پاسخ اجمالی:
در لغت عرب واژه هايى وجود دارد كه ريشه عربى نداشته و از لغت هاى مجاور گرفته شده، و اين يك امر طبيعى به شمار مى رود و در تمامى زبان هاى زنده و گذشته بر اثر مجاورت و رفت و آمدها، لغات نيز داد و ستد مى شدند. قرآن نيز كه يك سخن عربى كامل است، از اين جهت جدا نيست و واژه هاى غير عربى كه ريشه عربى ندارند ولى شكل عربى به خود گرفته، در آن وجود دارد. برخى واژه هاى غير عربى كه معرّب شده و در قرآن آمده عبارتند از: 1. اباريق، جمع ابريق، معرَّب: آب ريز، 2. أكواب، جمع كوب: فنجان، كوزه، 3. أرائک، جمع أريكه: تخت، و ...
پاسخ تفصیلی:
در لغت عرب واژه هايى وجود دارد كه ريشه عربى ندارند و از لغت هاى مجاور گرفته شده است، و اين، يك امر طبيعى به شمار مى رود و در تمامى زبان هاى زنده و گذشته براثر مجاورت و رفت و آمدها، لغات نيز داد و ستد مى شدند. البته شكل واژه هاى اجنبى همواره با تغييراتى مواجه مى شده است و به مرور زمان رنگ و بوى لغت ميزبان را به خود مى گرفته و هم ساز آن لغت مى گرديده است.(1) به اين گونه تغييرات در واژه هاى بى گانه اصطلاحا «معرَّب» ـ عربى شده ـ مى گويند. در اين زمينه كتاب هاى فراوانى نوشته شده؛ از جمله به كتاب «المعرَّب» نوشته «ابو منصور جواليقى، موهوب بن احمد بن محمد» (متوفاى 540) مى توان اشاره كرد. اين كتاب بيشتر به واژه هاى فارسى تعريب شده پرداخته و اين گونه كلمات را در اشعار اصيل عربى آورده است. اخيرا اين گونه واژه هاى وارد شده را «دخيل» ـ داخل شده ـ گويند و در «المنجد»، اين اصطلاح زياد به كار رفته است. در اين مورد گفته مى شود: «و الكلمة من الدخيل»؛ (اين كلمه از كلمات داخل شده در زبان عرب است).
وارد شدن واژه هاى ديگر در هر لغت و در هر زبانى يك امر طبيعى است و هرگز به عنوان عيب يا نقص شمرده نمى شود. وجود اين گونه لغات به خالص بودن آن زبان يا آن لغت نيز صدمه اى وارد نمى سازد؛ يعنى زبان عربى، عربى است گرچه برخى لغات غير عربى ـ كه رنگ و بوى عربى به خود گرفته ـ در آن يافت شود؛ زيرا لغت تازه وارد تا خُلق و خُوى آن زبان را به خود نگيرد، امكان كاربرد نمى يابد. لذا استعمال چنين الفاظ و كلمات غير عربى، به عربى بودن كلام، چه شعر و چه نثر، خللى وارد نمى آورد و اين شيوه ـ استفاده از كلمات اجنبى ـ در اشعار قديم عربى و گفته هاى اصيل پيش از اسلام، متعارف بوده و عيب و نقصى شمرده نمى شده است(2)؛ بلكه در هيچ لغتى به كار نگرفتن لغاتِ غير، شرط نيست. حتى در اثرى مانند «شاهنامه» فردوسى كه سعى برآن بوده تا صرفا واژه هاى فارسى به كار رود، بسيارى از واژه هاى آن ريشه فارسى ندارند؛ بلكه ريشه عربى و تركى و غيره داشته و در عين حال فارسى كامل به شمار مى روند.
قرآن نيز كه يك سخن عربى كامل است، از اين جهت جدا نيست. واژه هاى غير عربى ـ كه ريشه عربى ندارند؛ ولى شكل عربى به خود گرفته و معرّب گرديده ـ در آن وجود دارد. در اين زمينه بالخصوص نيز كتاب هايى نوشته شده؛ از جمله كتاب «المهذّب فيما وقع في القرآن من المعرَّب» نوشته «جلال الدين سيوطى»، كه خلاصه اى از آن را در «الاتقان» آورده است. لذا جاى ترديد نيست كه قرآن كلام عربى است و از جهت عربى بودن در سرحدّ كمال است و هرگز كسى يا گروهى در عربيّت آن شك نبرده است. قرآن تصريح دارد: «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ».(3)«وَ كَذَٰلِكَ أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً».(4)«كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ».(5)«وَ كَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَىٰ وَ مَنْ حَوْلَهَا».(6)«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ».(7)«وَ هَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُّبِينٌ»(8) و آيات ديگر كه صراحتا قرآن را عربى معرّفى مى كند.
برخى بر اين باورند كه هرگز در قرآن كلمات غير عربى ـ گرچه معرَّب شده باشد ـ به كار نرفته است. «ابوعبيده» گويد: «هركس گمان برد در قرآن الفاظ غير عربى آمده، سخن سنگينى گفته است». «ابن جرير طبرى» گويد: «آنچه گمان مى رود از ديگر زبانها در قرآن آمده، از باب "توارد لغتين" مى باشد كه هر دو لغت يك لفظ را وضع كرده اند، آن گاه گمان برده شده كه يكى از دو زبان از ديگرى گرفته است».
برخى ميانه رفته و می گويند: عرب قديم را پيش از اسلام، رفت و آمدهايى با ملتها بوده، آن گاه برخى واژه ها را با خود آورده، مختصر تغييرى در آن داده اند و در اشعار و سخنان خود به كار برده اند، لذا رنگ و بوى عربى كامل به خود گرفته است و اگر در قرآن يافت شود، عربى محض و اصيل شمرده مى شود. «ابوعبيده قاسم بن سلام» بر همين عقيده است. خلاصه اين گونه كلمات كه در قرآن يافت مى شود و گمان برده اند غير عربى است، در واقع اصالت عربى دارد و عربِ قديم، آن را به كار برده و رنگ عربى بدان داده است.
ديگران گويند: اساسا وجود برخى كلمات غير عربى ـ گرچه تغييرى نيافته باشد ـ زيانى به عربى بودن كلام نمى رساند؛ زيرا مقصود شيوه و اسلوب كلام عربى است و همين اندازه در عربى بودن كلام كفايت مى كند و ناگزير هر زبانى از برخى واژه هاى وارده به كار مى برد. «جلال الدين سيوطى» گويد: «قول صحيح همين است و ابوميسره تابعى بر اين باور بوده كه در قرآن از همه زبان هاى مجاور وجود دارد. اين مطلب از سعيد بن جبير و وهب بن منبّه نيز نقل شده است».
اينك برخى واژه هاى غير عربى كه با دگرگونى معرّب شده و در قرآن آمده است: اباريق، جمع ابريق، معرَّب: آب ريز. أكواب، جمع كوب: فنجان، كوزه. «يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ * بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ».(9) أرائک، جمع أريكه: تخت. «هُمْ وَ أَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِئُونَ».(10) تَنّور، «جواليقى» و «ثعالبى» گفته اند: فارسى معرّب است. «وَ فَارَ التَّنُّورُ».(11) جُناح، معرَّب گناه. «فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا».(12) سجّيل، اصل آن: سنگ گل = كلوخ. «تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ».(13) سرادق، معرّب: سرادر، درسرا، سراپرده. «أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا».(14) سرابيل، جمع سربال: شلوار. «وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرَابِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ».(15) مسجد كه برخى آن را معرّب مزگت دانسته اند كه به معناى معبد يا عبادتگاه است.(16)،(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.