پاسخ اجمالی:
امام علی(ع) در مورد لحظات مرگ و حوادث آن می فرماید: «بهترين واعظ براى شما، مردگانى هستند كه شما مى بينيد آنها را بدون اختيار به سوى قبرهايشان مى برند و بى آنكه بخواهند در ميان قبر مى گذارند!، [چنان از دنيا بيگانه مى شوند كه] گويى هرگز به عمران آن نپرداخته اند و چنان به آخرت مى پيوندند كه گويى هميشه وطنشان بوده!، از آنجايى كه وطنشان بود وحشت و دورى مى كنند و آنجا را كه از آن وحشت داشتند به عنوان وطن بر مى گزينند ... [اينها به موجب آن بود كه] آنها به دنيا اُنس گرفتند و فريبشان داد و به آن اعتماد كردند و بر زمينشان زد».
پاسخ تفصیلی:
امام علی(علیه السلام) در خطبه 188 «نهج البلاغه» پس از سفارش به یادآوری مرگ و کاستن غفلت از آن به شرح دقيق و تكان دهنده اى از لحظات مرگ و حوادث آن در ضمن 12 جمله كوتاه و پرمعنا مى پردازد:
نخست مى فرمايد: (بهترين واعظ و اندرزدهنده براى شما، مردگانى هستند كه با چشم خود آنها را مى بينيد كه آنها را به سوى قبرهايشان مى برند بى آنكه اختيارى از خود داشته باشند و در ميان قبر مى گذارند بى آنكه بخواهند!)؛ «فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ، حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبِينَ، وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ». آرى! آنها بر دوش مردم سوارند و به سوى منزلگاه ابدى خويش پيش مى روند بى آنكه از خود اختيارى داشته باشند و آنان را در حفره قبر وارد مى كنند بى آنكه بخواهند.
سپس با بيان دو وصف ديگر، سرنوشت آنها را روشن تر مى سازد و مى فرمايد: ([چنان از دنيا بيگانه مى شوند كه] گويى هرگز به عمران آن نپرداخته اند و چنان به آخرت مى پيوندند كه گويى هميشه وطنشان بوده است!)؛ «فَكَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً(1)، وَ كَأَنَّ الاْخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً». اشاره به اينكه همه چيز در يك لحظه تمام مى شود و به قدرى از دنيا فاصله مى گيرند كه گويى هرگز در آن نمى زيستند و چنان به آخرت نزديك مى شوند كه گويى از ازل در آنجا مى زيستند.
در ادامه مى افزايد: (از آنجايى كه وطنشان بود وحشت و دورى مى كنند و آنجا را كه از آن وحشت داشتند به عنوان وطن بر مى گزينند)؛ «أَوْحَشُوا مَا كَانُوا يُوطِنُونَ، وَ أَوْطَنُوا مَا كَانُوا يُوحِشُونَ». آرى! هنگامى كه از كنار قبرستان هاى خاموش عبور مى كردند، از ديدن منظره قبرستان در وحشت فرو مى رفتند و روى از آن بر مى گرداندند، به ويژه اگر هنگام شب عبورشان به قبرستان مى افتاد؛ ولى اكنون آنجا وطن آنها شده است و اگر آنها را با اين حال به خانه و كاشانه شان بازگردانند هم مردم از آنها وحشت مى كنند و هم آنها ـ اگر درك و شعورى مى داشتند ـ از مردم وحشت مى كردند.
از سوى ديگر مشكل مهم آنها اين است كه سراى آخرت را آباد نكردند و هر چه نيرو داشتند بر سر عمران سراى دنيا گذاشتند؛ همان گونه كه امام(عليه السلام) در ادامه سخن مى فرمايد: (آنها در دنيا به چيزى مشغول شدند كه [سرانجام] از آن جدا گشتند، و جايى كه به آن منتقل گشتند [سراى آخرت] را تباه كردند)؛ «وَ اشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا، وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ اِنْتَقَلُوا». از آن بدتر اينكه راه جبران بسته است، آن گونه كه امام(عليه السلام) به دنبال اين سخن مى فرمايد: (نه قدرت دارند از عمل زشتى كه انجام داده اند كنار روند و نه مى توانند بر كارهاى نيك خود چيزى بيفزايند)؛ «لَا عَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ اِنْتِقَالاً، وَ لَا فِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ اِزْدِيَاداً».
آيا ميوه اى كه از درخت جدا شد خواه رسيده باشد يا كال، ممكن است به شاخه ها بازگردد و راه خود را ادامه دهد؟ آيا فرزندى كه از مادر متولّد مى شود خواه جنين كامل باشد يا ناقص، امكان دارد به رحم مادر بازگشته و به تكامل خويش ادامه دهد؟ هرگز. آرى راهيان ديار آخرت نيز چنين اند، امكان بازگشتى به دنيا ندارند و به همين دليل، پرونده اعمال آنها براى هميشه بسته مى شود؛ نه خطايى را مى توانند جبران كنند و نه حسنه اى بر حسنات بيفزايند و بزرگ ترين مصيبت براى دنياپرستانِ گنهكار و آلوده همين مصيبت است و گرنه مردن اگر توأم با اعمال صالح باشد نه تنها مصيبت نيست؛ بلكه سعادت است و رحمت؛ شكستن قفس و آزاد شدن مرغِ روحِ انسان و پرواز آن در فضاى عالم بالا. به همين دليل مولاى متقيان علي(عليه السلام) هنگامى كه ضربه «اَشقَى الْاَوَّلِين وَ الآخِرِين»، عبدالرحمن بن ملجم بر فرق مباركش وارد شد، فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»؛ (به خداى كعبه رستگار شدم).
در جمله آخر اين فقره به بيان دليل اين ناكامى و تيره روزى پرداخته و مى فرمايد: ([اينها به موجب آن بود كه] آنها به دنيا اُنس گرفتند و فريبشان داد و به آن اعتماد كردند و بر زمينشان زد)؛ «أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ، وَ وَثِقُوا بِهَا فَصَرَعَتْهُمْ(2)». آرى اعتماد بر دنيا همچون اعتماد بر سراب است كه انسان را در بيابان سوزانى به دنبال خود مى كشد و تشنه تر مى كند و سرانجام اميد او را به يأس مبدّل مى سازد و يا همچون اعتماد بر ديوارى شكسته است كه به زودى فرو مى ريزد و انسان زير آوار آن مى ماند.(3)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.