پاسخ اجمالی:
ابن ابی الحدید در مورد سخنان حضرت علي(ع) مبني بر غصب خلافتش توسط قریش، چنين توجيه مي كند كه: «منظور اين است كه امام(ع) از آنها برتر و سزاوارتر بود! و اين يك واقعيت است! نه اينكه پيامبر(ص) بر طبق نصّ صريح، ايشان را به اين مقام برگزيده؛ چرا كه اين كار سبب مى شود تا بزرگان مهاجر و انصار را تكفير يا تفسيق كنيم [به آنها نسبت كفر يا فسق دهيم]»؛ ولى سخن صريح امام(ع) كه مى گويد: «آنها حق مرا غصب كردند»، توجيه و تفسير خاصى ندارد، چه مانعى دارد بگوييم گروه كثيرى از مهاجر و انصار بعد از پيامبر(ص) در مورد خلافت به خطا رفتند؛ مگر آنها معصوم بودند؟
پاسخ تفصیلی:
گرچه بعضى سعى دارند از كنار پاره اى از مسائل مربوط به خلافت و جانشينى بعد از پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) به طور ساده بگذرند؛ ولى به يقين موضوع به اين سادگى نيست. شكي نيست كه امام علي(عليه السلام) بارها شكايت داشت كه چرا خلافت را كه حقّ مُسلّم او بود از آن حضرت گرفتند؟ (البتّه حقّ نه به اين معنا كه مقام پرسود و پرفايده اى است؛ بلكه چون يك مسئوليّت الهى بود كه هدفش ـ طبق گفته هاى خود آن حضرت ـ اقامه عدل و احقاق حقوق و اجراى حدود بود).
يك نمونه بارز از اين شكايات، سخنى است كه حضرت در خطبه 172 «نهج البلاغه» بیان نموده است؛ آنجا كه با صراحت مى فرمود: «آنها دست به دست هم دادند تا حقّ مُسلّم مرا بگيرند».(1)
جالب اينكه «ابن ابى الحديد» كلام ياد شده و سخنان ديگرى را از اين دست نقل مى كند و بعد به توجيه غير قابل قبولى دست مى زند؛ نخست كلام وى را بشنويد: بدان كه اخبار متواترى از آن حضرت همانند خطبه مذكور نقل شده است؛ از جمله اینکه:
1. حضرت مى فرمايد: «مَا زِلْتُ مَظْلُوماً مُنْذُ قَبَضَ اللهُ رَسُولَهُ حَتَّى يَوْمَ النَّاسِ هَذَا»؛ (من همواره از آن روز كه خداوند روح پيغمبرش را قبض كرد تا امروز مظلوم بوده ام!).
2. در جاى ديگر مى فرمايد: «اَللّهُمَّ اَخْزِ قُرَيْشاً فَاِنَّهَا مَنَعَتْنِي حَقِّي وَ غَصَبَتْنِي اَمْرِي»؛ (خداوندا، قريش را رسوا كن كه حقّ مرا دريغ داشتند و آنچه مربوط به من بود غصب كردند).
3. نيز مى فرمايد: «فَجَزَى قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوازِي فَإِنَّهُمْ ظَلَمُونِي حَقِّي وَ اغْتَصَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي»؛ (خداوند جزاى قريش را درباره من بدهد؛ چرا كه آنها حقّ مرا به ظلم گرفتند و حكومت فرزند مادرم [پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله)] را غصب كردند).
4. نيز امام(عليه السلام) شنيد، شخصى فرياد مى زند: «أَنَا مَظْلُومٌ!». امام(ع) فرمود: «هَلُمَّ فَلْنَصْرَخْ مَعاً فَإِنِّي مَا زِلْتُ مَظْلُوماً»؛ (بيا هر دو با هم فرياد زنيم؛ چرا كه من نيز هميشه مظلوم بوده ام).
5. در خطبه «شقشقيّه» مى فرمايد: «وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلَّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحى»؛ (او [خليفه اوّل] به خوبى مى دانست كه جايگاه من در خلافت، همچون جايگاه محور سنگ آسياب است [كه بدون آن هرگز گردش نمى كند]).
6. در همان خطبه مى فرمايد: «اَرى تُرَاثِي نَهْباً»؛ (با چشم خود مى ديدم ميراث من به غارت مى رود).
ابن ابى الحديد بعد از ذكر این موارد، در مقام دفاع از برنامه خلفا مى گويد: «اصحاب ما تمام آنچه را ذكر شد، چنين توجيه كرده اند كه منظور امام(عليه السلام) اين است كه از آنها برتر و سزاوارتر بود! ـ و اين يك واقعيت است! ـ نه اين كه منظور، آن است كه پيغمبر(صلى الله عليه و آله) بر طبق نصّ صريح، مرا به اين مقام برگزيده؛ چرا كه اين سبب مى شود، بزرگان مهاجر و انصار را تكفير يا تفسيق كنيم [آنها را به كفر يا فسق نسبت دهيم]». سپس مى افزايد: «اماميه و زيديّه اين سخنان را بر ظاهرش حمل مى كنند [و خلفا را غاصب مى شمرند] و راه صعب العبورى را مى پيمايند!». بعد از آن مى گويد: «به جانم سوگند! گرچه مفهوم اين عبارات به ظنّ غالب، همان چيزى است كه آنها مى گويند؛ ولى با دقّت در سخن، اين گمان باطل مى شود و راهى جز اين نيست كه ما اين سخنان را مانند آيات متشابه قرآن بدانيم كه گاهى مطالبى را بازگو مى كند كه هرگز آن را درباره خدا نمى پذيريم».(2)
شگفت آور است چگونه «ابن ابى الحديد» يا افرادى مانند او اين سخنان روشن را تفسير و تأويل نادرست مى كنند و از آن بدتر اينكه آن را با آيات متشابه قرآن قياس مى نمايند! اگر در «قرآن» مى خوانيم «يَدُ اللهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ»(3)؛ (دست خدا بالاى دست آنهاست). هر انسان هوشمندى مى فهمد، منظور همان قدرت خداوند است و گرنه خداوند جسم نيست و دستى همانند دست ما ندارد.
ولى امام(عليه السلام) در سخنان ياد شده با صراحت مى گويد: «آنها حق مرا غصب كردند» اين عبارت توجيه و تفسير خاصى ندارد، چه مانعى دارد بگوييم گروه كثيرى از مهاجران و انصار بعد از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در مورد خلافت راه خطا پیمودند؛ مگر آنها معصوم بودند؟
حقيقت اين است كه پيشداورى ها و وابستگى هاى آميخته با تعصّب نسبت به يك مذهب سبب مى شود انسان از مطالب واضح چشم بپوشد و به سراغ توجيه هاى غير منطقى برود!(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.