پاسخ اجمالی:
اين اشكال را از سه راه مى توان پاسخ گفت؛ اولا: خداوند هميشه به ذات پاك خود كه علّت همه اشياء است احاطه داشته و دارد، و اين علم اجمالى به همه حوادث و موجودات جهان قبل از ايجاد و بعد از ايجاد است. ثانیا: مفهوم «زمان» نتيجه محدوديّت ديد ماست؛ امّا براى ذاتى كه همه جا حضور دارد، و ازل و ابد را فرا گرفته، ماضى و مضارع و حال بى معنا است، همه حوادث در تمام طول زمان نزد او حاضرند و او به همه حوادث و موجودات عالم، چه در گذشته و چه در حال و آينده احاطه يكسان دارد...
پاسخ تفصیلی:
برخی در مورد «علم» خداوند به حوادث آینده این طور شبهه کرده اند:
از آنجا كه حوادث آينده هنوز وجود خارجى پيدا نكرده اند تا در احاطه علم خدا باشند، آيا صورت ذهنى و نقش و عكس آنها نزد خدا است؟ و حال آنكه خداوند ذهنى ندارد، و علم او از طريق انعكاس نيست، پس بايد قبول كنيم كه او نسبت به حوادث آينده علمى ندارد! زيرا علم حضورى در مورد معدوم ممكن نيست، و علم حصولى نيز درباره خدا تصوّر نمى شود.
اگرچه اين اشكال و سؤال درباره علم به حوادث آينده مطرح شده، ولى عيناً درباره حوادث گذشته كه محو و نابود گشته است نيز قابل طرح است؛ زيرا حوادث گذشته الآن وجود ندارد؛ صورت فرعون يا بنى اسرائيل و اصحاب موسى فى المثل متلاشى شده است، و تاريخ آنها نيز گذشته است، ما مى توانيم فقط تصويرى از آنها در ذهنمان حاضر كنيم تا به تاريخ گذشته واقف شويم، چون علم ما از طريق ارتسام يعنى نقش بستن در ذهن است، ولى در مورد خداوند كه ذهن و نقش هاى ذهنى معنی ندارد و علمش فقط علم حضورى است آگاهى بر حوادث گذشته چگونه تصوّر مى شود؟
اين سؤال و اشكال را از سه راه مى توان پاسخ گفت:
1. نخست اينكه خداوند هميشه به ذات پاك خود كه علّت همه اشياء است احاطه داشته و دارد، و اين علم اجمالى به همه حوادث و موجودات جهان قبل از ايجاد و بعد از ايجاد است. به تعبير ديگر اگر ما آگاهى به علّت اشياء داشته باشيم مى توانيم آگاهى به نتيجه و معلول آنها نيز پيدا كنيم؛ چرا كه هر علّتى تمام كمالات معلول و بالاتر از آن را دارد.
اين سخن را مىتوان به گونه روشن ترى چنين توضيح داد: حوادث گذشته به طور كامل نابود نشده، و آثارش در دل حوادث امروز وجود دارد؛ و همچنين حوادث آينده از حوادث امروز جدا نيست؛ بلکه دقيقاً با حوادث امروز مربوط است، و به اين ترتيب گذشته و حال و آينده يك رشته زنجير مانندى از علّت و معلول را به وجود مى آورند كه اگر دقيقاً به هر يك از آنها آگاه شويم حلقه هاى قبل و بعد در آن وجود دارد.
به عنوان مثال اگر من دقيقاً وضع هواى تمام كره زمين را با تمام جزئيات و مشخصات، و علّت و معلول هاى آن، و حركت كره زمين، و مسأله جاذبه و دافعه، همه اينها را بدانم؛ مى توانم دقيقاً از وضع هوا در ميليون ها سال قبل، يا ميليون ها سال بعد آگاه شوم؛ چرا كه پرونده گذشته و آينده در حال موجود است، نه پرونده اجمالى كه پرونده تفصيلى آنها در جزئيات پرونده حاضر منعكس است. امروز دقيقاً بازتابى از ديروز است، و فردا بازتابى از امروز؛ و آگاهى كامل بر تمام جزئياتِ امروز به معناى آگاهى كامل بر حوادث گذشته و آينده است.
به اين ترتيب وقتى حوادث امروز با تمام ويژگى ها و خصوصيات نزد خداوند حاضر است به يك معنا گذشته و آينده هم نزد او حضور دارد. امروز آئينه اى است براى گذشته و آينده و تمام حوادث ديروز و فردا را در آئينه امروز مى توان مشاهده كرد.
2. راه ديگرى را كه براى پاسخ از اين سؤال گفته مى شود با ذكر يك مثال روشن مى كنيم: فرض كنيد كسى در اطاقكى زندانى است كه فقط روزنه كوچكى به خارج دارد، در حالى كه يك قطار شتر از مقابل اين روزنه مى گذرد، او نخست ناظر سر و گردن يك شتر، و سپس كوهان، و بعد پاها و دُم او است، و همچنين ساير شترهايى كه در اين قطارند، و اين كوچك بودن روزنه ديد سبب مى شود كه او براى خود گذشته، آينده، ماضى و مستقبل درست كند؛ امّا براى كسى كه بيرون اين اطاقك است، و بر پشت بام در فضاى باز ايستاده و به تمام بيابان نگاه مى كند، مطلب طور ديگرى است؛ او همه قطار شتران را يك جا مىبيند كه در حال حركتند.
از اينجا روشن مى شود كه ساختن مفاهيم گذشته و حال و آينده نتيجه محدوديّت ديد انسان است؛ آنچه براى ما زمان ماضى محسوب مى شود براى اقوام پيشين زمان مستقبل بوده و آنچه براى ما مستقبل است براى آيندگان ماضى است. امّا براى ذاتى كه همه جا حضور دارد، و ازل و ابد را فرا گرفته، ماضى و مضارع و حال بى معنا است، همه حوادث در تمام طول زمان نزد او حاضرند ـ منتهى هر كدام در ظرف مخصوص خود ـ و او به همه حوادث و موجودات عالم، چه در گذشته و چه در حال و آينده احاطه يكسان دارد. البتّه اعتراف مى كنيم تصوّر اين مطلب براى ما كه در زندانِ زمان و مكان محبوس هستيم كار مشكل و پيچيده اى است، ولى در عين حال مطلبى است قابل دقّت و مطالعه.
3. راه ديگرى كه بسيارى از فلاسفه روى آن تكيه كرده اند اين است كه خداوند، عالم به ذات خويش است و چون ذات او علّت براى تمام مخلوقات است علم به علّت، سبب علم به معلوم مى شود و به تعبير ديگر خداوند جامع تمام كمالاتى است كه در تمام مخلوقات مى باشد و همه را به نحو اكمل دارد و تنها نقائص آنها است كه در ذات پاك او راه ندارد؛ پس هنگامى كه او به ذات خويش عالم باشد در حقيقت به همه آنها آگاه است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.