پاسخ اجمالی:
علماى اسلام قائل به «عدم تحریف قرآن» بوده می گویند: 1. تاریخ گواهی می دهد که قرآن مورد عنايت همگان به ويژه مسلمانان بوده و پيامبر(ص) شخصا محافظ قرآن بود و پيوسته دستور حفظ، ثبت و ضبط آن را مى دادند. 2. شرط پذيرفتن قرآن، ضرورت تواتر آن است و همین شاهدی بر عدم تحریف آن است. 3. علماء اعجاز قرآن را بزرگترين دليل بر ردّ شبهه تحريف می دانند. 4. يكى از روشن ترين دلايل سلامت قرآن، ضمانتى است كه خداوند عهده دار شده تا قرآن را از گزند آفات مصون بدارد. 5. شيعه اماميه به پيروى از معصومین(ع) معتقدند قرآن همواره از هرگونه تحريف مصون و محفوظ بوده است.
پاسخ تفصیلی:
آنچه در اينجا مى آوريم، خلاصه اى از گفتار علماى اسلام درباره دفع شبهه تحريف است:
1. گواهى تاريخ
قرآن از روز نخست مورد عنايت همگان به ويژه مسلمانان بوده است. پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) شخصا محافظ قرآن بود و پيوسته دستور حفظ، ثبت و ضبط آن را مى داد و مسلمانان موظّف بودند آن را ثبت و حفظ كنند و بدين منظور از آن نسخه هاى متعدد تهيه مى كردند و در خانه هاى خود در ميان صندوق يا كيسه هاى مخصوص نگهدارى مى كردند. از همان زمان مسئله حفظ قرآن رواج يافت و عدّه بى شمارى به عنوان «حافظان قرآن» پيوسته در ميان جوامع اسلامى منزلت مهمّى يافتند و علاوه بر ثبت و ضبط قرآن در مصاحف، نسخه هاى متعددى را تهيه و در گستره كشور اسلامى پخش كردند. خلاصه، مسلمانان هميشه حافظ و پاسدار اين كتاب آسمانى بودند و لحظه اى از آن غافل نمى ماندند.
علاوه بر توده مردم، نقش بزرگان و دانشمندان اسلامى در عنايت به اين كتاب قابل توجه است. اين كتاب همواره در شؤون گوناگون و سرنوشت ساز مسلمين نقش اول را داشته و در علوم مختلف اسلامى پايه و اساس شمرده مى شده است. هر دانشمندى كه در رشته اى از علوم اسلامى مطالعه مى كرد، راهنما و هدايت كننده او قرآن بود. بسيارى از علوم اسلامى صرفا به جهت رسيدن به حقايق قرآن به وجود آمده است و دانش هاى بسيارى در ميان مسلمانان از قرآن نشأت گرفته است؛ بنابراين دانشمندان علوم اسلامى همواره نيازمند به قرآن بودند و با آن سر و كار داشتند. «سيد مرتضى علم الهدى» در اين زمينه چنين مى گويد: «يقين به صحّت نقل قرآن، مانند يقين به شهرهاى بزرگ جهان و حادثه هاى بزرگ تاريخ و كتاب هاى مشهور از نويسندگان معروف و نيز اشعار و قصايد از بزرگان شعراست كه در طول تاريخ هم چنان استوار مانده و از گزند حوادث در امان بوده است. مسلّما توجّه به قرآن نسبت به موارد مذكور همواره بيشتر و داعيه بر حفظ و حراست آن افزون تر بوده است؛ زيرا قرآن معجزه اسلام و دليل صدق نبوّت است و نيز منبع و مأخذ همه معارف دينى و احكام شريعت است. دانشمندان علوم اسلامى پيوسته سعى در حفظ و حراست آن داشته اند تا آنجا كه تمام جزئيات آن مورد بررسى دقيق بوده است، مانند اِعراب و قرائت و حتى عدد حروف و كلمات و آيات آن. پس چگونه مى شود با وجود اين همه عنايت و ضبط و حراست شديد كه بر آن بوده و هست؛ در قرآن تغييرى ايجاد شود و كاستن و افزودنى تحقق يابد ... .
... يقين به جزئيّات قرآن و اجزاء و ابعاض آن مانند يقين به تمام و كلّ قرآن است و همانند ديگر كتب معروف جهان؛ مانند كتاب «سيبويه» و «مُزنى»، ضرورت دارد هر عالمى بدان آگاه باشد؛ زيرا عنايت دانشمندان و دانشوران به اين دو كتاب موجب گشته است كه علاوه بر كلّ اين كتاب ها جزئيّات آنها نيز مورد نظر و دقّت قرار گيرد تا آنجا كه اگر كسى خواسته باشد از آنها چيزى كم كند يا چيزى برآنها بيفزايد، آن قسمت مورد شناسايى قرار مى گيرد و مشخّص مى شود كه از اصل كتاب نيست و بر آن افزوده شده است ... به خوبى روشن است كه اين گونه عنايت نسبت به قرآن، بيشتر و بهتر از عنايت به كتاب «سيبويه» و «مُزنى» و ديوان هاى شعرى انجام مى گرفته است».(1)
شيخ «جعفر كبير كاشف الغطاء» نيز بر همين رويّه استدلال كرده است: «روايات نقيصه (كم شدن قرآن) به روشنى مردود شناخته شده است و ظاهر آن اصلا مورد قبول نمى تواند باشد. به ويژه رواياتى كه ثلث (بيش از دو هزار آيه) قرآن يا بسيارى از آن را افتاده پنداشته است؛ زيرا اگر چنين اتفاقى رخ داده بود بايد شهرت همگانى مى يافت، چون انگيزه برآن بسيار است و همواره دشمنان اسلام آن را دستاويز قرار مى دادند و بزرگترين طعن بر قرآن كريم تلقى مى كردند ... چگونه ممكن است چنين شده باشد؛ در حالى كه مسلمانان فوق العاده در حفاظت و حراست و ضبط آيات و حروف آن كوشا بوده اند؟ در برخى روايات آمده كه در قرآن نامِ بسيارى از منافقين بوده و افتاده است. چگونه ممكن است باور كرد در حالى كه پيامبر(صلی الله علیه و آله) با حكمت و اخلاق كريمانه خود هرگز به آنان تصريح نمى كردند و با آنان همانند ديگر مسلمانان رفتار مى كردند ... .
... جاى شگفتى است، كسانى كه باور دارند احاديث وارده از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) تاكنون محفوظ و سالم مانده است و استدلال مى كنند كه اين كلمات پيوسته بر زبان ها جارى و در كتب، ثبت و ضبط شده و در طول بيش از هزار سال به سلامت باقى مانده است؛ گويند اگر گزندى بر آنها وارد مى شد، مسلّما برملا مى گرديد؛ ولى اين باور را درباره قرآن ندارند و مى گويند بر آن نقيصه وارد شده و در طول تاريخ مخفى مانده است با آن كه عنايت به قرآن بيش از احاديث بوده و هست و بيشتر بر زبان ها جريان دارد و ثبت و ضبط آن استوارتر بوده و هست».(2)
2. ضرورت تواتر قرآن
يكى از دلايل مهم دفع شبهه تحريف، مسئله «ضرورت تواتر قرآن» است. شرط پذيرفتن قرآن، چه در كلّ و چه در بعض، متواتر بودن آن است. قرآن در هر حرف و هر كلمه و حتى در حركات و سكنات نيز بايد متواتر باشد؛ يعنى همگان (جمهور مسلمين) آن را دست به دست و سينه به سينه، به طور همگانى نقل كرده باشند. از اين رو، آنچه در زمينه تحريف گفته اند كه فلان كلمه يا فلان جمله از قرآن بوده، چون با نقل آحاد روايت شده قابل قبول نيست و طبق اصل «لزوم تواتر قرآن» مردود شمرده مى شود و اين اصل يكى از مسائل ضرورى اسلام و مورد اتفاق علماست و اساسا خبر واحد در مسائل اصولى و كلامى فاقد اعتبار است و صرفا در مسائل فرعى و عملى اعتبار دارد. «علّامه حلّى»، در زمينه نفى تحريف مى نويسد: «اِتّفاق علما بر آن است كه هر چه از قرآن متواترا به ما رسيده است حجّت و در غير اين صورت فاقد اعتبار است؛ زيرا قرآن سند نبوّت و معجزه جاويد اسلام است، لذا تا به سر حدّ تواتر نرسد، نمى تواند نسبت به صحّت نبوّت يقين آور باشد؛ بنابراين امكان ندارد آنچه راويان در اين باره از مسموعات خود به صورت غير متواتر روايت كرده اند بپذيريم؛ زيرا راوى واحد هر چند راستگو باشد اگر آنچه نقل كرده، با عنوان قرآنى نقل كرده باشد، قطعا خطا كرده است و اگر با غير اين عنوان باشد مردود است؛ زيرا يا روايتى است كه از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) شنيده است يا نظر شخصى خود اوست كه هرگز به عنوان آيات قرآنى حجيّت شرعى نخواهد داشت».(3) «سيد مجاهد طباطبايى» در كتاب «وسايل الاصول»، «محقق اردبيلى» در كتاب «شرح الارشاد» و «سيد محمد جواد عاملى» در كتاب «مفتاح الكرامة» نيز همين گونه استدلال كرده اند.(4)
3. مسئله اعجاز قرآن
يكى ديگر از مسائلى كه با شُبهه تحريف در تضادّ است و با آن منافات دارد يا روشن تر بگوييم آن را قاطعانه نفى مى كند، مسئله اعجاز قرآن است. علما مسئله اعجاز را بزرگترين دليل بر ردّ شبهه تحريف دانسته اند؛ زيرا احتمال زيادت، همان گونه كه برخى از خوارج گفته اند كه سوره «يوسف» تماما بر قرآن افزوده شده است، چون يك سرگذشت عاشقانه است و جايى در قرآن ندارد يا كاستن، آن گونه كه صحابى بزرگوار «عبدالله بن مسعود» گمان برده است كه دو سوره «معوّذتان» دو دعاى مبطل السحرند و جزء قرآن نيستند، درباره قرآن به كلى منتفى است؛ زيرا لازمه افزودن امكان هم آوردى با قرآن است و آيا بشر را ياراى آن هست كه همانند قرآن بياورد، به گونه اى كه هرگز با آن تفاوتى از جهت فصاحت و بلاغت و بيان و محتوی نداشته باشد؟ هرگز! خداوند در قرآن فرموده است: «قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَ الْجِنُّ عَلَىٰ أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هَٰذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»(5)؛ (بگو اگر انسان ها و پريان [جنّ] اتفاق كنند كه همانند اين قرآن بياورند، همانند آن نتوانند آورد، هر چند يكديگر را [در اين كار] كمك كنند).
«وَ إِن كُنتُمْ فِي رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ ...»(6)؛ (و اگر در آنچه بر بنده خود (= پيامبر) نازل كرده ايم شكّ و ترديد داريد، [دست كم] يك سوره همانند آن بياوريد ...). «أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ ...»(7)؛ (يا مي گويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو اگر راست مي گوييد يك سوره همانند آن بياوريد ...). اين آيات را آيات «تحدّى» گويند؛ يعنى هم آورد طلبيدن. پس اگر كسانى سوره «يوسف» يا ديگر سوره ها را ساخته و در قرآن درج كرده اند، لازمه اين حرف شكسته شدن مرز تحدّى است و اين امر منتفى است.
همين گونه است احتمال تبديل كلمات قرآن، چنانكه «شيخ نورى» و پيش از وى «سيد جزايرى» پنداشته اند؛ زيرا هرگونه تبديل و تغيير در نظم و جمله بندى كلمات قرآن، موجب مى شود كه صورت قرآن تبديل يافته و به تبديل دهنده منتسب باشد و از صورت وحى بودن خارج شود؛ لذا نسبت دادنِ چنين كلام تبديل يافته اى، به تبديل دهنده اولويّت دارد تا سخن الهى. آنان گمان برده اند آيه «... فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ...»(8) در اصل «تبيّنت الإنس أن لو كانت الجن يعلمون الغيب» بوده است(9) و نيز آيه «كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»(10) در اصل «خير أئمةٍ ...» بوده است.(11)
هم چنين كم نمودن از قرآن نيز موجب مى گردد تا نظم اوّلى كلام به هم بخورد و از بين برود و اين به طور قطع در سبك و اسلوب بلاغى كلام مؤثّر است و نظم نوين (نقص يافته) نمى تواند همان سبك و اسلوب بلاغى اول را داشته باشد؛ لذا نبايد گفت كه نظم نوين همان نظم الهى و وحى است. سخيف ترين گفته ها در اين زمينه، گفته كسانى است كه گمان برده اند از ميانه يك آيه بيش از ثلث قرآن اسقاط شده است. مى گويند: از وسط آيه «وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَىٰ فَانكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاءِ ...»(12) بيش از دو هزار آيه افتاده است و لذا نظم آيه به هم ريخته و آشفتگى در آن نمودار شده است. اين گونه ادعا درباره قرآن وهن آور و مردود است.(13) پس هرگونه گمان زيادت يا نقص يا تبديل در كلمات قرآن، با مسئله اعجاز در نظم موجود منافات دارد.
4. ضمانت الهى
يكى از روشن ترين دلايل بر سلامت قرآن و ردّ شُبهه تحريف، ضمانتى است كه خداوند عهده دار شده تا قرآن را پيوسته مورد عنايت خود قرار دهد و از گزند آفات مصون بدارد، «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» اين آيه سلامت قرآن را كاملا تضمين مى كند. آرى، مقتضاى «قاعده لُطف» نيز چنين است؛ زيرا قرآن سند زنده اسلام و دليل استوار صحت نبوّت است، بايستى همواره از گزند آفات مصون و محفوظ بماند. هرگونه احتمال دستبرد به قرآن، يعنى تزلزل پايه و اساس اسلام كه برخلاف ضرورت عقل و دين است.
البته همين قرآن كه در دست مسلمانان است، تضمين شده است و همين دليل اعجاز است، نه آن گونه كه امثال «حاجى نورى» گمان برده اند(14) كه قرآن در لوح محفوظ يا در سينه پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و اوصيائش محفوظ مانده است؛ زيرا هنرى در آن گونه حفظ وجود ندارد، هنر در حفاظت و حراست از اين قرآن موجودِ حاضر است كه خداوند با چنين جلال و عظمت از حراست آن ياد مى كند. خداوند فرموده است: «... وَ إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»(15)؛ (... و به راستى كه آن كتابى شكست ناپذير است * كه هيچ گونه باطلى نه از پيشِ رو و نه از پشتِ سر به سويش نمى آيد[؛ چرا كه] از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است).
اين آيه از آيه پيش صريح تر است كه قرآن پيوسته از گزند حوادث مصون بوده است و براى هميشه نيز از پيش آمدهاى ناگوار در امان خواهد بود و هرگز چيزى آن را ضايع نخواهد كرد. بطلان هرگز عارض قرآن نمى شود و مقصود از بطلان، امورى است كه قرآن را از اعتبار ساقط كند و آن را از اَصالت خويش دور سازد. خداوند حكيم است، هرگز كار بيهوده نمى كند. حميد است، پيوسته كارهاى او مورد ستايش است. پس قرآنى كه از يك چنين مقامى نازل شده باشد، آينده آن حساب شده و براى هميشه محفوظ است «... إِنَّ اللهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ»(16)؛ (... خداوند هرگز از وعده هايى كه مى دهد، تخلّف نمى ورزد).
5. عرضه روايات بر قرآن
از دلايل ديگر سلامت قرآن و عدم تغيير آن در طول تاريخ، رواياتى است كه از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است. از جمله فرموده: «إِنَّ عَلَى كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً وَ عَلَى كُلِّ صَوَابٍ نُوراً فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ اللهِ فَدَعُوهُ»(17)؛ (براى رسيدن به هر حقّى، حقيقتى است كه آن حقّ را آشكار مى كند و براى پى بردن به هر درستى و راستى، نورى وجود دارد كه به آن راهنمايى مى كند [و قرآن همان حقيقت و نورى است كه روشنگر حقيقت ها و صواب ها است] پس هر چه [از احاديث] با قرآن موافق باشد آن را برگزينيد و هر چه با آن مخالف باشد واگذاريد).
اكنون اين پرسش مطرح مى شود كه اگر احتمال آن مى رفت كه قرآن مورد دستبرد قرار گيرد و از اعتبار ساقط گردد، آيا جاى آن بود كه معيار سنجش قرار گيرد و دليل روشن بر صحت و سقم روايات باشد؟ هرگز! پس قرآن بايستى همواره راه سلامت را در پيش داشته باشد تا بتواند اعتبار خويش را ثابت نگه داشته و معيار سنجش حقّ و باطل باشد.
6. نصوص اهل بيت(علیهم السلام)
در زمينه نفى تحريف، روايات خاصّى از ائمه معصومين(علیهم السلام) در دست است كه به طور كلى احتمال تحريف يا شبهه تحريف را در قرآن منتفى مى سازد و شيعه اماميه به پيروى از اهل بيت(عليهم السلام) معتقدند قرآن همواره از هرگونه تحريف مصون و محفوظ بوده است. اينك چند نمونه از اين روايات:
روايت اول: در نامه اى كه امام باقر(علیه السلام) به «سعدالخير» نگاشته، چنين آمده است: «وَ كَانَ مِنْ نَبْذِهِمُ الْكِتَابَ أَنْ أَقَامُوا حُرُوفَهُ وَ حَرَّفُوا حُدُودَه ...»؛ (و يك نمونه از پشت سر افكندن قرآن، آن بود كه حروف و كلمات آن را استوار؛ ولى حدود و احكام آن را تحريف و تغيير دادند). در اين روايت شريف، از دستبرد به معانى و تفاسير منحرف سخن به ميان آمده است؛ ولى الفاظ و عبارات قرآن هم چنان دست نخورده شمرده شده است. در حديث مشابه به جاى تحريف حدود، تضييع حدود آمده است: «وَ رَجُلٌ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَحَفِظَ حُرُوفَهُ وَ ضَيَّعَ حُدُودَهُ»(18)؛ (حفظ حروف [درستى تلاوت] نموده؛ ولى حدود و مقررات آن را تضييع نموده است).
روايت دوم: ابوبصير از امام صادق(علیه السلام) مى پرسد، مردم مى گويند چرا خداوند فرموده است: «أَطِيعُوا اللهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ»(19) ولى نامى از علي(عليه السلام) و خاندان او نبرده است؟ حضرت فرمود: «در قرآن فريضه نماز نازل گرديد؛ ولى از ركعات و شرايط آن نامى برده نشد تا آنكه پيامبر(صلی الله علیه و آله) خود بيان نمود».(20) در اين روايت شريف، اين اصل تثبيت شده است كه قرآن جاى بيان اصول و كليات فرائض و احكام است و بيان فروع و جزئيّات بر عهده پيامبر(ص) است. در نتيجه امام(ع) تقرير فرمود كه در قرآن هرگز نامى از على و خاندان او برده نشده است؛ زيرا اين وظيفه پيامبر(ص) بوده تا مانند بيان ركعات و شرايط نماز، آن را نيز بيان كند؛ لذا هرگونه روايت ضعيف السند كه حاكى از بودن اسم علي(ع) و خاندان او در قرآن و سپس ساقط شدن آنها از قرآن است، طبق اين روايت مردود شناخته شده است.
روايت سوم: شيخ مفيد از جابر و او از امام باقر(علیه السلام) روايت مى كند كه فرمود: «موقع ظهور، حضرت مهدى به مردم قرآن مى آموزد. آن گاه مشكل ترين كار در اين أمر مسئله ترتيب مُصحف شريف است؛ زيرا ترتيب مُصحف حضرت با ترتيب مُصحف فعلى تفاوت دارد».(21) به عبارت ديگر قرآنى كه حضرت اِرائه مى دهد، به جز در ترتيب و نحوه تأليف آيات و سوره ها، هيچ گونه تفاوتى با مصحف موجود ندارد.
7. نظر علماى بزرگ شيعه
لازم است در اين جا برخى از تصريحاتى را كه بزرگانِ علماى اماميه، در زمينه نفى تحريف ابراز داشته اند، عرضه كنيم تا روشن شود هيچ گاه علماى شيعه قايل به تحريف قرآن نبوده اند و آنچه به آنان نسبت داده مى شود كذب محض است. البته برخى از اخباريون اِفراطى ـ كه در زمره شاخصين علماى شيعه قرار نگرفته اند ـ در اين زمينه مطالبى را گفته اند كه نبايد به حساب عموم شيعه گذاشت.
اگر بخواهيم بزرگان علماى اماميه را به دو دسته محقّقين و محدّثين(22) تقسيم كنيم بايد بگوييم محقّقين از روز نخست تاكنون، بالاتفاق شبهه تحريف را مردود شمرده اند و محدّثين نيز از دوران رئيس المحدّثين «ابوجعفر صدوق» تا زمان خاتم المحدّثين «شيخ حرّ عاملى» و نيز «محدّث كاشانى»، همه با محقّقين همگام بوده و منكر تحريف بوده اند. صرفا از سده يازدهم گروهى به نام اخباريون كه جایگزين محدّثين شدند، مسئله تحريف را مطرح ساختند و اين غائله را بر پا نمودند، بنابراين نبايد اين نظر ناصواب را به همه شيعيان نسبت داد. در اينجا براى اثبات ادعاى فوق سخنانى از بزرگان را به عنوان شاهد مى آوريم:
1. شيخ المحدّثين «ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن بابويه صدوق» (متوفاى 381) در رساله «اعتقادات» چنين مى گويد: «اعتقاد ما بر اين است قرآنى كه بر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نازل گرديده، همين قرآن موجود است كه در دست مردم قرار دارد با 114 سوره، بى كم و كاست و هركس به ما نسبت دهد كه قرآن را بيش از اين مى دانيم، دروغگوست».(23)
2. عميد طائفه «محمد بن محمد بن نعمان»، معروف به «شيخ مفيد» (متوفاى 413) در كتاب پر ارج خود «اوائل المقالات»، مى گويد: «برخى از اهل امامت بر اين باورند كه از قرآن هرگز چيزى كم نشده است، نه كلمه و نه آيه و نه سوره اى؛ به جز آنچه در مصحف علي(علیه السلام) بوده و عنوان شرح و تفسير را داشته است». آنگاه گويد: «اين قول، نزد من به حقيقت نزديك تر است از قول كسانى كه گفته اند برخى كلمات از قرآن افتاده و رأى من همان است، و امّا زيادت در مُصحف، هرگز نبوده و نيست و اين مطلب اجماعى علماست؛ زيرا اگر افزوده شدن سوره اى مورد نظر باشد با مسئله اعجاز منافات دارد و اگر افزوده شدن كلمه يا كلماتى مقصود باشد آن نيز به دليل عدم رجحان مردود است، پس قرآن از هرگونه زيادتى در سلامت است. علاوه بر استدلال مذكور در اين زمينه از امام صادق(علیه السلام) روايتى در دست دارم».(24)
3. «عَلَم الهدى سيد مرتضى على بن الحسين» (متوفاى 436) در جوابيّه اول از مسائل رساله «طرابلسيّات» مى گويد: «علم به صحّت نقل قرآن مانند علم به وجود شهرهاى بزرگ و حوادث تاريخى معروف و كتاب هاى مشهور جهان و اشعار شعراى عرب است؛ زيرا عنايت به قرآن، پيوسته بيش از امور ياد شده بوده است ...».
4. شيخ الطائفه «ابوجعفر محمد بن الحسن طوسى» (متوفاى 460) در مقدمه تفسير نفيس خود «التبيان» آورده است: «احتمال زيادت در قرآن به طور كلى منتفى است؛ زيرا اجماعِ امّت بر عدم زيادت است و اما نقيصه، اين عقيده نيز با ظاهر آراى مسلمين مخالف است و همين شايسته مذهب ماست كه هرگز در قرآن زيادتى و نقصى رخ نداده است. كلام «سيد مرتضى» و ظاهر روايات اهل بيت بر همين دلالت دارد ...».(25)
5. «جمال الدين ابو منصور حسن بن يوسف بن المطهر، علامه حلّى» (متوفاى 726) در «أجوبة المسائل المُهَنّاوية» در جواب «سيد مهنّا» گويد: «حق آن است كه هرگز تبديل، تأخير و تقديم در قرآن رخ نداده است. همچنين زيادت و نقصى بر آن وارد نشده است. پناه مى برم به خدا از اينكه كسى چنين چيزى را باور داشته باشد؛ زيرا موجب طعن در معجزه جاويد اسلام مى شود و اساس نبوّت را متزلزل مى كند».(26)
براى اين كه نقل اقوال علما موجب طولانى شدن بحث نشود، در اينجا فقط به نام و آدرس گفتار دانشمندان نامى شيعه بسنده مى كنيم.(27)
«علّامه ابوعلى فضل بن حسن طبرسى» (متوفاى 548)، مجمع البيان، ج 1، ص 15.
«محقّق اردبيلى» (متوفاى 993)، مجمع الفائدة، ج 2، ص 218.
«شيخ جعفر كبير كاشف الغطاء» (متوفاى 1228)، كشف الغطاء و رساله الحق المبين، ص11.
«شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء» (متوفاى 1373)، أصل الشيعة و أصولها، ص133.
«فيض كاشانى محمد محسن» (متوفاى 1090)، مقدمه ششم تفسير صافى و علم اليقين، ج 1، ص 565 و وافى، ج 2، ص 273 و 274.
خاتم المحدثين «شيخ حرّ عاملى»، صاحب وسايل الشيعة (متوفاى 1104) در رساله فارسى كه به همين منظور نوشته است، طبق نقل شيخ رحمت الله دهلوى در كتاب پرارزش خود؛ اظهار الحق، ج 2، ص 208 و الفصول المهمّة، سيد شرف الدين، ص 166.
«علّامه شيخ محمد جواد بلاغى» (متوفاى 1353)، آلاء الرحمان، ج 1، ص 25 الی 27.
«محقّق ثانى شيخ على بن عبدالعالى كركى» (متوفاى 940) در رساله اى كه به همين منظور نوشته است؛ طبق نقل «سيد محسن اعرجى» در كتاب اصولى خود: شرح وافيه (خطى).
«سيد شرف الدين عاملى» (متوفاى 1381)، الفصول المهمّة، ص 163 و نيز در كتاب ردّيه خود بر مسايل موسى جارالله، ص 28.
«سيد محسن امين عاملى» (متوفاى 1371)، أعيان الشيعة، ج 1، ص 41.
«علّامه امينى شيخ عبدالحسين تبريزى»، الغدير، ج 3، ص 101.
«علّامه طباطبايى» (متوفاى 1402)، الميزان، ج 12، ص 106 الی 137.
«امام خمينى»(قدس سره) در كتاب «تهذيب الاصول»، ج 2، ص 165 و نيز در «انوار الهداية» شرح كفاية الاصول، ج 1، ص 245، كه با كمال حدّت و شدّت از موضع پاك بزرگان شيعه در اين باره دفاع نموده و از بى ارزشى گفته هاى حاجى نورى پرده برداشته است.
«آيت الله سيد ابوالقاسم خويى»(قدس سره) در مقدمه تفسير خود «البيان»، ص 215 الی 258، با دلايل متين و استوار از ساحت قدس قرآن دفاع كرده هرگونه اتهام قول به تحريف را از شيعه ناروا دانسته كه اين نوشتار شمّه اى از بيانات روشن و مستدل اين استاد بزرگوار است.
ردّ اتهام
بسيارى از بزرگان علماى اهل سنت، كه منصفانه مسئله تحريف را بررسى كرده اند، شيعه اماميّه را از تهمت قول به تحريف مبرّا دانسته اند. اولين كسى كه شهادت به نزاهت موضع شيعه داده است، «ابوالحسن على بن اسماعيل اشعرى»(متوفاى 324)، شيخ اشاعره و بنيان گذار مكتب اشعرى است كه تمامى جهان تسنّن، امروزه پيرو اين مكتب هستند. وى در اين زمينه چنين مى گويد: «شيعه اماميه دو دسته اند: يك دسته كوته نظرانِ ظاهربين كه فاقد انديشه اند و در مسائل دينى داراى نظر و آراى عميق نيستند. اينان قايل به تحريف در جهت نقص برخى كلمات بوده اند و دليل آنان رواياتى است كه نزد محقّقين طائفه فاقد اعتبار است؛ ولى همين دسته نسبت به زيادتى در قرآن، به كلى منكرند و مى گويند: هرگز در قرآن زيادتى رخ نداده است. دسته دوم، محققين و صاحبانِ نظر و اجتهادند كه هر دو جهت زيادت و نقص را منكرند. آنان مى گويند قرآن همچنان كه بر پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نازل شده تاكنون دست نخورده است و از گزند تحريف، به طور مطلق، در امان بوده است، زيادت، نقص و تبديل و تغييرى در آن حاصل نشده است».(28)
«علّامه شيخ رحمت الله هندى دهلوى» در كتاب نفيس خود «اظهار الحقّ»(29) به تفصيل در نزاهت و برائت شيعه از قول به تحريف سخن گفته است. مجموع گفتار او را در «صيانة القرآن» آورده ايم. هم چنين استاد معاصر، «محمد عبدالله درّاز» در كتاب پر ارج خود، «المدخل إلى القرآن الكريم»(30)، از شيعه دفاع نموده، ساحت آنان را از اين تهمت مبرّا دانسته است. استاد «شيخ محمد محمد مدنى»، رئيس دانشكده الهيات دانشگاه الازهر در «رسالة الاسلام»(31) به تفصيل و استشهادِ فراوان از موضع شيعه دفاع كرده و به طور كلى اين نسبت را به شيعه نسبت ظالمانه گرفته است.(32)،(33)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.