پاسخ اجمالی:
منظور از خداشناسی فطری این است که هر انسانی می تواند با توجه درونی و تامل قلبی عمیق، رابطه اش را با خالقش کشف کند. ارتباطی که به خاطر دنیاطلبی انسان و سرگرم شدنش به امور روزمره، زیر حجابی از غفلت قرار گرفته است. ترس اگر چه نقش سازنده ای در کنار زدن آن حجاب غفلت دارد، امّا آنچه واقعا آدمی را هنوز به نجات و ادامه حیات امیدوار می کند، تبلور فطرت توحیدی انسان از میان حجاب های غفلت و توجه دوباره به آن سرشت خداجوی درون نهادش است.
اگر ترس عامل توجه انسان به خدا باشد، می باید انسان های ترسو دیندارتر از سایرین باشند در حالی که این گونه نیست و انسان های دیندار از دیگران شجاع تر و جسورترند. ترس نه تنها عامل ایمان به خدا نیست، بلکه خود معلول بی ایمانی و مقهور ایمان است؛ اثر آرام بخشى مذهب در برابر عوامل ترس، قابل انکار نبوده و توجّه به مبدأ و خاستگاهی که قدرت وسیع و گسترده دارد، انسان را به آرامش دعوت کرده و تسکین می دهد.
پاسخ تفصیلی:
ترس یا فطرت خداشناسی؟
موحدین در بحث های مربوط به خداشناشی، ایمان به خدا به عنوان وجودی برتر و مطلق را امری فطری می دانند و برای اثبات این گزاره خود مثال معروفی دارند. این مثال در متون مقدس یعنی آیات و روایات نیز بیان شده است و برای مثال در حدیثی از امام صادق آمده که: «شخصی به امام جعفر صادق گفت: بحث ها و مجادله ها درباره وجود خدا مرا متحیّر کرده است؛ مرا راهنمایی کنید. حضرت فرمود: آیا سوار کشتی شدهای؟ راوی پاسخ داد: بله. امام گفت: آیا پیش آمده که کشتی تو بشکند و در میان امواج راه نجاتی نداشته باشی؟ آن مرد پاسخ داد: بله. امام پرسید: آیا در این هنگام، قلبت به چیزی که قادر بر نجات تو باشد، متوجّه نشد؟ مرد در جواب گفت: بله، قلبم به موجودی که قادر بر نجاتم باشد تعلّق گرفت. امام فرمود: آن موجود خداوندی است که وقتی نجات دهنده ای نیست او قادر بر نجات است».(1)
موحدین توجه درونی و احساس نیاز انسان به چنین وجود برتری را در این گونه مواقع بحرانی، نشانه وجود آن وجود برتر و مقدس می دانند و این توجه و احساس نیاز را بخشی از یک فرایند شناخت فطری عنوان می کنند. این در حالی است که این گزاره، نتیجه ای است که موحدین از زاویه ترسیم شده در دستگاه فکری خودشان می گیرند و شاید بتوان درباره چنین توجه درونی ای در آن لحظات بحرانی به گونه دیگری نیز نگریست و آن را ناشی از ترس و هراس دانست. یعنی بگوییم هنگام مواجهه انسان با مرگ، ترسی بزرگ بر روانش مستولی می شود و غریزه بقاء و ادامه زندگی او را بر آن می دارد که با تصور یا توهم وجود یک نجات دهنده، چراغ امید به حیات را در دلش روشن نگه دارد و این لزوما به معنای شناخت فطری خداوند توسط انسان نیست.
معنای دقیق و صحیح «خداشناسی فطری»؟
قبل از هر چیزی لازم است تا معنای دقیق و صحیح «خداشناسی فطری» بدانیم. وقتی ما از «فطرت» و «امور فطری» - که «خداشناسی فطری» تنها یکی از آنهاست – صحبت می کنیم مرادمان این است که واکاوی سرشت انسان گواهی می دهد که همواره به صورتی ثابت و بدون نیاز به تعلیم و تربیت، درون او شناخت ها و گرایشاتی – البته با شدت و ضعف - وجود دارند که منشأ و خاستگاه شان، درون انسان است و از بیرون کسب نشده اند.
مراد موحدین از «خداشناسی فطری» نیز این است که قلب و درون انسان ارتباطی عمیق با آفریننده اش دارد و هنگامی که او به عمق دلش توجه نماید، چنین رابطه ای را کشف خواهد کرد. کشف این رابطه نیاز به کوشش ذهنی طاقت فرسا ندارد و فقط با تأمل عمیق آدمی به عنوان یک معلول در منشأ و پرسش دقیق از علت خود، حاصل می آید. آیه 30 سوره روم نیز به لزوم همین توجه درونی اشاره دارد: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها»؛ (پس روى خود را متوجّه آیین خالص پروردگار کن ـ همان ـ سرشت الهى كه مردم را بر آن سرشت آفريده است). وقتی از امام صادق(علیه السلام) پرسیده می شود که منظور از سرشت الهى كه خداوند مردم را بر آن سرشت آفريده است چیست ایشان می فرماید: «يعنى همه را بر سرشت توحيدی آفريده است».(2) شبیه چنین سخنی از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز نقل شده است که فرمود: «هر انسانی بر اساس سرشت توحيدی متولّد مي شود تا اینکه والدینش او را به آئین تحریف شده مسیحیّت، یهودیّت، و یا مجوس در می آورند».(3)
به هر حال چنین سرشت توحیدی و خداجویی، در نهاد آدمیان به ودیعه نهاده شده است. ولی سرگرم شدن به امور دنیا برای بیشتر انسان ها موجب پوشانده شدن این گرایش قلبی با حجابی از غفلت می شود که آن سرشت خداجو و فطرت توحیدی را نیز آلوده به زنگارهای این جهانی می نماید. در اینجاست که موضوع گرفتاری انسان در موقعیت های بحرانی مانند مثال غریق موضوعیت می یابد. زیرا در این گونه موقعیت هاست که که فکر و وجدان انسان از تمام تعلّقات دنیوی و مادی رها می گردد و با کنار رفتن آن زنگارها و حجاب ها از روی قلب، نور خداشناسی که در اعماق قلب مخفی بوده جلوه گر می شود و فطرت انسان درخشش خود را بازمی یابد. در اینجا کسی منکر نقش ترس و هراس آدمی از مواجهه با مرگ نیست اما باید به یک نکته توجه داشت که ترس و هراس انسان از مواجهه با مرگ تنها حجاب غفلت را از روی قلب کنار می زند ولی آنچه واقعا آدمی را هنوز به نجات و ادامه حیات امیدوار می کند، تبلور فطرت توحیدی انسان از میان حجاب های غفلت و توجه دوباره به آن سرشت خداجوی درون نهادش است.
نسبت ترس با خداشناسی فطری؟
اینکه ما علت خداجویی فطری انسان را به ترس ها و هراس های او منحصر کنیم، امری است که از جهاتی قابل نقد است.
اولا: اگر چنین گزاره ای صحیح باشد، می باید انسان های ترسو و بزدل که مدام خود را در بحران و جان شان را در خطر می پندارند، از همه دیندار تر و با ایمان تر باشند و برعکس انسان های جسور و شجاع به خاطر احساس امنیت، دور از خداباوری باشند اما حقیقت این است که مشاهدات و مطالعات اجتماعی نشان می دهند نه تنها منشأ خداباوری ترس نیست بلکه این اهل ایمان اند که به عنوان افرادی شجاع و به دور از خوف و ترس شناخته می شوند.(4) آیات قرآن نیز بر این حقیقت دلالت دارند و برای مثال در آیه 62 سوره یونس می خوانیم: «الَآ اِنَّ اَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَاخَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَاهُمْ یَحْزَنُونَ»؛ (آگاه باشید [دوستان و] اولیاى خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند) و یا در آیه 30 سوره فصلت نیز آمده که: «اِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ المَلئِکَهُ اَلَّا تَخَافُواْ وَ لَاتَحْزَنُواْ»؛ (به یقین کسانى که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است، سپس استقامت کردند؛ فرشتگان بر آنان نازل مى شوند که نترسید و غمگین مباشید).
ثانیا: ترس نه تنها عامل ایمان به خدا نیست، بلکه خود معلول بی ایمانی و مقهور ایمان است. اثر آرام بخشى مذهب در برابر عوامل ترس، قابل انکار نبوده و نمى تواند باشد؛ چرا که خداباوری به خصوص آنجا که از تأمل درونی و فطری حاصل آمده باشد، بر توجّه به مبدأ و خاستگاهی که قدرت وسیع و گسترده او به هیچ عامل ترسى اجازه مقاومت نمى دهد، بنا شده است و اتّکاى بر او مى تواند انسان وحشت زده در برابر عوامل نابوده کننده را به آرامش دعوت کند تا بر ترس خویش غلبه نموده و تسکین یابد. طبق آیه 65 سوره عنکبوت یعنی: «فَاِذَا رَکِبُواْ فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَى الْبَرَّ اِذَا هُمْ یُشْرِکُونَ»؛ (هنگامى که سوار بر کشتى شوند خدارا با اخلاص مى خوانند [و غیر او را فراموش مى کنند]؛ امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد باز مشرک مى شوند)، حتّى مشرکان به هنگام فرو رفتن در امواج ترس - که از کوچکى قدرت آنها در برابر عظمت دریاى طوفان زده، سرچشمه مى گرفت - با ایمان به «اللّه» و فراموش کردن «بت ها» آرامش خود را باز مى یافتند، تا چه رسد به مومنان که به مضمون آیه 82 سوره انعام : «الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا اِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُوْلئِکَ لَهُمُ الْاَمْنُ»؛ (آرى، آنها که ایمان آوردند و ایمان خود را با شرک و ستم نیالودند ایمنى، تنها از آنِ آنهاست)، با اتّکاى بر قدرت لا یزال الهى، ترس از غیر او براى آنها مفهومى ندارد و با ایمان به جهان پس از مرگ و زندگى جاویدان رستاخیز، «مرگ» را که خوفناک ترین چهره را در میان عوامل ترس دارد، از «نقطه نابودى و فنا» به «دریچه اى براى یک زندگى عالى تر و وسیع تر» تبدیل می کنند.(5)
اهمیت خداشناسی فطری:
به هر حال تأکید بر مسیر فطرت برای خداشناسی از آنجا اهمیت دارد که دلیلی است که نه تنها پاکدلان، بلکه عموم انسانها را به هدایت رهنمون می سازد. کسانی که از راه های معمولی وجود خداوند برایشان ثابت نگشته است، فطرت شان گواهی است بر وجود قادری توانا و این گونه بهانه تراشی ها و شبهات و اشکالات غیردقیق و غیرعلمی، خدشه ای به بنای استوار آن وارد نمی سازد.
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.