پاسخ اجمالی:
خدا باورینمی تواند زائیده جهل باشد چرا که:
1. فلاسفه الهى از قديم الايام براى اثبات خداوند به «عقل» و «علم» تمسّک نموده و به برهان هایی مثل «برهان نظم» تكيه مى كردند؛ بنابراين خداپرستان خدا را در لابه لاى بى نظمى ها، استثنائات و حوادث مبهم و تاريک و جهل جستجو نمى كردند.
2. اعتقاد به وجود خدا به این معنا نیست که یک مبدأ به طور مستقيم پديده ها را به وجود آورده باشد تا كشف هر علّت طبيعى با نفى دخالت خداوند مساوی باشد؛ يک فيلسوف الهى جهان را مجموعه اى از اسباب و علل حساب شده و خدا را «مسبّب الاسباب» مى داند.
3. بسیاری از انديشمندان بزرگ كه بيش از ديگران از علل پديده ها آگاه بوده و هستند، اعتقاد يقينى به وجود خداى حكيم داشته و دارند. پس چنان نيست كه «اعتقاد به خدا» ناشى از جهل باشد.
خدا باوری نمی تواند زائیده ترس باشد چرا که:
1. بر حقّانیّت وجود خدا ادله گوناگونی اقامه شده و گرایش بعضی از انسانها به دین با انگیزه ترس زيانى به اعتبار این ادله وارد نمی کند.
2. بسيارى از جامعه شناسان براى شناخت ريشه هاى مذهب، كار خود را از مطالعه مذاهب اقوام وحشى و نيمه وحشى شروع كرده اند؛ بدیهی است که چنین تحقیقی تا چه میزان انسان را به حقیقت می رساند؟!
3. اگر منشاء دین و اعتقاد به خدا ترس باشد، انسان های «ترسو» از همه دیندار تر و با ایمان تر خواهند بود؛ در حالی که اهل ایمان افرادی شجاع و بدور از خوف و ترس هستند.
پاسخ تفصیلی:
برخی از دانشمندان و متفکّرین عمدتا غربی ـ با این تصوّر که می توانند برای همه احساسات و تمایلات آدمی یک منشأ مادی و روان شناختی پیدا کنند، ـ اعتقاد به خدا و مقیّد گشتن به دین و مذهب را، وهمیّات و تصوّراتی نشأت گرفته از برخی ابهامات و عقده های روانی انسان و شرایط پیرامونی او می دانند. در اینجا به نقد و بررسی دیدگاهی می پردازیم که خداباوری را زائیده ی «جهل و ترس انسان» در طول تاریخ بشری می داند!
بررسی ادّعای «تاثیر پذیری خداباوری از جهل بشری»
آنها معتقدند هر زمان كه انسان پديده اى را مى بيند، روح كنجكاو و كاوشگر او براى يافتن علّت به پا مى خيزد؛ و اگر نتوانست علل طبيعى آن را بر اثر محدود بودن معلوماتش بيابد، دست به دامن عوامل ماوراء الطبيعى زده، مفاهيمى در ذهن خود ساخته، و پديده های مبهم را به آنان نسبت مى دهد. به عنوان مثال هنگامى كه آدمی علّت روشن شدن جرقّه سُم اسبان را نمى دانست، معتقد بود: «آن ها چراغ هايى هستند كه به دست پريان روشن مى شوند»؛ و يا هنگامی که از ميكروب مالاريا كه پشه «آنوفل» به عنوان ناقل آن در مرداب ها تخم گذارى مى كند آگاهی نداشت، اين بيمارى را به جنّيان نسبت داده و می گفت: «كسى كه در كنار مرداب بخوابد، جنّيان ساكنِ مرداب بر سر او مى ريزند و او را بيمار مى كنند». امّا هنگامى كه تفسير علمی اين رويدادها شناخته شد، این اوهام به كلى از ميان رفت.
نقد: مهمّ ترين اشکال اين ادّعا، آن است كه با اساسى ترين دليل توحيد و خداشناسى كه «برهان نظم» است، تضاد غيرقابل انكارى دارد. فلاسفه الهى از قديم الايام تا به امروز براى اثبات خداوند به نظام كائنات و جهان هستى تكيه مى كردند و وجود اين نظام را نشانه و گواه زنده وجود يک مبدأ علم و قدرت و تأثير او در خلقت جهان مى دانستند. بنابراين خداپرستان و پیروان ادیان، خدا را در لابه لاى بى نظمى ها، استثنائات و حوادث مبهم و تاريک و جهل جستجو نمى كردند؛ بلكه در ميان روشنى ها و نظم موجود در نظام هستى از او خبر مى گرفتند. قرآن مجید به عنوان كتاب آسمانى مسلمانان از دلايل شناسايى خداوند سخن مى گويد و اكثريّت نزديک به اتفاق این دلایل نیز بر محور نظام آفرینش دور می زند. به همین خاطر گاهى بر آفرينش زمين و عالى ترين شاهكار زمينى يعنى خود انسان تكيه كرده و مى گويد: «وَ فِى الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ»(1)؛ (در روى زمين نشانه هايى براى صاحبان يقين است و در وجود خود شما [نيز آياتى است] آيا نمى بينيد؟).
گاهى روى نظام شب و روز، نور و ظلمت، زندگى و مرگ، بهار و خزان، وزش بادهاى پر بركت، نزول باران و سيراب شدن زمين هاى مرده و پديدار شدن گياهان و گلها و ميوه هاى رنگارنگ تكيه مى كند و زمانى تمامى زمين و آسمان و همگى ذرّات اين عالم را نشانه ی او مى شمارد و می گوید: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمَاواتِ وَ الْارْضِ»(2)؛ (و از نشانه هاى او آفرينش آسمان و زمين است). اين ها همه نشان مى دهد كه سر منشاء ایمان به خدا، معلومات و دانستنى هاى ما از اين جهان است؛ نه جهل و اوهام.
علاوه بر این، مسأله مهمّى كه در اينجا بر بسيارى از دانشمندان طبيعى ماترياليست مشتبه شده و باعث گشته اعتقادات دینی را زاییده جهل مردمان بپندارند، اينست كه گمان مى كنند ما بر سر دو راهى قرار داريم! یعنی يا بايد علل طبيعى را بپذيريم يا خدا را؛ و هرگز قبول اين دو با هم سازگار نيست. به تعبير ديگر گمان مى كنند: اعتقاد به وجود خدا به این معناست که یک مبدأ به طور مستقيم ـ و بدون هيچ گونه واسطه ـ پديده ها را به وجود آورد! آنان بر اساس این پندار، كشف هر علّت طبيعى را، با نفى دخالت خداوند مساوی می دانند.
امّا چنین پنداری درباره رابطه خدا با «سلسله علل» به قدرى از حقيقت دور است كه به هيچ وجه قابل پذیرش نيست. يک فيلسوف الهى جهان را مجموعه اى از اسباب و علل حساب شده و خدا را «مسبّب الاسباب» و برپا دارنده آنها مى داند. خدايى كه هيچ گاه بدون اسباب كارى انجام نمى دهد. حدیث امام جعفر صادق(علیه السلام) مبنی بر «أبَى اللّهُ أنْ يَجْرِىَ الأُمُورَ إلَّا بأسْبَابِهَا»(3)؛ (خداوند ابا دارد از اين كه پديده ها بدون دخالت علل به وجود آيد)، حکایتگر طرز تفكّر اين مكتب است. در واقع يک فيلسوف الهى در عين اعتراف به قبول اصل علّيّت و حكومت آن بر همه جهان، همه علل و معلول ها را وابسته به ذات پروردگار مى داند؛ حتّى بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند، معجزات را استثناى در قانون علّيّت نمى بيند بلكه در مورد آنها معتقد به علل غير عادّى است.(4)
علاوه بر این، باید به این نکته نیز توجّه داشت که حتّی در عصر حاضر، هنوز بسیاری از انديشمندان بزرگ مانند «كرسى موريس» و «الكسيس كارل» كه بيش از ديگران از علل پديده ها آگاه بوده و هستند، اعتقاد جزمى و يقينى به وجود خداى حكيم داشته و دارند. پس چنان نيست كه «اعتقاد به خدا» ناشى از جهل باشد. بر فرض که بپذیریم، جهل به پاره اى از رويدادها، يا نشناختن علل طبيعی پاره اى از پديده ها، موجب توجّه به خداوند گشته است، بدين معنا نخواهد بود كه خدا زاييده «جهل» انسان است؛ بلکه بر حقّانیّت وجود خدا ادله دیگری اقامه شده است. چنانكه بسيارى از انگيزه هاى روانى مانند لذّت طلبى و شهرت و ... ، موجب تلاش هاى علمى، فنّى و فلسفى مى شود، ولى زيانى به اعتبار یافته های علمی و فناوری نمى زند.(5)
بررسی ادّعای «تاثیر پذیری خداباوری، از ترس»
برخی دیگر از دانشمندان ماترياليست به ویژه جامعه شناسان، سرچشمه گرايش به دین و اعتقاد به خداوند را ترس از مرگ يا بلایای طبيعى دانسته اند! تعدادی از اندیشمندان و فلاسفه غرب نیز منشاء مذهب را قبل از هر چيز ترس و وحشت آدمی از حوادث طبیعی می دانند؛ و معتقدند از آنجا که آدمی در مواجهه با این پدیده ها خود را بی نهایت ناتوان و ضعیف می یابد، به دنبال پناه بردن به یک مبدأ توانا است که نام او را «خدا» می نهد!
نقد: طرفداران اين فرضيه، اساس دیدگاهشان را بر يک امر مشكوک بنا نهاده اند. ممكن است وجود خرافات و مسائل ضد علمى در پاره اى از مذاهب آنها را بر اين امر تشویق كرده باشد ولى نفوذ خرافات و عقايد غيرمنطقى منحصر به مسائل مذهبى نيست بلكه بسيارى از علوم قدیمی نیز با این خرافات آمیخته بودند. نکته عجیب اینجا است که بسيارى از جامعه شناسان براى شناخت ريشه هاى مذهب، كار خود را از مطالعه مذاهب اقوام وحشى و نيمه وحشى شروع كرده اند و آنها را الگوى يک مذهب اصيل و دست نخورده پنداشته اند! بدیهی است که چنین تحقیقی تا چه میزان انسان را به حقیقت می رساند؟!
علاوه بر این، اگر سرمنشاء دین و اعتقاد به خدا ترس باشد، انسان های ترسو از همه دیندار تر و با ایمان تر می باشند! حقیقت اینست که نه تنها منشاء دینداری و خداباوری ترس نیست، بلکه اهل ایمان افرادی شجاع و بدور از خوف و ترس اند. (آگاه باشيد [دوستان و] اولياى خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند)؛ «ألَآ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَاهُمْ يَحْزَنُونَ».(6) همچنین قرآن در آیات دیگری می فرماید: (به يقين كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداوند يگانه است، سپس استقامت كردند؛ فرشتگان بر آنان نازل مى شوند كه نترسيد و غمگين مباشيد)؛ «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلئِكَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَ لَاتَحْزَنُواْ».(7)
علاوه بر این، اگر منشاء مذاهب ساختگى عواملی مانند اوهام و خرافات و ترس است، نباید آن عوامل را به ادیان و مذاهب اصیل و واقعی نیز تسرّی داد. اگر مى بينيم كه ترس از جنّ و پرى و ترس از خداى شرّ و بدى در ايران باستان و خدايان افسانه اى در يونان قديم افكار پيروان اين مذاهب خرافى را پوشانده است، نبايد تصوّر كنيم مى توان يك قانون كلّى براى پيدايش همه مذاهب پيدا كرد.(8)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.