پاسخ اجمالی:
منظور از «تقيّه» پنهان نمودن اعتقادات يا اعمال دينى، به خاطر ترس از ضرر قابل توجه يا حفظ مصلحتى مهم است. قرآن مي فرمايد: «افراد با ايمان نبايد كافران را به جاى مؤمنان، دوست و سرپرست خود انتخاب كنند و هر كس چنين كند رابطه اى با خدا ندارد؛ مگر اينكه از آنها تقيّه كنيد». فلسفه «تقيه» اين است كه وقتي اظهار عقيده باطنى خطر جانى، ناموسى و مالى براى انسان دارد، بدون اینکه فایده قابل توجهی داشته باشد؛ عقل مى گويد كه نبايد نيروها را به هدر داد، بلكه بايد آنها را از طريق «تقيّه» براى مواقع حساس حفظ كرد.
پاسخ تفصیلی:
«تقيّه» در لغت به معنى خويشتن دارى يا پرهيز از چيزى است و در اصطلاح، تعاريف مختلفى براى آن ذكر كرده اند كه از همه صحیح تر این است كه گفته شود: «تقيّه عبارت است از پنهان نمودن اعتقادات يا اعمال دينى به خاطر ترس از ضرر يا مصلحتى از مصالح ديگر، از جمله حفظ وحدت و پرهيز از هرگونه اختلاف در مقابل دشمنان مشترك». اين معنى ريشه قرآنى دارد و درباره [يكي از] ياران رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) كه در آن زمان مسلمانان در اقليت بودند اتّفاق افتاد؛ آنجا كه مى فرمايد: «لا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ اَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللهِ فى شَىء»؛ (افراد با ایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند; وهر کس چنین کند، هیچ رابطه اى با خدا ندارد [و پیوند او به کلّى از خدا گسسته مى شود]). سپس مى افزايد: «اِلاّ اَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تقيةً»(1)؛ (مگر این که از آنها تقیه کنید [و بخاطر هدفهاى مهمترى کتمان نمایید]). در اين آيه با صراحت مسأله تقيّه در برابر دشمنانِ بى منطق مطرح شده است، به گونه اى كه جايى براى گفتگو باقى نمى گذارد.
داستان تقيّه «عمار» در برابر مشركان كه او را مجبور به اداى كلماتى بر ضدّ اسلام و پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) كرده بودند مشهور است. او به حكم ناچارى تسليم فشار مخالفان شد و آنچه را مى خواستند بر زبان جارى كرد و گريه كنان به نزد پيامبر آمد و از اين مى ترسيد كه دين و ايمانش بر باد رفته باشد، پيامبر او را دلدارى داد و فرمود: چون كلمات كفرآميز تو از روى اكراه و اجبار بوده، لطمه اى به ايمان تو وارد نمى كند و در همين جا بود كه آيه شريفه ذيل نازل شد: «مَنْ كَفَرَ بِاللهِ مِنْ بَعْدِ اِيمانِهِ إِلاّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالاْيمانِ ...»(2)؛ (کسانى که بعد از ایمانشان، به خدا کافر شوند [مجازات مى شوند] ـ بجز آنها که تحت فشار واقع شده اند در حالى که قلبشان با ایمان، آرام است ...).(3)
داستان مؤمن آل فرعون كه در سوره «غافر» در قرآن مجيد آمده، نمونه زنده ديگرى از تقيّه هاى هدفدار است؛ چرا كه قرآن با صراحت مى گويد: «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلا أَنْ يَقُولَ رَبّىَ اللهُ وَ قَدْ جائَكُمْ بِالْبَيّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ»(4)؛ (و مرد مؤمنى از فرعونیان که ایمان خود راپنهان مى داشت گفت: آیا مى خواهید مردى را به قتل برسانید بخاطر این که مى گوید: پروردگار من اللّه است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟!).
قرآن اين مرد را مى ستايد و سخنان او را با اهميّت ياد مى كند، اين موضوع نشان مى دهد كه «تقيّه» او مورد رضایت خداوند متعال بوده است. در روايات اسلامى نيز تعبيرات فراوانى درباره اهميت «تقيّه» وارد شده است. روایاتی که فرموده: تقیه، سپر مؤمن است و او را در برابر دشمنان حفظ كرده و نيرويش را براى مواقع حسّاس ذخيره مى كند. يا اين كه بخش مهمّى از دين تقيّه است و كسى كه تقيّه نداشته باشد ايمان ندارد و ايمان بدون تقيّه مانند تن بى سر است و اين كه تقيّه از افضل اعمال است؛ چرا كه از هدر دادن نيروها جلوگيرى مى كند.
اضافه بر همه اينها، تقيّه فلسفه بسيار روشنى دارد و آن اين كه گاه مى شود، اظهار عقيده باطنى خطر جانى، ناموسى و مالى براى انسان دارد، در حالى كه هيچ فائده قابل ملاحظه اى بر آن مترتّب نمى شود. در اينجا عقل مى گويد كه بيهوده نبايد نيروها را به هدر داد، بلكه بايد آنها را از طريق تقيّه براى مواقع حساس حفظ كرد. تعبير به «تُرس المؤمن» يا «جُنّة المؤمن» كه هر دو به معنى سپر است نيز اشاره به همين معناست. در واقع «تقيّه» به معنى فرار از زير بار مسؤوليت ها نيست؛ بلكه شبيه تاكتيك هاى جنگى است كه از طريق استتار، نيروهاى خودى را در مقابل بيگانه حفظ مى كند تا بموقع از آنها بهره گيرى كامل شود.(5)،(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.