پاسخ اجمالی:
تعبيرات قرآنى همه براساس مقياسهاى همگانى بيان شده نه براساس مقياسهاى خاص عرب. بهشت با سايه درختان و جوىهاى روان و كاخها و حوريههايش همه و همه چشم اندازهايى هستند كه باب طبع همگان است و هر كس در هر سرزمين، مشرق يا مغرب، آباد يا ويران، ديده يا ناديده آن را مى طلبد؛ بنابراين نميتواند ويژه برخى از ملّتها و قوميّتها مثل قوم عرب باشد.
پاسخ تفصیلی:
وعده «باغ و رود و حور» در قرآن کریم
در تعبيرات قرآنى درباره نعمتها و عذابهاى اخروى توصيفاتى آمده که براساس مقياسهاى همگانى است و نه براساس مقياسهاى خاص عرب. لکن برخى به اشتباه آنها را توصيفاتى پنداشتهاند كه تنها عرب آنها را مىشناخته و با زندگى سخت و دشوار ايشان در آن سرزمين خشك و بيابانى سازگارى داشته اما براى ساكنان سرزمينهاى سرسبز و حاصلخيز هيچ رغبت و شوقى بر نمىانگيزد. مثلا بهشت را داراى سايه درختان و جوىهاى روان و كاخها و حوريهها توصيف كرده؛ چيزهايى كه تنها در چشم عرب زيبا و خواستنى است و نه براى ديگران. اما اين پندار نادرست از بى دقتى و ناآگاهى از نكات ريز زبانى است كه قرآن كريم، امت عرب و همه جهانيان را با آن مورد خطاب قرار داده است. در اينجا نمونه هايى از اين دست اشتباهات را يادآور مىشويم:
حور العين
واژه «عين» جمع «عَيْناء» است كه به معناى زنى است كه چشمانى درشت و همگون با زيبايى چهرهاش دارد. چنان كه نام گاو وحشى نيز هست كه چشمى زيبا و با درشتى متناسب و موزون دارد. واژه «حور» نيز جمع حوراء است. پنداشتهاند اين واژه به معناى زنى است كه چشمانى با حدقه سياه دارد كه در نظر عرب، همين سياهى حدقه چشم، زيباست؛ حال آن كه زيبايى دختران رومى و اروپايى در چشمان آبى آنهاست، كه نزد عرب عيب و زشتى شمرده مىشود و به همين دليل، قرآن درباره مجرمين مىگويد: روز قيامت با رنگى كبود محشور مىشوند.(1) در نتيجه هر دو وصفِ حسن و عيب براساس معيارهاى خاص عرب است.
اما بايد دانست خطا در اينجا در اين است كه «حور» به سياهى تفسير شده؛ حال آن كه حور به معناى سفيدى درخشندهاى است كه سياهى حدقه در قاب روشن آن جلوه و جلاى بيشترى دارد، و حواريّات نيز زنان سفيدند. ازهرى گويد: تنها زنى حوراء ناميده مىشود كه افزون بر سفيدى چشمان پيكرى سفيد رنگ نيز داشته باشد.
كميت نيز گويد: و دامت قدورك للساعييـ *** ن في المحل غرغرة و احوراراً
ابن منظور میگويد: منظور از غرغره، صداى جوشش، و مراد از احورار، سفيدى پيرامون حدقه چشم است. باديه نشينان عرب نيز زنان شهرى را حوارى مىنامند؛ زيرا به نسبت، سفيد و تميز و پاكيزهاند و آلودگىهاى باديه نشينان را ندارند، چنان كه شاعر سروده است:
فقلت إن الحواريّات معطبة *** اذا تفتّلن من تحت الجلابيب
پس گفتم زنان شهرى فريبندهاند *** هنگامى كه از زير چادرها سر بر مىكنند
ابوجِلده نيز گويد:
فقل للحواريّات يبكين غيرنا *** و لاتبكنا إلّا الكلاب النوابح
زنان شهرى را بگو بر ديگرى بگريند *** كه بر ما جز سگان عوعو كننده نمىگريند .
يعنى زنان پاكيزه رنگ و پوست كه تن و رويى سفيد دارند. و حوّارى نيز به معناى آرد سفيد يا گچ سفيد است كه بدان ديوارها را سفيد مىكنند يا هر چيزى كه بدان سفيد كنند و لذا به رختشوى حوارى گويند؛ زيرا جامهها را سفيد و پاك كرده شوخ از آنها بر مىگيرد. و حوّر الثوب، يعنى جامه را شست و برق انداخت، و حواريّون مسيح(عليه السلام) را چنين نامند؛ زيرا ياران پاك و خالص مسيح بودند، و احورى نيز به معناى سفيد و لطيف است. بنابراين، حوراء (به معناى) زن سفيد رنگ است كه چشمانى درخشنده و بس سفيد دارد، كه اگر حدقه چشمانش نيز سياه باشد درخشندگى چشمانش دو چندان خواهد شد. همچنين اگر آبى باشد نيز درخشندگى خواهد داشت. پس زيبايى اين توصيف، در سفيدى پيرامون حدقه چشم است كه با سفيدى رنگ بدن تركيب مىشود كه در هر كسى مايه زيبايى است، از جمله در كسى كه چشمان درشت نيز دارد.
اما منظور از چشم كبودى ـ كه در آيه مجرمان و گناهكاران محشر بدان توصيف شدهاند ـ كورى و كم سويى چشم از شدّت تشنگى است كه با نگاه تيره و تار و دودآلود همراه است؛ چونان كه به دليل تشنگى شديد همه چيز را تيره و تار و كبود مىبيند، نه آن كه چشمانش كبود رنگ باشد. فرّاء گويد: «مراد اين آيه، اين است كه عطشناك محشور مىشوند و برخى آن را به معناى كورى گرفته اند».(2) ازهرى گويد: «آثار عطش چونان كبودى در چشم ظاهر مىشود، چنان كه در آيه ديگر فرمود: «وَ نَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْداً»(3) كه «ورد» به معناى تشنگان است كه با دست و پا راه مىروند، مانند شترانى كه تشنه وارد آب مىشوند. ابن عباس گويد: اينكه تشنگان را «ورد» ناميده، چون در جستجوى آب وارد شريعه مىشوند».(4)
نكتهاى در خور ملاحظه
برخى ـ به مناسبت آن كه «حور» جمع احور و حوراء (مذكر و مؤنث) هر دو مىباشد و «عين» نيز جمع اَعْيَن و عيناء است ـ پنداشتهاند كه حورالعين بهشتى شامل دختران و پسران است. اما قرآن در تعبيرات خود ايشان را تنها مؤنث دانسته، مثلاً مىگويد: «وَ كَوَاعِبَ أَتْرَاباً»(5) كه كواعب به معناى سينه برآمدگان است. يا: «فِيهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لَا جَانٌّ»(6) كه جمع با الف و تاء، مخصوص مؤنث است و ضمير در آيه نيز مؤنث آمده و طمث نيز ازاله بكارت زن است كه موجب طمث يعنى بيرون آمدن خون مىشود. و در آيه ديگر مىخوانيم: «فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَاراً . عُرُباً أَتْرَاباً»(7) كه عُرُب در آيه جمع عروبه است و آن به معناى زنى است كه جز هواى شوهر خود در سر ندارد. تا آيههاى ديگرى كه حور را با توصيفات زنان والا مرتبه و به دون پايه معرفي مىكند.
شايد اين سؤال مطرح شود كه پس سهم زنان از اين لذّت و نعمت اخروى چه خواهد بود؟ پاسخ آن را روايات رسيده مىدهد كه خداوند ايشان را حوريه هايى قرار مىدهد كه براى شوهران خويش از حوريههاى بهشتى لذت بخش تر و خواستنى ترند. ابن عباس در تفسير آيه شريفه «إِنَّا أَنشَأْنَاهُنَّ إِنشَاءً . فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَاراً»(8) مىگويد: اين آيه درباره زنان انسى است كه خداوند در بهشت آنها را به حور عين تبديل مىكند.(9)
در آيههاى ديگر مىخوانيم: «جَنَّاتُ عَدْن يَدْخُلُونَهَا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ»(10)؛ (بهشتهاى عدن كه آنان با پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان كه درستكارند در آن داخل مىشوند). «ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنْتُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ»(11)؛ (شما با همسرانتان شادمانه داخل بهشت شويد). اما سخن از چگونگى و سنخيّت نعمتهاى اخروى مجال گسترده ترى مىطلبد.
درخت و جويبار
توصيف زيبايى و خرّمى سايه درختان و جوىهاى روان تنها براى صحراگردان و باديه نشينان جذابيّت ندارد، بلكه براى همگان حتّى ساكنان سرزمينهاى سرسبز و درّهها و جلگههاى حاصلخيز نيز دل انگيز است. مردم در همه نقاط زمين به گردشگاهها مىروند تا كنار آبى و زير سايه درختانى لختى بياسايند. قرآن نيز از اين دست توصيفات فراوان دارد؛ مانند:
«مُتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الاَرَائِكِ» يعنى: بر تختهاى باشكوه و پر جلوه تكيه مىزنند.
«لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْساً وَ لَا زَمْهَرِيراً»؛ (گزندگى گرماى شديد و سوز سرماى طاق شكن را احساس نمىكنند، در سايه نسيم وزان و نعيم فراوان آسوده و خرم اند).
«وَ دَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلاَلُهَا» يعنى: درختانى با شاخههاى آويخته كه بر گرداگرد ايشان چون سراپرده خيمهها چترى از سايه افكنده است.
«وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلا»(12)؛ (ميوه هايى در دسترس همگان كه به آسانى مىتوان چيد).
«وَ نَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ»(13) ؛ (و نعمت هايى كه از آن بهره مىبرند و خوش مىگذرانند).
لذت بخش ترين و خوش ترين مكان گردش و تفريح آن است كه كنار جوىها و سرچشمهها باشد. چنان كه قرآن نيز مىگويد: «عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً»(14)؛ (چشمهاى كه بندگان خدا از آن مىنوشند و به دلخواه خويش جارىاش مىسازند). «تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمُ الاَنْهَارُ فِي جَنَّاتِ النَّعِيمِ»(15)؛ (از زير [پاى] آنان نهرها روان خواهد بود).
آرى جلوهها و چشم اندازهايى از اين دست باب طبع همگان است؛ هركه در هر سرزمين، مشرق يا مغرب، آباد يا ويران، ديده يا ناديده آن را مىطلبد، نه تنها جانهاى رنجور و تفتيده. اينك اين كاخهاى سر به فلك كشيده و ييلاقهاى خرّم در كنار درياها و رودها در جاى جاى زمين كه متنعّمان و ناز پروردگان بدان سو آمد و شد دارند، همين دليل اشتياق همگانى همه انسانها در همه جاى زمين نقاط خوش و آب و هواست، كه تنها ويژه برخى از ملّتها و قوميّتها يا خصوص قوم عرب نيست.(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.