پاسخ اجمالی:
خداوند در سوره هود، مردم را به شقى و سعید تقسیم کرده است. برخی مفسران از آن برداشت جبر کرده اند، درحالیکه طبق آیات در آن روز گروهى در پرتو اعمالشان سعادتمند و گروهى به خاطر اعمالشان شقاوتمندند و خدا مى داند چه کسانى به اراده و به خواست خود در طریق سعادت گام مى نهند و چه گروهى با اراده خود در مسیر شقاوت گام مى نهند. بر طبق عقیده جبریون، تعلیم و تربیت لغو خواهد بود و آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى، تشویق و توبیخ، مؤاخذه و پاداش، همگى ظالمانه محسوب مى گردند.
پاسخ تفصیلی:
پاسخ این سؤال را مى توان با توجه به آیات 105ـ 108 سوره هود بدست آورد.
نخست خداى متعال همه مردم را به دو گروه تقسیم کرده، مى فرماید: (گروهى در آنجا شقى و گروهى سعیدند، گروهى خوش بخت و گروه دیگرى بدبختند)؛ «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعید».
«سَعِید» از ماده «سعادت» به معنى فراهم بودن اسباب نعمت، و «شَقِىّ» از ماده «شقاوت» به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى، مجازات و بلاست. بنابراین، سعیدها در آن جهان همان نیکوکارانى هستند که در لابلاى انواع نعمت ها جاى آنهاست و شقاوتمندان همان بدکارانى هستند که در دل دوزخ در انواع مجازات ها گرفتارند. این شقاوت و آن سعادت، چیزى جز نتیجه اعمال، کردار، گفتار و نیّات انسان در دنیا نیست. و عجب این که، بعضى از مفسران، این آیه را دستاویزى براى عقیده باطل خود در زمینه جبر قرار داده اند، در حالى که آیه کمترین دلالتى بر این معنا ندارد، بلکه از سعادتمندان و شقاوتمندان رستاخیز سخن مى گوید که همگى به خاطر اعمال خود به این مرحله رسیده اند. شاید آنها مفهوم این آیه را با پاره اى از احادیث که درباره سعادت و شقاوت قبل از تولد سخن مى گوید اشتباه کرده اند که آن داستان جداگانه اى دارد.
پس از آن، حالات شقاوتمندان و سعادتمندان را در عبارات فشرده و گویائى چنین شرح مى دهد:
(اما آنها که شقاوتمند شدند، در آتش دوزخ زفیر و شهیق دارند، و ناله و نعره و فریاد سر مى دهند)؛ «فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النّارِ لَهُمْ فیها زَفیرٌ وَ شَهیقٌ». و اضافه مى کند: (آنها جاودانه تا زمانى که آسمان ها و زمین بر پاست در آتش خواهند ماند)؛ «خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ». (مگر آنچه پروردگارت اراده کند)؛ «إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ». (چرا که خداوند هر کارى را اراده کند انجام مى دهد)؛ «إِنَّ رَبَّکَ فَعّالٌ لِما یُریدُ».
(و اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین برپاست)؛ «وَ أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ». (مگر آنچه پروردگار تو اراده کند)؛ «إِلاّ ما شاءَ رَبُّکَ». (این بخشش و عطیه اى است که هرگز از آنان قطع نمى شود)؛ «عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذ».
همان گونه که گفتیم، بعضى خواسته اند از آیات فوق، ذاتى بودن سعادت و شقاوت را اثبات کنند، در حالى که نه تنها آیات فوق دلالتى بر این امر ندارد بلکه به وضوح ثابت مى کند سعادت و شقاوت اکتسابى است؛ زیرا مى گوید: «أَمَّا الَّذینَ شَقُوا»؛ (آنها که شقاوتمند شدند)، و یا مى گوید: «أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا»؛ (اما آنها که سعادتمند شدند)، اگر شقاوت و سعادت ذاتى بود مى بایست گفته شود: «أَمَّا الأَشْقِیاءُ وَ أَمَّا السُّعَداءُ» و مانند آن. و از اینجا روشن مى شود آنچه در تفسیر «فخر رازى» آمده که: «در این آیات خداوند از هم اکنون حکم کرده که گروهى در قیامت سعادتمندند، و گروهى شقاوتمند، و کسانى را که خداوند محکوم به چنین حکمى کرده و مى داند، سرانجام در قیامت سعید یا شقى خواهند بود. محال است تغییر پیدا کنند و الاّ لازم مى آید خبر دادن خداوند بر کذب، و علمش جهل شود، و این محال است»!!...، به کلّى بى اساس است. این، همان ایراد معروف «علم خدا» در مسأله «جبر و اختیار» است، که پاسخ آن از قدیم داده شده است و آن این که: اگر ما افکار پیش ساخته خود را نخواهیم بر آیات تحمیل کنیم مفاهیم آن روشن است، این آیات مى گوید: در آن روز گروهى در پرتو اعمالشان سعادتمند، و گروهى به خاطر اعمالشان شقاوتمندند، و خدا مى داند چه کسانى به اراده خود و به خواست و اختیار خود در طریق سعادت گام مى نهند، و چه گروهى با اراده خود در مسیر شقاوت گام مى نهند. بنابراین به عکس آنچه او گفته، اگر مردم مجبور به انتخاب این راه باشند، علم خدا(که از سعادت و شقاوت اختیاری خبر داده) جهل خواهد شد؛ چرا که همگان با میل و اختیار خود راه خویش را انتخاب مى کنند. شاهد سخن این که آیات فوق به دنبال داستان هاى اقوام پیشین است که گروه عظیمى از آنها بر اثر ظلم و ستم و انحراف از جاده حق و عدالت و آلودگى به مفاسد شدید اخلاقى و مبارزه با رهبران الهى گرفتار مجازات هاى دردناکى در این جهان شدند، که قرآن براى تربیت و ارشاد ما و نشان دادن راه حق از باطل و جدا ساختن مسیر سعادت از شقاوت این داستان ها را بازگو مى کند.
اصولاً، اگر ما ـ آن چنان که «فخر رازى» و هم فکرانش مى پندارند ـ محکوم به سعادت و شقاوت ذاتى باشیم و بدون اراده به بدى ها و نیکى ها کشانده شویم، تعلیم و تربیت لغو و بیهوده خواهد بود. آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانى و نصیحت، اندرز، تشویق و توبیخ، سرزنش و ملامت، مؤاخذه و سؤال و بالاخره کیفر و پاداش، همگى بى فایده، یا ظالمانه محسوب مى گردد. آنها که، مردم را در انجام نیک و بد مجبور مى دانند، خواه این جبر را جبر الهى، یا جبر طبیعى، یا جبر اقتصادى، و یا جبر محیط بدانند، تنها به هنگام سخن گفتن و یا مطالعه در کتاب ها از این مسلک طرفدارى مى کنند، ولى در عمل حتى خودشان هرگز چنین عقیده اى ندارند. به همین دلیل اگر به حقوق آنها تجاوزى شود، متجاوز را مستحق توبیخ، ملامت، محاکمه و مجازات مى دانند، و هرگز حاضر نیستند به عنوان این که او مجبور به انجام این کار است از وى صرف نظر کنند و یا مجازاتش را ظالمانه بپندارند، و یا بگویند او نمى توانسته است این عمل را مرتکب نشود، چون خدا خواسته یا جبر محیط و طبیعت بوده است. این خود دلیل دیگرى بر فطرى بودن اصل اختیار است. به هر حال، هیچ جبرى مسلکى را نمى یابیم که در عمل روزانه خود به این عقیده پاى بند باشد. بلکه بر خوردش با تمام انسان ها، برخورد با افراد آزاد و مسئول و مختار است. تمام اقوام دنیا، به دلیل تشکیل دادگاه ها و دستگاه هاى قضائى براى کیفر متخلفان، عملاً آزادى اراده را پذیرفته اند. تمام مؤسسات تربیتى جهان نیز، به طور ضمنى این اصل را قبول کرده اند که انسان با میل و اراده خود کار مى کند، با تعلیم و تربیت مى توان او را راهنمائى و ارشاد کرد و از خطاها، اشتباهات و کج اندیشى ها بر کنار ساخت. جالب این که، در آیات فوق «شَقُوا» به عنوان فعل معلوم و «سُعِدُوا» به عنوان فعل مجهول آمده است.(1) این اختلاف تعبیر، شاید اشاره لطیفى به این نکته باشد که، انسان راه شقاوت را با پاى خود مى پیماید، ولى براى پیمودن راه سعادت تا امداد و کمک الهى نباشد، و او را در مسیرش یارى ندهد، پیروز نخواهد شد، و بدون شک این امداد و کمک تنها شامل کسانى مى شود که گام هاى نخستین را با اراده و اختیار خود برداشته اند، و شایستگى چنین امدادى را پیدا کرده اند.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.