نمى شود!).
در اینجا آیات زیر نازل شد: «وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذّابٌ... إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ».(1)
همین معنى در «تفسیر مجمع البیان»، با تفاوت مختصرى نقل شده، و در آخر آن آمده است: «پیامبر(صلى الله علیه وآله) در حالى که اشک از چشمانش جارى بود، فرمود: اى عمو! اگر اینها خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپم قرار دهند، تا دست از این سخن بردارم، هرگز چنین نخواهم کرد، مگر این که این سخن را در جامعه نفوذ دهم و یا در راه آن کشته شوم، هنگامى که «ابوطالب» این سخن را شنید، عرض کرد: به دنبال برنامه خود باش! به خدا سوگند: من هرگز دست از یارى تو بر نخواهم داشت».(2)، (3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.