پاسخ اجمالی:
در پاسخ بايد گفت: اولا: به تصريح قرآن، الفاظ و عبارات و ساختار آن، از آنِ خدا است و با دستِ وحى انجام گرفته است. ثانیا: با اعجاز و تحدّى قرآن منافات دارد؛ زيرا گستره عاجز بودن شامل پيامبر(ص) نيز مى شود. ضمن اینکه چنين برداشتى از دو آيه از سوره «بقره» و «شعراء» كاملا سطحى مى نمايد؛ زيرا مقصود از «قلب» در آنها، شخصيّت درونى پيامبر(ص) است كه شخصيّت حقيقى او را تشكيل مى دهد.
پاسخ تفصیلی:
برخى احتمال داده اند كه الفاظ و تنظيم عبارات «قرآن» وَحْيانى نباشد؛ بلكه معانى آن بر قلب پيامبر اكرم(صلی الله عليه و آله) اِلقاء شده و آن حضرت خود آن را در قالب الفاظ درآورده است!(1) اين احتمال از آنجا نشأت گرفته كه در تعبير آيه «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ»(2)؛ (او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است) و نيز آيه «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَىٰ قَلْبِكَ»(3)؛ (روح الامین آن را نازل کرده * بر قلب [پاک] تو)، بر این اساس «قرآن» بر قلب پيامبر(ص) ـ كه جايگاه ادراك درونى است ـ فرود آمده است.
ولى اين احتمال جايى ندارد و فاقد سند اعتبار است. به علاوه اینکه صراحت آيات «قرآن» آن را نفى مى كند و تلقّى مسلمانان از روز نخست تاكنون خلاف آن را مى رساند و با مسئله اعجاز و تحدّى ـ كه بيش تر در جنبه لفظ و تنظيم عبارات متمركز است ـ منافات دارد؛ زيرا گستره تعجيز شامل پيامبر(صلی الله عليه و آله) نيز مى گردد. چنين برداشتى از دو آيه فوق كاملا سطحى مى نمايد؛ زيرا مقصود از «قلب» در اين دو آيه، شخصيّت درونى پيامبر(ص) است كه شخصيّت حقيقى او را تشكيل مى دهد. دريافت وحى نيز مى بايست از همان راه صورت مى گرفت؛ چون پيام وَحْيانى به گونه معمولى انجام نمى گيرد تا بتوان با حسّ ظاهرى آن را دريافت؛ بلكه دستگاه و گيرنده مناسبِ خود را براى دريافت نياز دارد، كه همان جنبه روحانى و ملكوتى پيامبران است كه به سر حدّ كمال رسيده و شايستگى دريافت و بازگو كردن چنين پيامى را دارند.
اگر خواسته باشيم مثال تقريبى براى آن ارائه دهيم، مى توان نحوه دريافت امواج راديويى را شاهد بياوريم؛ دستگاه مخصوصى نياز است تا پيام راديويى را دريافت دارد، و عين الفاظ و عبارات دريافتى را گزارش دهد. پيام راديويى را با همان الفاظ و عبارات با حسّ معمولى نمى توان دريافت نمود؛ ولى با دستگاه مخصوص و متناسب با آن قابل دريافت و بازگو كردن مى باشد. هرگز تصوّر نمى رود كه دستگاه گيرنده تنها مفاهيم را دريافت مى دارد، آن گاه خود در قالب الفاظ (ساخته خود) در مى آورد. اين يك مثال تقريبى است، و هرگز نخواسته ايم شباهتى ميان آن و نحوه دريافت وحى ثابت كنيم. جز آنكه مى توان تصوّر نمود دريافت به گونه اى است كه قابل حسّ نباشد، ولى عين الفاظ و عبارات به گونه غير محسوس، قابل دريافت و بازگو كردن باشد.
«قرآن» تصريح دارد كه الفاظ و عبارات «قرآن» و ساختار آن، از آنِ خدا است و با دستِ وحى انجام گرفته است؛ زيرا واژه هاى قرائت، تلاوت و ترتيل را به كار برده، كه از نظر وضعِ لغتِ عرب تنها بازگو كردن سروده ديگران را مى رساند، كه الفاظ و معانى هر دو از آنِ ديگرى باشد و بازگو كننده، آن را صرفا تلاوت مى كند و از خود چيزى مايه نمى گذارد.
قرائت از نظر لغت، بازگو كردن عبارت و الفاظى است كه ديگرى تنظيم كرده باشد، و اگر الفاظ و عبارات از خودِ او باشد، واژه قرائت به كار نمى رود. همين گونه است تلاوت. لذا فقها گفته اند: قرائت، عبارت است از حكايت لفظ در مقابلِ تكلّم كه عبارت است از حكايت معنا. همان گونه كه درباره شعر، اگر خود بسرايد انشاء گويند، و اگر شعرى كه سابق گفته يا از ديگرى باشد، انشاد گويند. انشاد، حكايت شعرى است كه قبلا سروده شده، و انشاء، سرودن بالبداهه است. قرائت نيز حكايت نثرى است كه الفاظ و عبارات آن قبلا تنظيم شده است و تكلّم، انشاء معنا است با الفاظ و عباراتى كه خود تنظيم مى كند. با اين توضيح روشن شد كه «قرآن» نمى تواند الفاظ و عباراتش از پيامبر(صلی الله عليه و آله) باشد؛ زيرا پيامبر(ص) آن را قرائت يا تلاوت مى فرمود، و هرگز در جايى نيامده كه پيامبر(ص) به آن تكلّم مى نمود.
در «قرآن كريم» آمده: «وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ»(4)؛ (به یقین این قرآن از سوى [خداوند] حکیم و دانا بر تو القا مى شود)، و «قرآن»، نام مجموع الفاظ و معانى «قرآن كريم» است؛ زيرا «قرآن» به معناى «ما يُقرأ» است كه حكايت لفظ و معنا است، نه تنها حكايت معنا. و نيز مى خوانيم: «فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»(5)؛ (هنگامى که قرآن مى خوانى، از شرّ شیطان رانده شده [از درگاه خدا]، به خدا پناه ببر [و بر او توکّل کن]). «وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَّسْتُوراً»(6)؛ (و هنگامى که قرآن مى خوانى، میان تو و آنها که به آخرت ایمان نمى آورند، حجاب ناپیدایى قرار مى دهیم). «وَ قُرْآناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَى النَّاسِ عَلَىٰ مُكْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنزِيلاً»(7)؛ (و قرآنى [بر تو نازل کردیم] که [آیات] آن را از هم جدا کردیم، تا آن را به تدریج و با آرامش بر مردم بخوانى؛ و به یقین آن را ما نازل کردیم). «سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَىٰ»(8)؛ (ما بزودى [قرآن را] بر تو مى خوانیم و هرگز فراموش نخواهى کرد). «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ»(9)؛ (او کسى است که در میان جمعیّتِ درس نخوانده، پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها بخواند). «وَ أَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ ...»(10)؛ (و مأمورم قرآن را [براى همگان] تلاوت کنم ...). «وَ اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ»(11)؛ (آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت کن). آياتى كه تلاوت «قرآن» را به پيامبر(صلی الله عليه و آله) نسبت مي دهند فراوان است.
علاوه بر این «قرآن» صريحا با عنوان «كلام الله» ياد شده: «وَ إِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللهِ»(12)؛ (و اگر کسى از مشرکان از تو پناه بخواهد، به او پناه ده تا سخن خدا را بشنود [و در آن بیندیشد]). «يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا كَلَامَ اللهِ»(13)؛ (آنها مى خواهند کلام خدا را دگرگون سازند). و در احاديثِ تفسير به رأى آمده: «مَا آمَنَ بِي مَنْ فَسَّرَ بِرَأْيِهِ كَلَامِي»(14)؛ و در حديث ديگر آمده: «وَ هُوَ كَلَامُ اللهِ وَ تَأْوِيلُهُ لَا يُشْبِهُ كَلَامَ الْبَشَرِ»(15). كلام، به كسى نسبت داده مى شود علاوه بر ساختار معنا، ساختار لفظ نيز بايستي از او باشد.
اضافه بر آن اينكه خداوند مى فرمايد: «قرآن» را به زبان عربى فرو فرستاديم، كاملا صراحت دارد كه ساختار لفظى آن نيز با دست وحى انجام گرفته است. در آياتي از سوره «شعراء» كه مستشكل به آن تمسّک جسته، صريحا به اين جهت عنايت دارد: «وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ * عَلَىٰ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ * بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ»(16)؛ (به یقین این [قرآن] از سوى پروردگار جهانیان نازل شده است * روح الامین آن را نازل کرده * بر قلب [پاک] تو، تا از بیم دهندگان باشى * [آن را] به زبان عربى [و گویا و] آشکار [نازل کرد]).
در سوره «قيامت» آمده: «إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ»(17)؛ (چرا که جمع کردن و خواندن آن بر عهده ماست * پس هر گاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروى کن). در اينجا خداوند قرائت «قرآن» را به خود نسبت داده است كه آن را بر پيامبر(صلی الله عليه و آله) فرو مى خواند و خواندن قرآن نيست جز تلاوت لفظ و معنا؛ نه تنها القاى معنا. لذا جاى ترديد نيست كه «قرآن» در دو جهتِ لفظ و معنا ساختار وَحْيانى دارد، و صرفا كلام خدا است. هرگز در توان پيامبر(ص) نيست كه چنين سخن معجزه آسايى ـ كه بيش تر در جهت لفظ و نظمِ عبارت متمركز است ـ از خود بسازد. گستره آيات تحدّى و تعجيز، شامل پيامبر(ص) نيز مي شود، چنان چه اشارت به آن رفت.(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.