پاسخ اجمالی:
امام علي(ع) درباره اثبات حقّانيّت خود براي خلافت پيامبر(ص) فرمود: «كتاب خدا آنچه را [دشمن] از ما دور ساخته براى ما جمع نموده در آنجا كه فرموده: خويشاوندان در كتاب الهى نسبت به يكديگر سزاوارترند و نيز فرموده: سزاوارترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كردند، و همچنين اين پيامبر(ص) و مؤمنين و خداوند، سرپرست و ياور مؤمنان است». منظور امام(ع) اين است كه اگر معيار در جانشينى پيامبر(ص)، قرابت با او باشد، ما از همه سزاوارتريم، چرا كه نزديك تريم و اگر معيار، آشنايى با تعليمات و اطاعت از دستورات آن حضرت باشد ما از همه آشناتر و نسبت به آئين او مطيع تريم؛ در حالى كه بنى اميّه و آنان كه بر كرسى خلافت پيغمبر(ص) نشستند فاقد اين دو اولويّت بودند.
پاسخ تفصیلی:
امام علي(علیه السلام) در بخشی از نامه 28 «نهج البلاغه» -که خطاب به معاویه نوشته است - ابتدا با دو آيه حقّانيّت و اولويّت بنى هاشم را اثبات كرده، مى فرمايد: (كتاب خدا آنچه را [دشمن] از ما دور ساخته و جدا كرده براى ما جمع نموده است و آن سخن خداوند متعال است كه فرموده: «خويشاوندان در كتاب الهى نسبت به يكديگر سزاوارترند» و نيز فرموده: «سزاوارترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كردند، و همچنين اين پيامبر [كه راه پر افتخار او را ادامه داد] و كسانى كه به او ايمان آورده اند و خداوند، سرپرست و ياور مؤمنان است»)؛ «وَ كِتَابُ اللهِ يَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا، وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى:(وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ)(1)فِي كِتابِ اللهِ وَ قَوْلُهُ تَعَالَى:(إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ)(2)». آنگاه حضرت در تفسير و تطبيق اين آيه مى فرماید: (پس ما از يك طرف به سبب قرابت و خويشاوندى [پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)] از ديگران سزاوارتريم و از سوى ديگر به سبب اطاعت [از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)])؛ «فَنَحْنُ مَرَّةً أَوْلَى بِالْقَرَابَةِ، وَ تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ». در واقع، امام(عليه السلام) با ذكر اين دو آيه تمامي راهها را بر معاويه مى بندد كه اگر معيار در جانشينى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، قرابت با او باشد، ما از همه سزاوارتريم، چرا كه نزديك تريم و اگر معيار، آشنايى با تعليمات و اطاعت از دستورات آن حضرت باشد ما از همه آشناتر و نسبت به آئين او مطيع تريم؛ در حالى كه خاندان بنى اميّه و كسان ديگرى كه بر كرسى خلافت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) نشستند هيچ يك از اين دو اولويّت را ندارند.
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه مگر خويشاوندى به تنهايى مى تواند دليل بر صلاحيت جانشينى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) گردد؟ پاسخ آن است كه امام(عليه السلام) ناظر به استدلالى است كه در «سقيفه بنى ساعده» از سوى طرفداران خليفه اوّل شد؛ آنها قرابت با پيامبر(صلى الله عليه وآله) را دليل بر اولويت خود دانستند. امام(عليه السلام) مى فرمايد كه اگر معيار اين باشد ما از همه آنها اقرب و نزديكتريم.
به يقين معيار اصلى همان است كه امام(عليه السلام) در جمله دوم گفته است و از آن تعبير به طاعت نموده، طاعتى زاييده از علم و ايمان. كسى كه نسبت به مكتب پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) از همه آگاه تر و ايمانش به آن بيشتر باشد، شايستگى بيشترى براى خلافت او دارد. به همين دليل ما امير مؤمنان علي(عليه السلام) را از همه شايسته تر مى دانيم و از آن بالاتر اينكه خداوند به موجب شايستگى هاى بى نظيرى كه در آن حضرت بود خودش، او را برگزيد.
سپس امام(عليه السلام) به توضيح بيشترى درباره سخنان پیشین خود پرداخته و مى فرمايد: (آن روز كه مهاجران، در سقيفه در برابر انصار [براى اثبات حقانيّت خود نسبت به خلافت] استدلال به قرابت و خويشاوندى با پيامبر(صلى الله عليه وآله) كردند، بر آنها پيروز شدند؛ اگر اين دليلِ پيروزى است، پس حق با ماست نه با شما [چرا كه ما از همه به پيامبر(صلى الله عليه وآله) نزديك تريم] و اگر دليل ديگرى دارد ادعاى انصار بر جاى خود باقى ست [و آنها هم در خلافت حقّى دارند كه آن را به عنوان «مِنّا أميرٌ وَ مِنْكُمْ أميرٌ» مطالبه مى كردند])؛ «وَ لَمَّا احْتَجَّ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى الْأَنْصَارِ يَوْمَ السَّقِيفَةِ بِرَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) فَلَجُوا(3) عَلَيْهِمْ، فَإِنْ يَكُنِ الْفَلَجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنَا دُونَكُمْ، وَ إِنْ يَكُنْ بِغَيْرِهِ فَالْأَنْصَارُ عَلَى دَعْوَاهُمْ». در واقع امام علي(عليه السلام) پاسخ ضمنى به سخنان معاويه در مورد خليفه اوّل و دوم مى دهد كه معاويه در نامه اش آنها را به رخ كشيده بود مى فرمايد: نه تنها بنى اميّه شايستگى براى خلافت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را ندارند؛ زيرا نه از مهاجران بودند و نه از انصار؛ بلكه از «طلقاء» يعنى همان مشركانِ آزاد شده روز «فتح مكّه» بودند. خلفاى نخستين نيز به استناد سخنان خودشان شايستگى براى اين كار نداشتند؛ زيرا از آنها شايسته تر وجود داشت. اگر معيار شايستگى ـ طبق استدلال آنها ـ قرابت باشد حضرت علي(عليه السلام) از همه آنها به پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نزديك تر بود؛ هم پسر عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود و هم داماد او. اگر ديگران شاخ و برگ اين شجره نبوّت باشند، امام علي(عليه السلام) ميوه آن درخت بود و همچنين امامان اهل بيت(عليهم السلام).
مجدداً تكرار مى كنيم كه اين استدلال در واقع استدلال به مسلّماتِ خصم است كه در منطق از آن به عنوان استدلالات جدلى تعبير مى كنند؛ يعنى آنچه را او مسلّم داشته از او مى گيرند و به او باز مى گردانند و خلع سلاحش مى كنند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.