پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) در نصیحت به «معاویه» برای بازگشت به مسیر حق می فرماید: «از خدا در مورد آنچه در اختيار دارى بترس و به شناخت چيزى كه در ندانستن آن معذور نيستى باز گرد»، در واقع امام(ع) با توصیه به معاويه در مورد شناخت اصول و فروع دين، می فرماید: «اطاعت نشانه هاى واضحی است كه هوشمندان به آن رسیده و نابخردان منحرف مى شوند»؛ از این رو در قيامت نمى توان گفت راه تاريك بود و آن را نشناختم. حضرت در پایان با هشدار به معاويه می فرماید: «هر كس از حق منحرف شد؛ خداوند نعمتش را گرفته و بر او بلا مى فرستد».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در نامه 30 «نهج البلاغه»، معاويه را از طرق گوناگون نصيحت مى كند و اندرز مى دهد و اتمام حجت مى فرمايد؛ نخست در سه جمله كوتاه و پر معنا مى فرمايد: (از خداوند در مورد آنچه در اختيار دارى بترس و در حق خداوند بر خود نظر كن و به معرفت و شناسايى چيزى كه در ندانستن آن معذور نيستى باز گرد)؛ «فَاتَّقِ اللهَ فِيمَا لَدَيْكَ، وَ انْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ، وَ ارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لَا تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ».
جمله اوّل: «فَاتَّقِ اللهَ فِيمَا لَدَيْكَ» ممكن است اشاره به مقامى باشد كه در اختيار گرفته يا اموال مسلمين و يا همه نعمت هاى الهى كه به او داده شده است. امام(عليه السلام) به او هشدار مى دهد مقامى را كه غصب كرده اى باز گردان و نعمت هاى الهى را در طريق طاعت او صرف كن.
جمله دوم: «وَ انْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ» اشاره به اين است كه خداوند در برابر آن همه نعمت كه به بندگانش داده حقى بر آنان دارد و آن اينكه او را اطاعت كنند و از آنچه نهى كرده خوددارى نمايند كه اگر اين حق را ادا نكنند در آخرت عذاب دردناكى خواهند داشت.
جمله سوم: «وَ ارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لَا تُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ» به عقيده جمعى از مفسّرانِ «نهج البلاغه» اشاره به معرفت امام(عليه السلام) واجب الاطاعة است كه در روايتى معروف آمده: «مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ فَقَدْ ماتَ مِيتَةً جاهِلَيَّةً»(1)؛ (كسى كه از دنيا برود؛ در حالى كه امام زمان خود را نشناخته باشد مرگ او همچون مرگ عصر جاهليّت است).
اين احتمال در تفسير اين جمله نيز هست كه اشاره به تمام معارف الهيّه و دينى باشد كه انسان در برابر جهل به آن معذور نيست. به اين ترتيب امام(عليه السلام) معاويه را به معرفت اصول و فروع دين و وظايفى كه در برابر خدا و خلق دارد، توصيه مى كند.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به عنوان استدلال بر آنچه بيان فرمود (معذور در جهل به آن نيستى) مى افزايد: (زيرا اطاعت [اوامر و نواهى الهى] نشانه هاى واضح، راه هاى نورانى، جاده هاى روشن و آشكار و مستقيم، و سرانجامى خواستنى دارد كه هوشمندان به آن مى رسند و فرومايگان و نابخردان از آن منحرف مى شوند)؛ «فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلَاماً وَاضِحَةً، وَ سُبُلًا نَيِّرَةً، وَ مَحَجَّةً(2) نَهْجَةً(3)، وَ غَايَةً مُطَّلَبَةً يَرِدُهَا الْأَكْيَاسُ(4)، وَ يُخَالِفُهَا الْأَنْكَاسُ(5)».
امام(عليه السلام) در اين گفتار به معاويه اتمام حجت مى كند كه هرگز در قيامت نمى توانى بگويى راه تاريك بود و پر پيچ و خم و من آن را نشناختم، مى فرمايد: نشانه هاى آن روشن است؛ آيات بينات از يك سو، احاديث معتبر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از سوى ديگر و دلايل روشن عقلى از سوى سوم همگى نشانه هاى اين راه هستند كه در جاى جاى آن خودنمايى مى كنند. به علاوه جاده تاريك نيست: «سُبُلاً نَيِّرَةً» و مسير، شاه راه است نه كوره راه: «مَحَجَّةً نَهْجَةً» و هدف نهايى آن كه سعادت جاويدان است نيز براى همه معلوم است.
جالب اينكه امام هم «سُبُل» را كه جمع سبيل است در كلام خود آورده و هم «مَحَجَّة» را كه به معناى جاده وسيع و آشكار است؛ زيرا انسان معمولا از جاده هاى فرعى حركت مى كند تا خود را به جاده اصلى برساند. سپس به سوى مقصد پيش برود و اگر «سُبُل» با صيغه جمع و «مَحَجَّة» با صيغه مفرد آمده، ناظر به همين است كه جاده فرعى كه آغاز حركت است متعدّد است؛ اما جاده اصلى معمولا يكى است.
اما تعبير به «غَايَةً مُطَّلَبَةً» گاه به تشديد طا خوانده شده و گاه به تشديد لام و در بعضى از نسخ «مطلوبة» آمده است كه همه آنها به همان معناى مطلوب است. امام(عليه السلام) مى فرمايد: اطاعت خداوند داراى هدف مطلوبى است كه منظور از آن قرب الى الله و رسيدن به سعادت جاويدان و نجات در آخرت و شمول لطف و رحمت الهى در دنياست. هوشمندان به سراغ اين هدف مى روند، چون حاضر نيستند سعادت جاويدان و رضاى پروردگار را با اموال و مقامات و شهوات دنيا معاوضه كنند، همان گونه كه در حديثى از امام اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده است: «اَلْكَيِّسُ مَنْ أَحْيَا فَضَائِلَهُ وَ أمَاتَ رَذائلَهُ»(6)؛ (هوشمند كسى است كه فضائلش را احيا كند و رذايلش را بميراند) و در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم فرمود: «إِنَّمَا الْكَيِّسُ كَيِّسُ الآخِرَةِ»(7)؛ (هوشمند واقعى كسى است كه در مورد آخرت هوشمندى داشته باشد).
در مقابل، فرومايگان با اين هدف مخالف اند و تنها به زرق و برق دنياى زودگذر و ناپايدار و بى اعتبار قناعت مى كنند و گرانبهاترين متاع را به كم ارزش ترين آن مى فروشند كه خود دليل بر سفاهت آنهاست.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به معاويه هشدار مى دهد كه از صراط مستقيم و طاعت خداوند منحرف مشو؛ زيرا (هر كس از آن روى بر تابد از حق منحرف شده و در بيابان بدبختى و گمراهى سرگردان خواهد شد؛ خداوند نعمتش را از او مى گيرد و بلا و مجازاتش را بر او مى فرستد)؛ «مَنْ نَكَبَ(8) عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ، وَ خَبَطَ فِي التِّيهِ، وَ غَيَّرَ اللهُ نِعْمَتَهُ، وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ».
در اين چهار جمله، امام(عليه السلام) نخست به نتيجه مستقيم انحراف از مسير طاعت خدا كه دورى از حق و سرگردانى است اشاره مى كند و سپس به نتيجه نهايى آن، كه محروم ماندن از نعمت هاى الهى و گرفتار شدن در چنگال عذاب اوست، مى پردازد.
دو جمله اوّل در واقع به منزله مقدمه و دو جمله سوم و چهارم به منزله نتيجه و ذى المقدمه است و اين گفتار امام(عليه السلام) گويا اشاره به آيه شريفه است كه مى فرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّ اللهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ».(9)
سپس امام(عليه السلام) مى افزايد: (زنهار! زنهار! مراقب خويشتن باش كه خداوند سرنوشت نهايى تو را از اين راه كه مى روى روشن ساخته و آنچه را كه امور زندگانى تو به آن منتهى مى شود بيان كرده [سرنوشتى شوم و عاقبتى مذموم] چرا كه تو به سوى عاقبتى زيانبار و منزلگاه كفر پيش مى روى)؛ «فَنَفْسَكَ نَفْسَكَ فَقَدْ بَيَّنَ اللهُ لَكَ سَبِيلَكَ، وَ حَيْثُ تَنَاهَتْ بِكَ أُمُورُكَ، فَقَدْ أَجْرَيْتَ إِلَى غَايَةِ خُسْرٍ وَ مَحَلَّةِ كُفْرٍ».
اين تعبير در واقع برگرفته از همان تعبيرى است كه در قرآن مجيد آمده است: «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ»(10)؛ (مراقب خود باشيد) و تعبير امام(عليه السلام) اشاره به اين است كه اين راهى را كه در پيش گرفته اى سرانجامى جز بدبختى و خسران و كفر ندارد؛ از خواب غفلت بيدار شو و باز گرد.
جمله «قَدْ بَيَّنَ اللهُ لَكَ سَبِيلَكَ» را بسيارى از شارحان اين گونه معنا كرده اند كه خداوند راه روشن نجات را براى تو تبيين كرده در حالى كه اين مطلب در عبارات قبل آمده و نيازى به تكرار نداشت. منظور از اين جمله چيز ديگرى است و آن اينكه مى فرمايد: «خداوند اين مسير خطايى را كه مى پيمايى و خداوند نتيجه شوم آن را براى تو بيان ساخته». اگر دقت كنيم جمله هاى بعد نيز با همين معنا متناسب است.
امام(عليه السلام) در بخش پايان اين نامه (مطابق آنچه مرحوم سيّد رضى آورده است) با چهار جمله ديگر معاويه را به عاقبت شوم اعمالش آشناتر مى سازد و مى فرمايد: (زيرا هواى نفست تو را به درون شر وارد ساخته و در پرتگاه ضلالت و گمراهى انداخته و در مهلكه ها داخل نموده و راه هاى نجات را بر تو دشوار ساخته است)؛ «فَإِنَّ نَفْسَكَ قَدْ أَوْلَجَتْكَ(11) شَرّاً، وَ أَقْحَمَتْكَ(12) غَيّاً(13)، وَ أَوْرَدَتْكَ الْمَهَالِكَ، وَ أَوْعَرَتْ(14) عَلَيْكَ الْمَسَالِكَ».
هر يك از اين جمله هاى چهارگانه به يكى از ابعاد عاقبت شوم اعمال معاويه و هر كس كه راه او را طى كند اشاره دارد. نخست گرفتارِ شرّ شدن. چه شرّى از اين بدتر كه دست انسان به خون بى گناهان آلوده شود و اموال بيت المال را به غير اهلش بدهد و چه غىّ و گمراهى از اين فراتر كه انسان از حدّ خود تجاوز كند و قدر خود را نشناسد و با نداشتن لياقت ها و شايستگى ها، ادعاى خلافت و پيشوايى خلق و جانشينى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) كند و چه مهلكه اى از اين بدتر كه انسان خود را در مسيرهايى بيفكند كه به جهنّم منتهى مى شود و چه مشكلى از اين مشكل تر كه انسان آنقدر گناه كند كه راه بازگشت را به روى خود ببندد.(15)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.