پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) براي برحذر داشتن فرماندار خود از تکبّر می فرمايد: «و هرگز مگو من اميرم؛ امر مى كنم و از من اطاعت مى شود كه اين موجب دخول فساد در دل و ضعف در دين و نزديك شدن دگرگونى ها است. از دعوى همتايى با خدا در عظمتش برحذر باش و از تشبه به او در جبروتش بركنار باش؛ زيرا خدا هر جبارى را ذليل و هر خودپسند متكبّرى را خوار مى كند». آری غرور سه پيامد خطرناك دارد. 1- فكر انسان را فاسد مى كند. 2- انسان را گرفتار معاصى و ظلم و ستم و تضعيف دين می كند. 3- سبب تغييرات و دگرگونى ها در رابطه حكومت با مردم مى شود.
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در نامه 53 نهج البلاغه، مالک اشتر را از مسأله غرور و خودكامگى شديداً نهى مى كند و مى فرمايد: (و هرگز مگو من اميرم؛ امر مى كنم و از من اطاعت مى شود كه اين موجب دخول فساد در دل و ضعف و خرابى دين و نزديك شدن دگرگونى ها [در قدرت تو] است)؛ «وَ لاَتَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ، فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ(1)فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ(2)لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ(3)».
بى شك يكى از آفات خطرناك حكومت و زمامدارى، غرور و خودبزرگ بينى و استبداد است و همان گونه كه امام(عليه السلام) فرموده سه پيامد خطرناك دارد. نخست اينكه فكر انسان را فاسد مى كند و حقايق را آن گونه كه هست نمى بيند و تصميمات نابخردانه و غير عادلانه مى گيرد. ديگر اينكه انسان را گرفتار انواع معاصى و گناهان و ظلم و ستم مى سازد و دين او را تضعيف مى كند. سوم اينكه چنين حالتى سبب تغييرات و دگرگونى ها در رابطه حكومت با مردم مى شود. بسيارى از شورش هاى عمومى در طول تاريخ از همين جا سرچشمه گرفته است. به عكس اگر زمامدار متواضع باشد و باد غرور از سر بيرون كند، هم درست مى انديشد، هم آلوده گناه و ضعف دين نمى شود و هم رابطه صميمانه با مردم خواهد داشت، همان رابطه اى كه پايه هاى حكومت را قدرت مى بخشد.
امام(عليه السلام) در كلمات قصارش در غررالحكم تعبيرات تكان دهنده اى درباره سرنوشت شوم مغروران بيان كرده است. در جايى مى فرمايد: «طُوبى لِمَنْ لَمْ تَقْتُلُهُ قاتِلاتُ الْغُرورِ»(4)؛ (خوشا به حال كسى كه عوامل نابود كننده غرور، وى را به قتل نرسانده است). در جاى ديگر مى فرمايد: «سُكْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرُورِ أبْعَدُ إفاقَةً مِنْ سُكْرِ الْخُمُورِ»(5)؛ (انسان از مستى غفلت و غرور، بسيار ديرتر از مستى شراب هوشيار مى شود). آرى مستى شراب، ممكن است يك روز يا يك شب باشد؛ اما مستى غرور شايد پنجاه سال ادامه پيدا كند. همچنین امام(عليه السلام) در اواخر خطبه دوم نهج البلاغه با اشاره به جمعى از منافقان و گروه هايى كه بر ضد حضرتش قيام كرده بودند، مى فرمايد: «زَرَعُوا الْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ وَ حَصَدُوا الثُّبُور»؛ (آنها بذر فجور پاشيدند و با آب غرور، آن را آبيارى كردند و سرانجام بدبختى و هلاكت را درو نمودند).
اما از آنجا كه كار طبيبانِ آگاه، تنها تشخيص و درمان درد نيست؛ بلكه ارائه طرق درمان نيز از اركان اصلى برنامه آنهاست، امام(عليه السلام) اين طبيب الهى در ادامه اين عهدنامه پس از ذكر آفات غرور به راه درمان آن اشاره كرده مى فرمايد: (هرگاه بر اثر قدرتى كه در اختيار دارى كبر و غرور يا عُجب در تو پديد آيد، به عظمت قدرت خداوند كه فوق توست و بر امورى نسبت به تو قادر است كه تو درباره خويشتن قدرت آن را ندارى نظر بيافكن، زيرا اين نگاه تو را از آن سركشى پايين مى آورد و از شدّت و تندى تو مى كاهد و آنچه از نيروى عقلت از دست رفته به تو باز مى گرداند)؛ «وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً(6)أَوْ مَخِيلَةً(7)، فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لاَتَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ، فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ(8)إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ(9)وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ(10)وَ يَفِيءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ(11)عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ».
امام(عليه السلام) در عبارات بسيار پر معناى خود، نگاه به عظمت ملك خداوند و قدرت وسيع او را، سرچشمه سه اثر براى مغروران به قدرت مى شمارد: آنها را از مركب غرور پياده مى كند، از شدّت عمل آنها مى كاهد و عقلِ از دست رفته به سبب غفلتِ ناشى از غرور را به آنها باز مى گرداند. در حقیقت قوى ترين انسان ها در برابر بسيارى از حوادث كه به امر خدا انجام مى گيرد همچون پر كاهى در برابر طوفان عظيمى هستند. بسيار شنيده ايم كه حاكمان زورگو با يك ايست مختصر قلبى همه چيزشان پايان گرفته است و مى دانيم اين عارضه بر اثر گرفتن مويرگ هاى قلب به وسيله قطعه كوچكى از خون لخته شده است يا از طريق سرطان كه چيزى جز طغيان يك سلول ضعيف نيست يا به واسطه يك ميكروب يا ويروسى كه با چشم ديده نمى شود از پاى در آمده اند. گاه زلزله اى تمام قصرهاى آنها را ويران كرده و تندبادى همه چيز را در هم كوبيده و سيلابى همه را با خود برده است. اينها همه اشارات كوچكى است از قدرت بى پايان پروردگار. اگر انسان به اين امور بينديشد، در هر مقامى باشد گرفتار غرور نمى شود.
تاريخ، حكومتى بالاتر از حكومت حضرت سليمان(علیه السلام) به خاطر ندارد. قرآن مى گويد هنگامى كه زمان مرگ سليمان نبى(عليه السلام) فرا رسيد اجل به او مهلت نداد كه از حالت ايستاده بر زمين بنشيند؛ بلكه در همان حال كه بر عصايش تكيه كرده بود با تمام آنچه در اختيار داشت وداع گفت و هيچ كس از مرگش باخبر نشد مگر آن زمان كه موريانه عصايش را جويد و تعادل او بر هم خورد و بر زمين افتاد.
امام(عليه السلام) در ادامه براى فرو نشاندن غرورِ مغروران و كبرِ متكبّران از طريق تهديد به كيفر الهى وارد مى شود و مى فرمايد: (از دعوى همتايى با خداوند در عظمتش برحذر باش و از تشبه به او در جبروتش خود را بركنار دار، زيرا خداوند هر جبارى را ذليل و هر فرد خودپسند متكبّرى را خوار مى دارد)؛ «إِيَّاكَ وَ مُسَامَاةَ(12) اللهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّار وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَال(13)».
در واقع كسانى كه از باد كبر و غرور سرمستند عملاً دعوى همتايى با خدا را دارند در حالى كه ذرّه ناچيزى در برابر اقيانوس عظمت او هستند. كيفر اين گونه بلندپروازىِ بى معنا همان است كه خداوند آنها را به ذلت و خوارى بكشاند و اگر متكبّران و مغروران توجّه به پايان كار خويش كنند از مركب غرور و كبر پايين خواهند آمد. در اين زمينه احاديث پرمعنايى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) و ساير امامان معصوم(عليهم السلام) نقل شده است. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه از آن حضرت درباره «أَدْنَى الاِْلْحَادِ»؛ (نخستين مرحله كفر) سؤال شد. امام(عليه السلام) فرمود: «إِنَّ الْكِبْرَ أَدْنَاهُ»(14)؛ (تكبّر، مرحله نخست آن است). همچنین در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «الْكِبْرُ رِدَاءُ اللهِ فَمَنْ نَازَعَ اللهَ شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ أَكَبَّهُ اللهُ فِي النَّارِ»(15)؛ (بزرگى، ردايى است كه تنها بر قامت كبريايى خداوند موزون است كسى كه با خداوند در اين امر به منازعه برخيزد ]و خود را بزرگ ببيند[ خداوند او را به صورت در آتش دوزخ مى افكند).
البته تمام اينها به علت آثار بسيار منفى فردى و اجتماعى است كه دامان شخص مغرور و متكبّر را مى گيرد. در روايات متعدّدى وارد شده است كه كبر سبب مى شود كه انسان حق را ناديده بگيرد و طرفداران حق را سرزنش كند و حقوق مردم را پايمال سازد.(16) اين سخن را با حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) پايان مى دهيم كه فرمود: «الْكِبْرُ أَنْ تَتْرُكَ الْحَقَّ وَ تَتَجَاوَزَهُ إِلَى غَيْرِهِ وَ تَنْظُرَ إِلَى النَّاسِ وَ لاَتَرَى أَنَّ أَحَداً عِرْضُهُ كَعِرْضِكَ وَ لاَدَمُهُ كَدَمِكَ»(17)؛ (كبر آن است كه حق را ترك گويى و به سراغ باطل روى و به مردم نگاه كنى و آبروى هيچ كس را همچون آبروى خود و خون هيچ كس را داراى ارزش خون خود ندانى).(18)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.