پاسخ اجمالی:
افعال اختيارى انسان؛ يكى از مسائل مورد بحث ميان «اشاعره» و «اهل عدل» است. «ابوالحسن اشعرى» مى گويد: «مقتضاى توحيد ربوبيّت آن است كه هر چه در عالَم هستى پديد آيد؛ از جمله افعال اختيارى انسان، با اراده خداوند انجام مى گيرد، و ...». لکن باید گفت: بی شك، اراده شخصى انسان در انجام افعال اختيارى وى نقش داشته و افعال انسان به خود وى منتسب می گردد و پيامدهاى آن، گردنْ گير خود اوست. و اين امر، از قضاياى وجدانى محسوب مى شود؛ يعنى روشن بودنِ آن ضرورى و بديهى است و نيازى به استدلال و اقامه برهان ندارد.
پاسخ تفصیلی:
يكى از مسائل مورد بحث ميان «اشاعره» و «اهل عدل»(1)، درباره افعال اختيارى انسان است كه آيا با اراده و اختيار خود او انجام مى گيرد، يا خارج از اراده و اختيار او است؟ «ابوالحسن اشعرى» مى گويد: «مقتضاى توحيد ربوبيّت آن است كه هرچه در عالم هستى پديد آيد؛ از جمله افعالِ (به ظاهر) اختيارى انسان، با اراده مستقيم حق تعالى انجام مى گيرد، وگرنه موجب شرك در ربوبيّت مى گردد و غير خدا نيز در پديد آوردن اشياء شريك مى باشد؛ در حالى كه «لا مؤثّر في الوجود إلّا الله»؛ (هيچ عاملى در پديد آمدن پديده ها جز اراده حقّ تعالى دخالتى ندارد) و به بيش از 25 آيه در اين زمينه تمسّک جسته است؛ از جمله:
1. «وَ اللهُ خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ»(2)؛ (با اینکه خداوند هم شما را آفریده و هم بت هایى را که مى سازید!).
2. «اللهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ»(3)؛ (خداوند آفریدگار همه چیز است).
3. «مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا»(4)؛ (هیچ مصیبتى [ناخواسته] در زمین و نه در وجود شما روى نمى دهد مگر اینکه همه آنها قبل از آنکه زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است).
4. «وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَىٰ»(5)؛ (و اینکه اوست که خنداند و گریاند).
قائلين به جبر اضافه كرده اند:
5. «وَ مَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللهُ»(6)؛ (و شما [چیزى را] نمى خواهید؛ مگر اینکه خدا بخواهد).
6. «مَّا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا إِلَّا أَن يَشَاءَ اللهُ»(7)؛ (هرگز ایمان نمى آوردند؛ مگر آنکه خدا بخواهد).
7. «وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»(8)؛ (به یقین، گروه بسیارى از جنّ و انس را براى دوزخ آفریدیم)؛ يعنى در اصل آفرينش براى تباه بودن و عقاب شدن آفريده شده اند، نه آنكه خود موجب تباهى خويش گرديده تا با دست خود عقوبت را براى خود فراهم كرده باشند!.(9)
افعال اختيارى
بدون شك، اراده شخصى انسان در انجام كارهاى اختيارى وى نقش دارد، بدين سبب افعال وى به وى منتسب مى گردد و پيامدهاى نيك و بدِ آن، گردن گيرِ خود اوست. اين چيزى است كه هر كه به وجدان خود رجوع كند به خوبى در مى يابد كه در انجام كار نيك و بد آزاد است؛ اگر بخواهد مى تواند انجام دهد و اگر نخواهد، انجام نمى دهد و كاملا روشن است كه در انجام هر عمل اختيارى، تحميلى بر او نيست و آزادانه انجام مى دهد. لذا اين امر، از قضاياى وجدانى محسوب مى شود؛ يعنى روشن بودن آن ضرورى و بديهى است و بداهت آن از وجدان درونى انسان سرچشمه گرفته است و نيازى به استدلال و اقامه برهان ندارد.
به علاوه تحسين و تقبيح، ستايش و نكوهش، تبشير و انذار و نيز ثواب و عقاب، در صورتى قابل توجيه است كه انجام افعال زيبا و زشت از روى اختيار انجام گيرد و فضيلت و رذيلت شمرده شود. سرتاسر قرآن پر است از ستايش ها و نكوهش ها كه بر فضائل و رذائل اخلاقى و رفتارى انسان ها صورت گرفته است. با قطع نظر از مسئله تكاليف شرعى كه از توانايى انسان بر اِعمال قدرت و امكان انتخاب حكايت دارد، وگرنه عبث و بيهوده مى نمود.
اين گونه آيات از «محكمات» شمرده مى شوند؛ زيرا با فطرت و وجدان آدمى سازگار است و آيات به ظاهر مخالف، متشابه اند كه بايستى بر وفق همين آيات تفسير و تبيين شوند.(10) اينك نمونه هايي از آياتى كه بر اختيارى بودن افعال ارادى انسان دلالت دارد:
1. «وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَ سَعَىٰ لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَٰئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً»(11)؛ (و هر کس که سراى آخرت را بطلبد، و براى آن سعى و کوشش کند؛ در حالى که ایمان داشته باشد، چنین کسانى سعى و تلاش آنها، [از سوى خدا] پاداش داده خواهد شد).
2. «فَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا كُفْرَانَ لِسَعْيِهِ وَ إِنَّا لَهُ كَاتِبُونَ»(12)؛ (و هر کس عمل شایسته اى به جا آورد، در حالى که ایمان داشته باشد، کوشش او بدون پاداش نخواهد بود؛ و ما اعمال او را [براى پاداش] مى نویسیم).
3. «كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ»(13)؛ (و هر کس در گرو اعمال خویش است). يعنى پيامد آن به خود او باز مى گردد.
4. «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ»(14)؛ (فساد، در صحرا و دریا بخاطر کارهایى که مردم انجام داده اند آشکار شده است).
5. «وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ»(15)؛ (چه چيز مانع مردم از ايمان آوردن گرديد، آن گاه كه هدايت برايشان آمد). در منطق اشعرى، مي بايست گفت: تو ـ خطاب به خدا ـ نخواسته اى!
6. «وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللهَ يَجِدِ اللهَ غَفُوراً رَّحِيماً»(16)؛ (هر کس کار بدى انجام دهد یا به خود ستم کند، سپس از خداوند طلب آمرزش نماید، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد یافت). اگر انسان در انجام كار زشت اختيارى نداشته باشد، چگونه مى شود كار او را عمل قبيح شمرد، يا آنكه ستمى به خود روا داشته باشد. آن گاه چرا خواهان گذشت باشد؟!
7. «لَا يُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ»(17)؛ (خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمى کند. [انسان،] هر کار [نیکى] را انجام دهد، به سود خود انجام داده؛ و هر کار [بدى] کند، به زیان خود کرده است). اين آيه به خوبى دلالت دارد كه انسان خود توانايى انجام كار نيك و بد را دارد، كه تكليف بر حسب توانايى او مى باشد و پيامدهاى سود و زيان آن به خود او باز مى گردد.
8. «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ»(18)؛ (اکراهى در قبول دین، نیست[؛ زیرا] راه درست از راه انحرافى، روشن شده است)؛ زيرا حقيقت دين، باور است كه مى بايست با آشكار شدنِ دلايل حاصل گردد، و هرگونه تحميل و اِكراه در آن راه ندارد.
9. «سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللهُ مَا أَشْرَكْنَا وَ لَا آبَاؤُنَا وَ لَا حَرَّمْنَا مِن شَيْءٍ كَذَٰلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّىٰ ذَاقُوا بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ»(19)؛ (بزودى مشرکان [براى تبرئه خویش] مى گویند: اگر خدا مى خواست، نه ما مشرک مى شدیم و نه پدران ما؛ و نه چیزى را تحریم مى کردیم. کسانى که پیش از آنها بودند نیز، همین گونه [آیات خدا را] تکذیب کردند؛ و سرانجام [طعم] کیفر ما را چشیدند. بگو: آیا دلیل روشنى [بر این موضوع] دارید که آن را بر ما آشکار سازید؟! شما فقط از پندارهاى بى اساس پیروى مى کنید، و تخمین هاى نابجا مى زنید». اساسا جاهليّتِ عرب بر اين گمان بوده كه انسان از خود اختيارى ندارد و در زندگى تابع سرنوشت است و هرچه خدا خواسته انجام مى گيرد، با اين پندار خواسته اند تا سرپوشى بر روى كارها و رفتارهاى زشت خود بگذارند.
خداوند، آنان را در اين گزافه گويى نكوهش مى كند، كه اين چه پندارى است كه درباره خداوند روا مى داريد، در حالى كه خداوند خود از آن آگاه نيست؟!. لذا خداوند در آيات ديگر مى فرمايد: «قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ»(20)؛ (بگو چيزى را به خدا گزارش مى دهيد كه به آن آگاه نيست؟!).
«ابوالحسن اشعرى» ـ در مسأله جَبْر ـ از جدّ خود ابوموسى اشعرى ارث برده است، كه بر وفق باورهاى جاهليّتِ عرب به جبر عقيده داشت. «عبدالكريم شهرستانى» گفتگويى را از وى با عمرو بن عاص در اين باره نقل مى كند: «عمرو به ابوموسى گفت: چه كسى را بيابم تا شكايت خدا را نزد او ببرم؟ ابوموسى گفت: من آن كس هستم هرچه دارى بگو! عمرو گفت: خداوند خود چيزى را بر من تقدير كرده، سپس مرا برآن عقوبت مى كند!؟ ابوموسى گفت: آرى! عمرو گفت: چرا و براى چه؟ ابوموسى گفت: زيرا او بر تو ستمى روا نمى دارد. آن گاه عمرو ساكت گرديد و پاسخى نداشت».(21) مقصود ابوموسى از عبارت اخير آن است كه خداوند هرچه بخواهد با آفريده خود انجام مى دهد و چون آفريده او است ستمى روا نداشته است. اين همان گفتار ابوالحسن است كه ظلم از ديگران ناروا است و آنچه خدا روا مى دارد ستمى شمرده نمى شود.(22)
10. «إِنَّ هَٰذِهِ تَذْكِرَةٌ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِيلاً»(23)؛ (این هشدار و تذکّرى است، پس هرکس بخواهد راهى به سوى پروردگارش برمى گزیند). اين آيه به خوبى روشن مى سازد كه آنچه از جانب حقّ تعالى است راهنمايى هاى برونى و برانگيختن فطرت و خرد درونى است، تا انسان خود آزادانه راه خود را به سوى حقّ و حقيقت بيابد.(24)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.