پاسخ اجمالی:
«تقیه»، کتمان کردن عقیده خود از دشمن برای حفظ جان و برای جلوگیری از ریختن بیهوده خون انسان است. ادله قرآني جواز تقیه عبارتند از: 1. آيه 28 سوره «مؤمن» كه در مورد مؤمن آل فرعون است که وی عقیده خود را نزد فرعونیان کتمان می کرد و توانست با این کار جان حضرت موسی(ع) را نجات دهد. 2. آيه 106 سوره «نحل» که درباره عمار یاسر نازل شده كه برای حفظ جانش از دست مشرکین از پیامبر(ص) و خدا برائت جست. 3. آيات 19 و 20 سوره «كهف» که در مورد تلبیخا يكي از اصحاب كهف بود كه برای حفظ جان خود و دوستانش طوری در شهر رفتار کرد که کسی متوجه دین و عقیده او نشد.
پاسخ تفصیلی:
يكى از مسائلى كه مخالفان شيعه، مخصوصاً وهابى ها، زياد روى آن مانور داده و به واسطه آن بر عليه شيعه تبليغ مى كنند و گمان مى كنند كه از نقاط ضعف شيعه محسوب مى شود مسئله «تقيّه» است، در حالى كه تقيّه برگرفته از «قرآن مجيد» و «روايات اسلامى» و دليل «عقل» است.
معناى «تقيّه»
چنانچه مسلمانى در دست بت پرستى گرفتار شود، و يا در محيط بت پرستان زندگى كند، و يقين داشته باشد كه اگر آنها پى به عقيده او ببرند ممكن است خون او را بريزند يا صدمه اى به او وارد كنند، در چنين صورتى اين شخص مى تواند اعتقادات واقعى خود را كتمان كند و جان خويش را حفظ نمايد، تا خونش بيهوده ريخته نشود و اين كار «تقيّه» نام دارد. البتّه مواردى كه ريختن خون انسان باعث تقويت درخت پربار اسلام مى گردد، مانند آنچه شهداى كربلا انجام داده اند، از اين حكم مستثناست. امّا در مواردى كه ريخته شدن خون هيچ اثرى ندارد بايد با استفاده از سپر تقيّه، بايستي جان خود را حفظ كرد.
همچنين اگر شيعه اى گرفتار وهّابى هاى متعصّب آدم كش شود، كه اگر پى به عقيده واقعى او ببرند او را خواهند كشت، عقل و شرع به او اجازه ابراز عقيده واقعى اش را نمى دهد. بنابراين، تقيّه در برابر كفّار و انسان نماها يكسان است مهم احساس خطر، و نتيجه اش كتمان عقيده و به تبع آن، زنده بودن است.
ادلّه جواز «تقيّه»
حدّاقلّ از سه آيه «قرآن» مي توان جواز تقيّه را استفاده كرد.
الف) خداوند متعال در آيه 28 سوره «مؤمن» مى فرمايد: «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَ إِنْ يَكُ كاذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِنْ يَكُ صادِقاً يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللهَ لا يَهْدي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ»؛ (و مرد مؤمنى از فرعونيان كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت: آيا مى خواهيد مردى را به قتل برسانيد به خاطر اين كه مى گويد پروردگار من خداوند يگانه است، در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت، و اگر راستگو باشد، لااقل بعضى از عذاب هايى را كه وعده مى دهد به شما خواهيد رسيد؛ خداوند كسى را كه اسرافكار و بسيار دروغگوست هدايت نمى كند).
اين شخص، كه آيه شريفه در مورد او سخن مى گويد، تنها انسانى بود كه در آن زمان به حضرت موسى(عليه السلام) ايمان آورده بود، ولى از تقيّه استفاده مى كرد و عقيده واقعى اش را در نزد فرعونيان ابراز نمى نمود و آنها تصوّر مى كردند كه او هم از جنس آنهاست، و همين مسئله باعث شد كه پيشنهاد او را در مورد حضرت موسى(ع) بپذيرند، و از كشتن آن حضرت صرف نظر كنند. طبق اين آيه شريفه، تقيّه نه تنها عامل حفظ جان مؤمن آل فرعون شد؛ بلكه جان حضرت موسى(ع) را نيز نجات داد. آقايان وهابى ها كه اطّلاعاتشان از معارف قرآنى ضعيف است و تقيّه را جايز نمى دانند، اين آيه شريفه را چگونه تفسير مى كنند؟!
ب) آيه ديگرى كه دلالت بر جواز تقيّه دارد آيه شريفه 106 سوره «نحل» است. خداوند متعال در اين آيه مى فرمايد: «مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ»؛ (كسانى كه بعد از ايمانشان به خدا كافر شوند مجازات مى شوند به جز آنها كه تحت فشار واقع شده اند در حالى كه قلبشان با ايمان آرام است آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشوده اند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظيمى در انتظارشان).
اين آيه شريفه در مورد عمّار ياسر نازل شده است. او در چنگال كفّارِ عنود و كينه توزِ قريش اسير و گرفتار شده بود. به وى گفتند: «يا از محمّد(ص) برائت بجو و اعلام بيزارى كن، و يا سر از بدنت جدا مى كنيم». عمّار ياسر براى نجات جانش به صورت ظاهرى از آن حضرت برائت جست و بدين وسيله از چنگال آنها آزاد گشت. سپس گريان و نالان به خدمت حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) رسيد و از آن حضرت پرسيد: «آيا من كافر شده ام؟» آيه فوق نازل شد كه چنين كسانى كافر نيستند. چگونه وهّابى هاى تندرو بر خلاف اين آيه قرآن كسانى كه با تمسّك به اين گونه آيات قرآن تقيّه مى كنند را كافر و مشرك مى پندارند؟
ج) سومين مورد از آيات قرآن كه تقيّه را مجاز مى شمارد آيات 19 و 20 از سوره «كهف» است، كه هم اصل تقيّه را بى اشكال مى داند و هم دليل عقلى آن را بيان مى كند. آنجا كه دوستان تلبيخا خطاب به وى كه مأمور خريد اجناس لازم از محل حكومت دقيانوس شده بود گفتند: «وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَداً * إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِى مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً»؛ (امّا بايد مراقب باشيد و هيچ كس را از وضع شما با خبر نسازد؛ زيرا اگر آنان به شما دسترسى پيدا كنند، سنگسارتان مى كنند، يا شما را به آئين خويش باز مى گردانند و در آن صورت، هيچ گاه روى رستگارى را نخواهيد ديد).
طبق اين آيه شريفه، تلبيخا موظّف مى شود به گونه اى رفتار كند كه هيچ كس پى به اعتقادات واقعى او و دوستانش نبرد. يعنى تقيّه كند، و در صورت نياز عقيده اش را كتمان نمايد. سپس به دليل عقلى لزوم تقيّه در آيه بعد اشاره شده كه همان حفظ جان و جلوگيرى از هدر رفتن خون بدون هيچ اثر و ثمر مهمّى است.
بنابراين، يكى از وظايف ما حفظ نيروهاست، و نبايد بى جهت آن را هدر دهيم، بلكه بايد آن را براى مبارزه و مقابله با دشمن ذخيره كنيم.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.