پاسخ اجمالی:
«معصوم» بودنِ پيامبران(ع) منافاتي با «تقيّه» ندارد؛ اگر پيامبر يا امام در مواردى كه اظهارِ واقع، هيچ گونه اثرى در ارشاد و هدايت شنوندگان ندارد ـ و بلكه ممكن است جان گروهى را به خطر بيندازد ـ سخنى بگويد كه ظاهر آن خلاف واقع باشد، با اينكه به گونه اى قصد كرده كه خلاف نيست آيا اين گناه محسوب مى شود و با مقام عصمت منافات دارد؟ مسلماً خير و بلكه عين انجام وظيفه و تركِ آن، گناه و منافى عصمت است!
پاسخ تفصیلی:
ممكن است بعضى ايراد كنند و بگويند: شما كه معتقديد امام يا پيامبر در هنگام «تقيّه»، مى تواند چيزى را بر خلاف واقع بگويد، نمى توانيد ادّعا كنيد كه آنها از تمام گناهان معصوم هستند! مگر دروغ و خلاف واقع گفتن، جزء گناهان نيست؟ اگر آنها در برابر همه گناهان مصونيت دارند، نبايد در هيچ حالي چيزى بر خلاف واقع بگويند. خلاصه تجويز تقيّه براى امام يا پيامبر ـ هر چند در موارد خاص ـ با «اصلِ عصمت آنها از هر گناه و در هر حال» سازش ندارد.(1)
يك اشتباه بزرگ در معنى تقيّه
بايد در پاسخ اين ايراد، قبل از هر چيز، تقيّه را از نظر شيعه، معنى كنيم؛ زيرا عدم اطلاع از معنى آن، سرچشمه اشتباهات فراوانى شده؛ در حالى كه تقيّه، يك موضوع ساده، عادى و همگانى است و در اين قسمت، شيعه با ديگران هيچ تفاوتى ندارد. در واقع شيعه در اين باره چيز تازه اى نگفته و همان را مى گويد كه ساير فِرَق و تمام دنيا مى گويند؛ ولى ممكن است اسمى را كه بر آن گذاشته، تازگى داشته باشد. قبلا لازم مى دانيم اين نكته را يادآور شويم كه آنچه را ما در اينجا درباره معنى تقيّه مى گوييم، مطلبى است كه دانشمندان و بزرگان شيعه درباره آن اتفاق نظر دارند و چيزى نيست كه از خودمان يا نظر افراد معدودى باشد. «تقيّه»؛ فرار از يك ضرر بزرگ تر و استقبال از ضرر كوچك تر در هنگامى كه امر دائر شود ميان آن دو.
توضيح اينكه: به طور كلى كارهايى را كه انسان انجام مى دهد، از سه حالت خارج نيست.
الف) صد در صد خوب (خير محض) است.
ب) صد در صد بد (شرّ محض) است.
ج) هم خوبى و هم بدى (خير آميخته به شرّ) دارد.
تكليف «الف» و «ب» روشن است؛ عقلِ هر كس قضاوت مى كند كه بايد به سراغ «الف» رفت و از «ب» دورى كرد؛ اما در مورد «ج» چه بايد كرد؟
در اينجا نيز عقلِ هر كس مي گويد: بايد صلاح و فسادِ كار را سنجيد، اگر صلاح و فايده آن بيشتر باشد، بايد آن را انجام داد (ضرر كمتر را تحمّل نمود) و اگر ضرر و فسادش بيشتر است، بايد از آن صرفه نظر كرد (بايد از منافعِ كمتر چشم پوشيد) و اگر هر دو مساوى بودند، هم مى توان آن را انجام داد و هم مى توان ترك كرد. اين يك تقسيم روشن و غير قابل ترديد است كه هر كس پيرو هر عقيده اى باشد، نمى تواند اين موضوع را انكار كند.
هر كس در زندگى روزانه خود از اين اصل پيروى مى كند؛ يعنى هر گاه سود و زيانِ او از نظر او اهمّيّت بيشترى دارد؛ يعنى براى كسبِ منافع بيشتر، ضررهاى كمتر را استقبال مى كند، همان طور كه به خاطر دفع ضررهاى مهم تر از منافع كمتر چشم مى پوشد. اگر كسى مبتلا به بيمارى «آپانديست»(2) بشود و جان خود را در معرض خطر ببيند، پس از مطالعه در اطراف و جوانب كار، خود را بر سر دو راهى مى بيند.
الف) تحمّل درد و رنجِ طاقت فرسا و سپس چشم از جهان فرو بستن.
ب) تحمّل درد و ناراحتى هاى موقّتِ عمل جرّاحى و سرانجام بهبودى يافتن.
بديهى است هر آدم باشعورى، راه دوّم را ـ كه راه عاقلانه اى است ـ انتخاب مى كند.
امثال اين پيشامد در زندگى روزانه ما فراوان است و همان طور كه گفته شد، بيشتر فعّاليّت هاى اجتماعى، جنبه هاى منفى و مثبتِ آميخته به هم دارد و سود و زيان در آن يافت مى شود و ما بايد هميشه سود بيشتر و ضرر كمتر را انتخاب كنيم. تقيّه هم با آن همه هياهويى كه افرادِ بى خبر، در اطراف آن به راه انداخته اند، چيزى جز انتخابِ ضرر كمتر نيست و همان طور كه گفتيم: اين يك قانون كلّى و عمومى مى باشد.
بنابراين هر گاه كسى در ميان گروهى متعصّب و لجوج از پيروانِ مذاهبِ ديگر گرفتار شود و ببيند كه اظهار عقيده واقعى خود يا انجام مراسم مذهبى با تمام آداب و شرايط و به طور كامل و آشكار، نه تنها اثرى در ارشاد و راهنمايى آنها ندارد؛ بلكه ممكن و يا قطعى است كه آن افراد متعصّب، دردسرهاى فراوان براى او توليد نمايند و يا جان او را به خطر اندازند؛ آيا صرفه نظر از اظهار عقيده صريح خود و دستورهاى مذهبى به طور كامل و حفظ جان خود و ديگران عمل خلافى است؟ مسلماً كه خير.
اين شجاعت و رشادت نيست كه كسى بدون جهت، در اين گونه موارد، بى حساب به آب بزند و حيثيت يا جان خود را به خطر بيندازد، اين حماقت است! آرى اگر صراحت در اظهار عقيده در برابر گروهى متعّصب، فوايدش از ضررهايش بيشتر و مهم تر باشد، مسلماً تقيّه صحيح نيست. حتى گاهى تأثيرِ اظهار عقيده صريح، ممكن است به قدرى اهمّيّت داشته باشد كه هر گونه فداكارى در راه آن، نه تنها عيب نباشد؛ بلكه افتخار و فضيلت محسوب مي شود و اين به اوضاع و احوال و شرايط و امكاناتِ افراد بستگى دارد.
امروزه نيز در سازمان ملل و جوامع ديگر در هنگام رأى گيرى، گروهى رأى ممتنع مى دهند و چنان نيست كه هميشه اين رأى هاى ممتنع، ناشى از بى تفاوت بودن رأى دهنده نسبت به موضوع باشد؛ بلكه بسيار مى شود كه رأى دهنده، پس از مطالعه كافى در اطرافِ مناسبات خود با كشورهاى ديگرى كه در آن مسئله ذينفع هستند، صلاح كشورِ خويش را در اين مى بيند كه از اظهار نظرِ صريح خوددارى كند، آيا اين عمل چيزى جز تقيّه است؟! بنابراين اگر پيامبر يا امام در مواردى كه اظهارِ واقع، هيچ گونه اثرى در ارشاد و هدايت شنوندگان ندارد ـ و بلكه ممكن است جان گروهى را به خطر بيندازد ـ سخنى بگويد كه ظاهر آن خلاف واقع باشد، با اينكه به گونه اى قصد كرده كه خلاف نيست آيا اين گناه محسوب مى شود و با مقام عصمت منافات دارد؟ مسلماً خير و بلكه عين انجام وظيفه و در حقيقت تركِ آن، گناه و منافى با عصمت است!(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.