پاسخ اجمالی:
اين كه مي گويند: خداوند چگونه مى تواند از ذات خود آگاه باشد، در حالى كه عالم و معلوم بايد دو چيز باشند؟ بايد گفت: اولاً اين سؤال منحصر به علم خداوند به ذات مقدّسش نيست؛ بلکه در مورد علم ما به وجود خودمان نيز جارى است. ثانياً: خواجه نصیر الدین طوسى مى گويد: «[در اين موارد] تغاير اعتبارى كافى است؛ به اين معنی که به وجود واحد از دو زاويه نگاه مى كنيم: از زاويه اى كه خود را درك مى كند عالمش مى ناميم و از زوايه اى كه درك شده است معلومش مى خوانيم».
پاسخ تفصیلی:
ممکن است کسی شبهه کند که خداوند چگونه مى تواند از ذات خويش آگاه باشد، در حالى كه عالم و معلوم بايد دو چيز باشند؟ مگر ميان علم خدا با ذاتش مغايرتى وجود دارد؟ و به عبارتى ديگر چگونه ممكن است خداوند هم عالم باشد و هم معلوم؟ در جواب این شبهه باید بگوییم:
اولا: اين سؤال منحصر به علم خداوند به ذات مقدّس اش نيست، در مورد علم ما به وجود خودمان نيز جارى است. ما يقيناً به وجود خودمان عالم هستيم و مى دانيم كه هستيم؛ بنابر این همين سؤال مطرح مى شود كه عالم و معلوم بايد دو چيز باشد، در حالى كه ما يك چيز بيشتر نيستيم! به خصوص اين كه علم ما به خودمان نيز علم «حضورى» است.
ثانياً: مطلب همان است كه مرحوم خواجه طوسى در جواب اين سؤال بيان داشته و مى گويد: «[در اين موارد] تغاير اعتبارى كافى است؛ يعنى يك موجود واحد از اين نظر كه مبدأ عاقلى است و مى تواند حضور خود را نزد خود دريابد عالم است، و از اين نظر كه نزد خود حاضر است معلوم مى باشد؛ و به تعبير ديگر: به اين وجود واحد از دو زاويه نگاه مى كنيم: از زاويهاى كه خود را درك مى كند عالمش مى ناميم و از زوايه اى كه درك شده است معلومش مى خوانيم».(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.