پاسخ اجمالی:
از نظر فلاسفه جديد، «وحي» يك نوع تجلّى شعورِ باطن است كه براى پيامبران صورت مى گرفته است. روان شناسان و فلاسفه جديد، موضوع شخصيّتِ باطن را ـ كه گاهى از آن به شخصيّت نامرئى، شعورِ ناآگاه، وجدانِ مخفى و ضميرِ باطن نيز تعبير مى شود ـ كليد حلّ بسيارى از مشكلات روحى، روان شناسى و حتى پزشكى مى دانند و معتقدند كه وسعت و منطقه نفوذ و فعّاليت شعور ناآگاه، به مراتب بيش از شعور آگاه است.
پاسخ تفصیلی:
به طور كلى «فلاسفه جديد»، «وحي» را به عنوان يكى از مظاهر شعور باطن و يا وجدان ناآگاه معرفى مى كنند. خوب است براى توضيح اين سخن، قسمتى از گفتار دانشمند بزرگ مصرى ـ «محمد فريد وجدى» نويسنده معروف «دائرة المعارف» را درباره تاريخچه اين نظريه نقل كنيم و سپس به بررسى در پيرامون آن بپردازيم. او در دائرة المعارف خود ذيل ماده «وحي» مى نويسد: «غربى ها تا قرن 16 ميلادى، مانند ساير ملت ها، قائل به وحى بودند، همه كتاب هاى مذهبى آنها پر از اخبار انبياء بود. علم جديد آمد و قلم روى كليه مباحث روحى و ماوراء طبيعى كشيد و مسئله وحى هم جزء خرافات قديمى شمرده شد و آن را معلول سوء استفاده مدّعيان نبوّت يا مولود بيمارى هاى روحى دانستند! قرن 19 ميلادى (1864) فرا رسيد، جهانِ روح به وسيله دانشمندان و به كمك دلائل حسّى، اثبات گرديد. مسئله وحى نيز دوباره زنده شد. اين مباحث را روى شيوه هاى تجربى و علمى دنبال كردند و به نتايجى رسيدند كه گرچه با نظريه علماى اسلامى تفاوت داشت؛ اما قدم برجسته اى بود در جهت اثبات موضوع مهمّى كه روزى جزو خرافات شمرده مى شد.
در سال 1882 ميلادى جمعى به نام جمعيّت بحث هاى روحى به رياست استاد «جويك» استاد دانشگاه كمبريج ـ كه از بزرگترين متفكران انگلستان بود ـ تشكيل شد. اعضاء اين جمعيّت عبارت بودند از: استاد «اوليفرداوچ» (داروين علوم طبيعى(1))، «ويليام كروكس» (شيميدان بزرگ انگليسى)، استاد «فردريك ميرس» و استاد «هورسن»، اساتيد دانشگاه هاروارد آمريكا، استاد «هيزلوپ» استاد دانشگاه كلمبيا و دانشمندان بزرگ ديگرى مانند «عارمى»، «باربت»، «بورمور» و «شارل ريشيه» (استاد دانشكده طب) و رياصى دان بزرگ «كاميل فلاماريون» و هم چنين دانشمندانِ فلكى فرانسه و ... اين جمعيّت روى مباحث روحى مطالعه كردند و تا سال تأليف دائرة المعارف (45 سال) پنجاه جلد كتاب بزرگ، از طرف جمعيّت مزبور، در پيرامون مطالب فوق نگاشته شد و بسيارى از مشكلات مسائل روحى، از جمله مسئله وحى به كمك آنها حل شد. اين دانشمندان طى تحقيقاتِ خود ثابت كردند كه هر انسانى داراى دو شخصيّت است:
الف) شخصيّت ظاهر: كه همان دستگاه شعور، تفكّر، انديشه، اراده و حواسِّ ظاهر ماست. ب) شخصيّت باطن: كه دستگاهى عالى تر و مهم تر در ماوراء دستگاه اول است و خزانه علوم و دانش ها مى باشد و ما در حال عادى از آن بى خبريم.
آنها معتقدند امور زير مربوط به شخصيّتِ باطنِ انسان است:
1. حركات غير ارادى برخى از دستگاه هاى بدن (قلب، معده و ...).
2. رؤياهاى صادق.
3. الهامات ناگهانى دانشمندان، شعرا، فلاسفه و مكتشفين كه بى اختيار آنها را متوجّه حقيقت تازه و كشف جديدى مى كند.
راه تجربى اثبات شخصيّت باطن، همان خواب هاى مغناطيسى (هيپنوتيسم و مانيتيسم) است. دستگاه شعور ظاهر در حال خواب مغناطيسى از كار مى افتد و شعور پنهان شروع به فعاليت مى كند، با كمال تعجّب ديده مى شود كه انسان در اين حال از علوم بسيارى ـ كه در حال عادّى بى خبر بود ـ مطّلع است و مسائلى را كه در حال عادّى قادر به حلِّ آن نيست حلّ مى كند. مثلا ديده شده كسى كه در حال عادّى، قادر به حلِّ يك مسئله ضربِ ساده و معمولى نبوده مسائل ضربى 36 رقمى را حل نموده است!».
وحى (تجلى شعور ناآگاه!)
همانطور كه در گفتار بالا ملاحظه فرموديد، عقيده دانشمندان و فلاسفه جديد درباره حقيقت وحى اين است كه: وحى يك نوع تجلى شعور باطن است كه براى پيامبران صورت مى گرفته است. براى توضيح اين سخن بايد گفت: روان شناسان و فلاسفه جديد، موضوع شخصيّتِ باطن را ـ كه گاهى از آن به شخصيّت نامرئى، شعورِ ناآگاه، وجدانِ مخفى و ضميرِ باطن نيز تعبير مى شود ـ كليد حلّ بسيارى از مشكلات روحى، روان شناسى و حتى پزشكى مى دانند. آنها معتقدند كه وسعت و منطقه نفوذ و فعّاليت شعور ناآگاه، به مراتب بيش از شعور آگاه است.
«ويليام منين جر» روان شناس آمريكايى ـ درباره قدرت و وسعت شعور ناآگاه چنين مى گويد: «ما مى توانيم شعور آگاه را به «يك نهم» قطعه يخى تشبيه كنيم كه در سطح آب شناور است. قسمت بيرون از آب همان قسمتى از شخصيّت ماست كه بر وجودش واقفيم. در مقابل شعور ناآگاه، قسمت ديگرى هست كه نه تنها از فعّاليت و وجودش آگاهى نداريم؛ بلكه اختيارش نيز در دست ما نيست و قسمتِ بزرگ شخصيّت انسانى را تشكيل مى دهد و به منزله «هشت نهم» باقى مانده قطعه يخ شناورى است كه نمى شود آن را ديد و زير آب قرار داد. شعور ناآگاه شبيه قدرت تاج و تخت شاهى است! اين قدرت شما را وادار مى كند كه محبّت يا نفرت داشته باشيد. شعور ناآگاه، انرژى لازم را براى احساس و تفكّر فراهم مى سازد. اميال سر كوفته نيز در شعور ناآگاه سعى مى كنند تا راهى را براى خروج يافته و خود را در رفتار شخص ظاهر سازد ...».(2)
تفاوتى نمى كند كه متفكّرانِ اين نظريه، «فرويد» ـ روان شناسِ معروف ـ يا شخص ديگرى بوده است و يا در سخنان پيشينيان و قدما هم اشاراتى ـ كه حاكى از شعور ناآگاه باشد ـ ديده مى شود، آنچه جاى ترديد نيست، اين است كه قرار گرفتن اين نظريه در شمار كشفيّاتِ بزرگِ علوم و حلِّ بسيارى از مشكلات علمى به كمك آن، تازگى دارد و در قرن 19 و 20 ميلادى صورت گرفته است.
از طرفى روشن است كه هر چقدر شخصيّتِ نامرئى انسان قوى تر باشد، تجليلاتِ آن بيشتر خواهد بود و به اين ترتيب پيامبران ـ كه مردان فوق العاده اى بودند ـ داراى شعور ناآگاه فوق العاده قويّ و نيرومندى بوده اند، بديهى است تراوشات چنين شعور ناآگاهى بسيار مهم و قابل ملاحظه است. به هر حال پيروانِ اين عقيده مى گويند: ممكن است «وحي» همان تراوشات وجدان مخفى پيامبران بوده باشد كه به صورت جهش هاى فكرى ناگهانى بر آنها ظاهر مى شده است.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.