پاسخ اجمالی:
قريش نسبت به حقّ خلافت امام(ع) ظلم كردند و حضرت نيز از آنان به خداوند شكايت برد: «بار خدايا! من در برابر قريش و كسانى كه آنان را يارى مى دهند از تو استعانت مى جويم [و شكايت نزد تو مى آورم] آنها پيوند خويشاوندى مرا قطع كرده، منزلت عظيم مرا كوچك شمردند و براى مبارزه با من در غصب چيزى كه حقّ من بود، همدست شدند، سپس گفتند: بعضى از حقوق را بايد گرفت و پاره اى را بايد رها كرد [و اين از حقوقى است كه بايد رها كني]، خدا قریش را به کیفر اعمالشان برساند آنها پیوند خویشاوندى را با من بریدند و خلافتِ فرزند مادرم [پیامبر(ص)] را از من سلب کردند».
پاسخ تفصیلی:
امام علي(عليه السلام) در بخشى از خطبه 172 «نهج البلاغه» روى به درگاه خدا مى آورد و نسبت به ظلم و ستم هايى كه به او شده، شكايت مى كند و از خدا مدد مى طلبد و عرضه مى دارد: (بار خدايا! من در برابر قريش و كسانى كه آنان را يارى مى دهند از تو استعانت مى جويم [و شكايت پيش تو مى آورم] آنها پيوند خويشاوندى مرا قطع كردند و مقام و منزلت عظيم مرا كوچك شمردند و براى مبارزه با من در غصب چيزى كه حقّ من بود، همدست شدند، [به اين هم اكتفا نكردند] سپس گفتند: بعضى از حقوق را بايد گرفت و پاره اى را بايد رها كرد [و اين از حقوقى است كه بايد رها سازى])؛ «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ(1) عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ! فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِي، وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي، ثُمَّ قَالُوا: أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُكَهُ».
اين عبارات به وضوح نشان مى دهد كه اميرمؤمنان علي(عليه السلام) خلافت را حق خود مى دانست؛ هم به دليل اينكه از همه شايسته تر بود و هم براى اينكه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) در جريان غدير، او را به اين مقام منصوب داشت و بارها بر آن تأكيد فرمود؛ ولى حرص زنانِ جاه و مقام دست به دست هم دادند و نه تنها حكم پيامبر(ص) و حكم عقل را كنار گذاردند؛ بلكه كارهايى انجام دادند كه مصداق روشن قطع رَحِم بود؛ و عجب تر اينكه به اين حقّ، معترف بودند؛ ولى مى گفتند: از حقوقى است كه بايد از آن صرف نظر كنى؛ زيرا شرايط براي به دست آوردن آن فراهم نيست.
جمله مذكور يك مفهوم صحيحى دارد و يك مفهوم باطل. هرگاه حقّ، جنبه شخصى داشته باشد انسان در پاره اى از موارد، براى جلوگيرى از درگيرى و به درازا كشيدنِ مخاصمات و مراعاتِ محبّت و دوستى بايد از همه يا قسمتى از حقّ خود بگذرد؛ ولى در حقوقى كه مربوط به سرنوشت جامعه است، هيچ كس حقّ ندارد روى آن معامله كند يا از آن بگذرد. متوليانِ اين حقوق، وكيل و نايب مردم اند. وكيل، هرگز حقّ چنين گذشت هايى را ندارد و موضوعِ خلافت دقيقاً از همين قسم است؛ ولى غاصبان، با مغالطه و سفسطه و خلط ميان اين دو قسم، مطلب را به جاى ديگر بردند.
در ضمن، عبارت مزبور به خوبى نشان مى دهد كه مخالفان آن حضرت، نسبت به حقّ او معترف بودند و يا به تعبير ديگر به قدرى حقّ او روشن بود كه ياراى انكار آن را نداشتند؛ لذا به بهانه هاى واهى متشبّث مى شدند.
همچنین امام(علیه السلام) در نامه 36 «نهج البلاغه» اشاره به بخشى از نامه برادرش عقیل مى کند که نوشته بود: عبد الله بن سعد [برادر رضاعى عثمان بن عفّان] را در مسیر دیدم که با چهل نفر از جوانان قریش به سوى مقصد نامعلومى مى روند از آنها پرسیدم به کجا مى روید اى فرزندانِ دشمنانِ پیغمبر اسلام(صلى الله علیه و آله) آیا مى خواهید به معاویه ملحق شوید؟ مى فرماید: ([اما آنچه درباره مخالفت هاى قریش با من گفته اى] قریش را با آن همه تلاشى که در گمراهى و جولانى که در دشمنى و اختلاف و سرگردانى در بیابانِ ضلالت داشتند، رها کن. آنها با یکدیگر در نبرد با من همدست شدند، همان گونه که پیش از من در مبارزه با رسول خدا(ص) متحد گشته بودند)؛ «فَدَعْ عَنْکَ قُرَیْشاً وَ تَرْکَاضَهُمْ(2) فِی الضَّلَالِ، تَجْوَالَهُمْ(3) فِی الشِّقَاقِ(4)، وَ جِمَاحَهُمْ(5) فِی التِّیهِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِی کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللهِ(ص) قَبْلِی». سپس مى افزاید: (خدا قریش را به کیفر اعمالشان برساند آنها پیوند خویشاوندى را با من بریدند و خلافتِ فرزند مادرم [پیامبر اکرم(ص)] را از من سلب کردند)؛ «فَجَزَتْ قُرَیْشاً عَنِّی الْجَوَازِی! فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی، وَ سَلَبُونِی سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي».
جمله «فَجَزَتْ قُرَیْشاً عَنِّی الْجَوَازِی» با توجّه به اینکه «جوازى» جمع جازیة به معناى جزا و مکافات عمل است، مفهومش این است که مکافات اعمال قریش دامان آنها را بگیرد و گرفتار عواقب سوء اعمال خویش بشوند و این در واقع نفرینى است براى آنها که نه حقّ خویشاوندى را رعایت کردند و نه اجازه دادند امام(علیه السلام) به خلافتى که خدا براى او مقرّر داشته و پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) بر آن تأکید فرموده و ضامن سعادت دین و دنیاى مسلمانان بود برسد.
آرى آنها در عصر پیامبر(صلى الله علیه و آله) سرسخت ترین دشمنان آن حضرت بودند و آتشِ تمام جنگ هاى ضد اسلام به وسیله قریش و رؤساى آنها برافروخته شد و قريش، آخرین گروهى بودند که در برابر پیامبر اکرم(ص) تسلیم شدند و به او ایمان آوردند؛ در حالى که ایمانِ بسیارى از آنها صورى بود نه واقعى. بعد از رسول خدا(ص) با خلیفه و جانشین او امیرمؤمنان علي(علیه السلام) نیز همان رفتار را کردند؛ بلکه بر اثر انگیزه انتقام جویى، شدت عمل بیشترى به خرج دادند.
در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) مى خوانیم که: «روزى رسول خدا(ص) در حالى که گریان بود و اشک مى ریخت به امام على(علیه السلام) خطاب کرد: «ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لَا يُبْدُونَهَا لَكَ إِلَّا مِنْ بَعْدِي»؛ (براى این گریه مى کنم که کینه هایى در سینه هاى گروهى وجود دارد و امروز قادر بر اظهار آن نیستند؛ ولى بعد از من در برابر تو اظهار خواهند کرد)».(6)
تعبیر به «ابْنِ أُمِّی» درباره پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) یا به جهت آن است که رسول خدا(ص) و امام(علیه السلام) هر دو از فرزندان فاطمه مخزومى دختر عمرو بن عمران مادر عبد الله [پدر گرامى پیامبر(ص)] و مادر ابوطالب [پدر گرامى امیرمؤمنان(ع)] بودند و یا به سبب اینکه فاطمه بنت اسد مادر امیر مؤمنان(ع) در آن زمان که پیامبر اکرم(ص) در کفالت ابى طالب بود همچون مادر به تربیت او مى پرداخت، لذا پیامبر اکرم(ص) درباره او فرمود: «فاطِمَةُ أُمِّي بَعْدَ أُمِّي»؛ (فاطمه بنت اسد بعد از مادرم [آمنه] مادرم بود).
تعبير به «قطع رَحِم» يا به سبب اين است كه آنها براى اولويت خود در امر خلافت، استدلال به خويشاوندى پيامبر اكرم(صلى الله علیه و آله) مى كردند و امام(عليه السلام) مى فرمايد: «من از شما نزديك ترم» و يا اشاره به اين است كه آنها نه تنها خلافت را كه حقّ من بود اخذ كردند؛ بلكه مرتكب اهانت ها و جنايت هايى شدند كه مصداق واضح قطع رَحِم بود.(7)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.