پاسخ اجمالی:
امام حسن(ع)، از چهرههای برجسته اخلاقی است که رفتار و کردارش روشنگر راه هدایت است. انجام بيست و پنج سفر حج به صورت پیاده از ويژگی های مهم رفتاری اوست. بذل و بخشش در راه خدا، یکی دیگر از ویژگی های اخلاقی آن امام بزرگوار است؛ بطوری كه در طول زندگی خود، سه بار و هر بار نیمی از دارای خود را در راه خدا بخشیده است. ارتباط امام با كوفیانی كه براي حج به حجاز می آمدند، نشانه پذيرش امامت آن حضرت، از سوی آنان است. همچنین پيامبر(ص) در سخنانی ضمن اظهار علاقه به آن حضرت، دیگران را به دوست داشتن ايشان ترغيب می کند.
پاسخ تفصیلی:
امام حسن(علیه السّلام) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد. آن حضرت شباهت زیادی به جدش رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) داشت.(1) پس از شهادت پدر بزرگوارش، ایشان رهبری شیعیان را عهده دار شدند. از «ابی رزین» نقل شده است که امام در حالی برای ما خطبه می خواند که لباسی سیاه و نیز عمامه ای سیاه بر سر داشت.(2) امام حسن(علیه السّلام)، از چهره های برجسته اخلاقی است که رفتار و کردارش روشنگر راه هدایت است. رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) در سخنان زیادی علاقه خویش را به فرزندشان امام حسن(علیه السّلام) بیان کرده و از دیگران نیز خواستند تا او را دوست بدارند. تعبیرهایی نظیر: «اَللّهُمَّ إِنِّی قَدْ أَحْبَبْتُهُ فَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ یُحِبُّهُ»(3)؛ «مَنْ أَحَبَّنِی فَلْیُحِبُّهُ وَ لِیَبْلُغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمْ الْغَائِبَ»(4)؛ «مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِی»(5)؛ «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ»(6)؛ نمونه هایی از کلماتی است که رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) درباره فرزندشان [امام] حسن(علیه السّلام) فرموده است.
درباره ویژگیهای عبادی امام مطالبی نقل شده است. از جمله درباره سفرهای حج آن حضرت که پیاده انجام شده، آمده است که: «إِنِّی لَأَسْتَحْیِ مِنْ رَبِّی أَنْ أَلْقَاهُ وَ لَمْ أَمْشِ إِلَی بَیْتِهِ، فَمَشَی عِشْرِینَ مَرَّةً مِنَ الْمَدِینَةِ عَلَی رِجْلَیْهِ»(7)؛ (من شرم دارم که خداوند را ملاقات کنم در حالی که پیاده به خانه او نرفته باشم. پس بیست بار از مدینه با پای پیاده به زیارت خانه خدا رفت). در نقل دیگری آمده است که آن حضرت بیست و پنج بار با پای پیاده به سفر حج رفت.(8) «ابن سعد» در نقل خود پانزده بار ذکر کرده است.(9)
بذل و بخشش در راه خدا، یکی دیگر از ویژگی های اخلاقی آن امام بزرگوار است که زبانزد خاص و عام بوده است. زمانی که «اسماعیل بن یسار» همراه «عبدالله بن انس» برای گرفتن پول به شام، نزد معاویه رفته و چیزی به دست نمی آورند، اسماعیل در شعری خطاب به دوستش «ابن انس» می گوید: «لعمرک ما إلی حسن رحلناو لا زرنا حسینا یا بن انس»(10)؛ (به جان تو سوگند ای فرزند انس که ما به سوی [امام] حسن(علیه السّلام) نرفته و به زیارت حسين(علیه السّلام) نشتافته بودیم). مقصود او چنین بود که اگر زیارت این دو برادر است که زائر با دست پر باز می گردد.
در نقلی آمده است که شخصی حضور امام حسن(علیه السّلام) رسید و اظهار نیاز کرد. امام به او فرمود: نیازهایت را بنویس و به من ده. زمانی که او نوشت و آورد، امام دو برابر نیازش پرداخت.(11) و در روایت دیگری آمده است که امام، در طول زندگی خود، سه بار و هر بار نیمی از تمامی ما یملک خود را در راه خدا بخشید.(12) «ابو هارون نامی» گوید: در سفر حج به مدینه رفتیم، گفتیم سری به فرزند رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) بزنیم و سلامی بر او بکنیم. نزد آن بزرگوار رفتیم و از سفر خود گفتیم. وقتی بازگشتیم، برای هر کدام ما چهار صد فرستاد. نزد آن حضرت برگشته گفتیم که وضعمان خوب است. حضرت فرمود: «لَاتُرَدُّوا عَلَیَّ مَعْرُوفِی».(13) به امام حسن(علیه السّلام) گفتند: «فِیکَ عَظَمَةٌ»؛ (شما عظمت خاصی دارید). امام فرمود: «لَا بَلْ عِزَّةٌ، قَالَ اللهُ تَعَالَی: فَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ»(14)؛ (این عظمت نیست بلکه عزت است، خداوند فرموده است: عزت برای خدا، پیامبرش و مؤمنان است).
امام در مدت هشت نه سالی که پس از صلح در مدینه بودند، مرتب با شیعیان کوفه که برای حج به حجاز میآمدند دیدار داشتند. طبیعی است که آنها حضرت را به عنوان امام خود پذیرفته و در کار دین داری خود از آن حضرت بهره می بردند. مردی از شامیان گوید: روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهره ای آرام و بسیار نیکو و لباسی در بر کرده که به طرز زیبایی آراسته و سوار بر اسب. درباره او پرسیدم. گفتند: حسن بن علی بن ابی طالب است. خشمی سوزان سر تا پای وجودم را فرا گرفت و بر علی بن ابی طالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم آیا تو فرزند علی هستی؟ وقتی تأیید کرد، سیل دشنام و ناسزا بود که از دهان من به سوی او سرازیر شد. پس از آن که به ناسزا گویی پایان دادم از من پرسید: آیا غریب هستی؟ گفتم: آری. فرمود: با من بیا، اگر مسکن نداری به تو مسکن می دهم و اگر پول نداری به تو کمک می کنم و اگر نیازمندی، بی نیازت سازم. من از او جدا شدم در حالی که در روی زمین محبوبتر از او نزد من کسی نبود.(15)،(16)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.