پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در پاسخ نامه برادرشان عقيل، که از عزم خود برای یاری ایشان سخن گفته و خواسته بود نظرشان را درباره جنگ با مخالفان بیان نماید، می فرماید: «من می خواهم با كسانى كه پيمان شكنى و نبرد با ما را حلال مى شمرند بجنگم تا آن گاه كه خدا را ملاقات كنم، [در اين راه] نه كثرت جمعيّت مردم در اطرافم بر عزت و قدرتم مى افزايد و نه پراكندگى آنها از اطرافم موجب وحشتم مى شود. هرگز گمان مبر كه فرزند پدرت از در تضرع در آيد يا در برابر ظلم سست شود يا زمام خويش را به دست هر كس بسپارد، يا به اين و آن سوارى دهد».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(عليه السلام) در بخشی از نامه 36 نهج البلاغه که ناظر به مطلبى است كه عقيل در پايان نامه خود به امام(علیه السلام) نوشته كه: «فرزند مادرم! نظر خود را درباره جنگ با مخالفان صريحا اظهار كن. اگر مى خواهى تا پاى مرگ بجنگى من و فرزندانم با تو هستيم، من هرگز دوست ندارم لحظه اى بعد از تو زنده بمانم». امام(عليه السلام) در جواب مى فرمايد: (و اما آنچه درباره جنگ از من پرسيده اى و رأيم را خواسته اى، عقيده من اين است، با كسانى كه پيمان شكنى [و نقض بيعت] و پيكار با ما را حلال مى شمرند بجنگم، تا آن گاه كه خدا را ملاقات كنم [و چشم از جهان بپوشم])؛ «وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِي فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأْيِي قِتَالُ الْمُحِلِّينَ حَتَّى أَلْقَى اللهَ».
تعبير به «مُحِلِّينَ» يا اشاره به كسانى است كه بيعت او را شكستند و در بصره پرچم جنگ جمل را برافراشتند و كسانى كه بعدا به آنها پيوستند(1) و يا اشاره به ستمگران شام است كه جنگ با او در صفين را حلال شمردند و بعد از واقعه صفين نيز همان راه نادرست شيطانى را ادامه دادند. ظاهر اين است كه هر دو گروه را شامل مى شود. آن گاه امام(عليه السلام) براى اينكه اراده قاطع خود را در اين مبارزه پيگير به برادرش نشان دهد و به او اطمينان بخشد كه مخالفت گروه زيادى از اين پيمان شكنان تأثيرى در اراده او ندارد، مى فرمايد: ([در اين راه] نه كثرت جمعيّت مردم در اطرافم بر عزت و قدرت من مى افزايد و نه پراكندگى آنها از اطراف من موجب وحشتم مى شود)؛ «لايَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً». شعارى است آميخته با شعور و معرفت بسيار و برگرفته از آيات شريفه قرآن: «أَلَيْسَ اللهُ بِكَاف عَبْدَهُ»(2) و يا «وَ لاتَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ»(3) و امثال آن و نشان مى دهد كه اولياى الهى و مردان بزرگ الهى با تكيه بر پروردگار هرگز از انبوه مخالفان وحشت نمى كردند و از كثرت موافقان مغرور نمى شدند. اگر همه مسلمانان اين سخن بزرگ امام(عليه السلام) را شعار خويش سازند، به يقين در برابر هجمه سياسى و نظامى و فرهنگى غرب، حالت انفعالى به خود راه نمى دهند و سرانجام در تمام اين جبهه ها پيروز خواهند شد.
سپس امام(عليه السلام) در گفتارى پرمعنا و كوبنده، برادرش را خطاب كرده مى فرمايد: ([برادر] هرگز گمان مبر كه فرزند پدرت ـ هرچند مردم او را رها كنند ـ از در تضرع و خشوع [در برابر دشمن] در آيد يا در برابر ظلم و ستم سستى به خرج دهد يا زمام خويش را به دست هر كس بسپارد و يا به اين و آن سوارى دهد)؛ «وَ لاَتَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ ـ وَ لَوْ أَسْلَمَهُ النَّاسُ ـ مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً وَ لاَمُقِرّاً لِلضَّيْمِ(4)وَاهِناً وَ لاَسَلِسَ(5)الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاوَطِيءَ(6)الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَقَعِّدِ». اين عبارت چهارگانه كه امام(عليه السلام) بيان فرموده، مراحل مختلف تسليم در مقابل دشمن را بيان مى دارد، كه هر يك از ديگرى بدتر است؛ نخست اينكه در برابر دشمن به تضرع و خشوع و تقاضا بنشيند و ديگر اينكه از قدرت دشمن بهراسد و سستى كند و تسليم شود و سوم اينكه افزون بر تسليم، زمام خود را به دست او بسپارد كه تا هر جا خاطر خواه اوست ببرد و سرانجام اينكه پشت خود را خم كند و در مسير خواسته هاى دشمن به او سوارى دهد. چه تعبيرات دقيق و زيبا و گويايى كه از نهايت فصاحت و بلاغت كلام امام(عليه السلام) حكايت دارد و حضرت تسليم در برابر دشمن را در تمام اشكالش ترسيم كرده و از خود نفى مى كند.
تعبير به «مُتَقَعِّد» كه در بعضى از نسخ «مقتعد» آمده، به معناى كسى است كه جايى را محل نشستن خود انتخاب كرده و اشاره به سوارى است كه بر مركب خود نشسته و تنها در مسير از آن استفاده نمى كند؛ بلكه در تمام حاجات خود از آن بهره مى گيرد، گاه مى ايستد و با كسى سخن مى گويد، گاه همان طور كه سوار است چيزى مى خرد و گاه چيزى به ديگرى تحويل مى دهد. خلاصه بر مركب نشسته و بى خيال از سنگينى وزنش بر دوش مركب همه كارهاى خود را سواره انجام مى دهد.
امام علي(عليه السلام) در پايان اين نامه براى تأكيد بيشتر بر عزم راسخ و اراده آهنين خود در برابر دشمن به شعر شاعرى از طايفه بنى سليم متمثل مى شود و مى فرمايد: (ولى وضع من همان گونه است كه شاعر بنى سليم گفته است: هرگاه از من بپرسى چگونه اى؟ مى گويم: در برابر مشكلات زمان صبور و بااستقامتم. بر من سخت است كه غم و اندوه در چهره ام ديده شود كه موجب شماتت دشمن يا ناراحتى دوست گردد)؛ «وَ لَكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُو بَنِي سَلِيم:
فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي *** صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ(7)الزَّمَانِ صَلِيبُ(8)
يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌ(9)*** فَيَشْمَتَ(10)عَاد(11)أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ».
يكى از شعراى فارسى زبان دو شعر بالا را به اين صورت سروده است:
الا اى آنكه مى پرسى ز حالم *** صبورم من به سختى هاى عالم
نخواهم غم ببينى در رخ من *** كه گردد دوست غمگين، شاد دشمن
در اينكه اين شعر از كيست؟ اختلاف نظر است؛ ابن ابى الحديد در شرح خود مى گويد آن را به عباس بن مرداس سلمى نسبت داده اند؛ ولى اظهار مى دارد كه من آن را در ديوان او نديدم. مرحوم «تسترى» در «شرح نهج البلاغه» خود مى گويد: اين دو بيت از صخر عمرو سلمى است و جريان چنين بود كه بعضى از دشمنانش با نيزه به پهلوى او زدند. او يك سال در بستر خوابيده بود و محل زخم عفونت كرده بود و به صورت لخته بزرگى روى زخم آشكار شده بود آن را با كاردى بريدند شايد بهبودى يابد. شنيد خواهرش درباره صبر او سخن مى گويد او در پاسخ خواهرش اين دو بيت و اشعار ديگرى را سرود.(12)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.