پاسخ اجمالی:
اگر سؤال شود در آیه 31 سوره «لقمان» چه ارتباطى ميان «صبر» و «شكر» با «حركت كشتى در دريا» وجود دارد؟ مي گوييم: خداوند در اين آيه، خصوص معناى صبر و شكر را اراده نكرده و مرادش اين نيست كه در حركت كشتى بر روى آبِ دريا، نشانههايى براى خصوص انسانهاى صبور و شكور است و براى ديگران نيست؛ بلكه مراد آيه اين است كه در اين امر، نشانههايى براى مؤمنان وجود دارد، ولى از آنجا كه صبر و شكر از بهترين صفات شايسته اهل ايمان است، خداوند آنان را با اين دو صفت ياد مى كند...
پاسخ تفصیلی:
وجود مطالب بی ارتباط در برخی آيات قرآن!
برخی سؤال می کنند: خداوند در قرآن مىفرمايد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِي في الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللهِ لِيُرِيَكُم مِّنْ آيَاتِهِ إِنَّ في ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ»(1)؛ به راستی چه ارتباطى ميان «صبر» و «شكر» با «حركت كشتى در دريا» وجود دارد! كه حركت كشتى آيتهايى الهى براى صبور و شكور شمرده شده است؟
پاسخ: خداوند در اين آيه، خصوص معناى صبر و شكر را اراده نكرده و مرادش اين نيست كه در حركت كشتى بر روى آبِ دريا، نشانههايى براى خصوص انسانهاى صبور و شكور است و براى ديگران نيست؛ بلكه مراد آيه اين است كه در اين امر، نشانههايى براى مؤمنان هست، ولى از آنجا كه صبر و شكر از بهترين صفات شايسته اهل ايمان است، خداوند آنان را با اين دو صفت ياد مىكند.
در آيات ديگرى نيز خداوند خودِ اهل ايمان را بدون اشاره به صفاتشان مورد خطاب قرار مىدهد: «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ»(2)، ولى در آيه «لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»(3) آنان را با وصف متفكّر بودن و در آيه «لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»(4) و «إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الاَلْبَابِ»(5) با وصف اهل عقل و انديشه از آنان ياد مىكند. با اين حال، در همه موارد و با وجود اختلاف تعبيرها، مؤمنان مورد خطاب هستند و هر يك از اوصاف ذكر شده، عنوان مشيرى براى اشاره به ذات معنون، يعنى مؤمن است؛ بى آنكه در خود اوصاف، خصوصيّتى باشد.
آيه ياد شده مانند آيه مربوط به داستان سبأ است: «وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ».(6) در اين آيه نيز با عنوان صبّار و شكور به اهل ايمان اشاره شده است. اين امر مانند آن است كه گفته شود: «انّ في ذلك لاَيةً لكلّ موحّد، مصلّ، فاضل، تقىّ ...» و در همه اين اوصاف، مراد مؤمنان و مسلمانان واقعى است.(7)
بنابراين، آن گونه كه در علم اصول آمده است، گاهى وصف به منزله عنوان مشير به موضوع اصلى به كار مىرود كه در اين صورت هيچ ارتباطى ميان وصف و حكم مترتب بر آن در قضيه مورد نظر وجود ندارد؛ و گاهى به عنوان موضوعى كه خود علّت و سبب ثبوت حكم در جمله است به كار مىرود كه در اين صورت ميان وصف و حكم ارتباط علّت و معلولى وجود دارد؛ زيرا خود وصف سبب ثبوت حكم است. و همه آيات پيش گفته از نوع اوّل است؛ يعنى اوصاف ياد شده خواص لازم موضوع و همراه آن است؛ بدون آنكه در موضوعيّت موضوع تأثيرى داشته باشد.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.