مواعظ الحسين عليه السلام در آثار آيت الله العظمی مکارم شيرازی
به کوشش حجت الاسلام احمد حيدری
گره گشايی و اندوه زدايی از بندگان خدا
«امام حسين عليه السّلام در ضمن خطبه ای می فرمايند: «... و هر کس اندوه مؤمنی را بزدايد، خداوند اندوه دنيا و آخرت را از او بزدايد، و هر که نيکی کند، خداوند به او نيکی کند، و خداوند نيکوکاران را دوست می دارد؛ ... وَ مَنْ نَفَّسَ كُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللَّهُ عَنْهُ كُرَبَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ مَنْ أَحْسَنَ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْهِ "وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ"[1]».[2]
اسلام به حلّ مشكلات مردم اهميّت زيادى داده و اعمال نيك را منحصر به خواندن نماز شب و تلاوت قرآن نمى داند، بلكه گره گشايى از كار خلق و سعى در برآوردن خواسته هاى مؤمنين را از بزرگ ترين حسنات مى شمارد.[3]
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: «إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ عَبِيداً مِنْ خَلْقِهِ لِحَوَائِجِ النَّاسِ، يَرْغَبُونَ فِي الْمَعْرُوفِ وَ يَعُدُّونَ الْجُوْدَ مَجْداً وَ اللَّهُ يُحِبُّ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ؛[4] خداوند بندگانى دارد كه به آنها گره گشايى مشكل مردم را مأموريّت داده است، اينها داراى دو صفت هستند: يكى اينكه علاقه به كار نيك دارند و ديگر اينكه جود و بخشش را داراى ارزش انسانى مى دانند و خداوند ارزشهاى اخلاقى را دوست دارد».
در زمان امام موسى كاظم عليه السلام يكى از شيعيان آن حضرت در «رى» اموال و بدهى هاى فراوانى به يكى از رؤساى حكومت رى داشت كه توانايى پرداخت آن را نداشت. به فكرش رسيد كه به محضر امام برسد و از آن بزرگوار كمك بخواهد، به مدينه رفت و به حضور امام رسيد و گرفتارى خود را براى امام بازگو نمود، امام در حلّ مشكل او توصيه اى به اين عبارت به حاكم رى نوشت:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اعْلَمْ أَنَّ لِلَّهِ تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلًّا لَا يَسْكُنُهُ إِلَّا مَنْ أَسْدَى إِلَى أَخِيهِ مَعْرُوفاً أَوْ نَفَّسَ عَنْهُ كُرْبَةً أَوْ أَدْخَلَ عَلَى قَلْبِهِ سُرُوراً وَ هَذَا أَخُوكَ وَ السَّلَام؛ آگاه باش، زير عرش الهى سايه اى وجود دارد كه فقط سه طايفه در آن سكونت دارند، كسى كه در حق برادر ايمانى خود خير و نيكى انجام دهد، يا گرهى از مشكلات او بگشايد، يا سرور و شادى به قلب او وارد سازد؛ حامل نامه هم برادر توست، سلام و رحمت الهى بر شما باد».
آن شخص نامه را گرفت و پس از انجام فريضه حج، به وطن برگشت، شبانه به سراغ فرماندار رفت و جريان را به اطّلاع او رساند. فرماندار با خوشحالى دست در گردن او انداخت و بوسه بر سر و چشم او زد، با اشتياق نامه امام را گرفت و روى چشم خود گذاشت و به احترام آن بلند شد و تمام اموال خود را ميان خود و او تقسيم نمود و قيمت اموال غير منقول را نيز پرداخت و مرتب مى گفت: برادرم آيا تو را خوشحال ساختم؟ و مرد گرفتار مى گفت: بلى به خدا خيلى بيش از حد مسرورم ساختى، سپس پرونده حساب او را در آورد و روى حساب او قلم گرفت و او را با خوشحالى مرخص نمود.
مرد گرفتار عازم بيت الله الحرام گرديد تا او را دعا كند و امام را در جريان كار خود قرار دهد. وقتى امام عليه السلام از اوضاع آگاه شد بسيار خوشحال گرديد. آن مرد پرسيد: آيا اين واقعه شما را خوشحال نمود؟ فرمود: به خدا قسم من و اميرالمؤمنين و جدّم رسول اللَّه را شاد ساخت و خدا را نيز خشنود نمود.[5]
در اين حديث خوشحال كردن ائمّه و خداوند در سايه خدمت به بندگان خداست كه هركس بايد به اندازه نفوذ و توان خود حلال مشكلات مردم باشد.[6]
ياری و تسلّی بيچارگان، کفّاره گناهان بزرگ
امير مؤمنان عليه السلام می فرمايند: «مِنْ كَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ، إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ».[7] امام عليه السلام در اين سخن نورانى اش اشاره به بعضى از كفارات گناهان بزرگ مى كند؛ كفاره اى كه مى تواند آن گناه را جبران نمايد. مى فرمايد: «از جمله كفاره هاى گناهان بزرگ، به فرياد بيچاره و مظلوم رسيدن و تسلّى دادن به افراد غمگين است».
«ملهوف» معناى وسيعى دارد كه هر فرد مظلوم و بيچاره اى را شامل مى شود؛ خواه بيمار باشد يا گرفتار طلبكار و يا فقير نادار و يا زندانى بى گناه. كسى كه به كمك اينگونه افراد بشتابد مى تواند عفو الهى را در برابر گناهانى كه انجام داده به خود متوجه سازد.
«مَكروُب» به هر شخص غمگين گفته مى شود؛ خواه غم او در مصيبت عزيزش باشد يا غم بيمارى يا فقر يا شكست در امر تجارت و يا هر غم ديگر.
«تَنفيس» همان زدودن غم است. در جايى كه ممكن است عامل غم برطرف شود زدودنش از اين طريق خواهد بود؛ مانند زدودن فقر از طريق كمك مالى و آنجا كه نمى توان عامل آن را برطرف كرد مى توان از طريق تسلى دادن، غم و اندوه را سبك نمود، مانند كسى كه عزيزش را از دست داده با تسليت گفتن و دلدارى دادن به وسيله دوستان، غم و اندوهش كاهش مى يابد يا برطرف مى شود. اينها همه مصداق تنفيس است.
در يك جمله كمك هاى مردمى در اسلام به هر شكل و به هر صورت اهميت فوق العاده اى دارد؛ هم موجب بركت در زندگى و هم سبب برطرف شدن بلاها و هم كفاره گناهان است.
در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل مى كند: «مَنْ أَعَانَ مُؤْمِناً نَفَّسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ ثَلَاثاً وَ سَبْعِينَ كُرْبَةً وَاحِدَةً فِی الدُّنْيَا وَ ثِنْتَيْنِ وَ سَبْعِينَ كُرْبَةً عِنْدَ كُرَبِهِ الْعُظْمَى قَالَ حَيْثُ يَتَشَاغَلُ النَّاسُ بِأَنْفُسِهِم؛[8] كسى كه انسان باايمانى را يارى دهد خداوند متعال هفتاد و سه اندوه را از او زايل مى كند؛ يكى در دنيا و هفتاد و دو اندوه به هنگام اندوه بزرگ (در قيامت) در آنجا كه همه مردم مشغول به خويشند».
كفّاره - چنانكه از نامش پيداست - چيزى است كه امر ديگرى را مى پوشاند.[9]
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.