پاسخ اجمالی:
به اعتقاد شيعه، «امامت» مانند «نبوّت» منصبي الهى است و خداوند هر كس را كه بخواهد براى منصب نبوّت و يا منصب امامت بر مي گزيند و به اين خاطر امام(ع) بايستي مانند پيغمبر(ص) از گناه و اشتباه معصوم و پاك باشد، و گرنه اعتمادى به گفتار و اعمال او نخواهد بود. در مورد تعداد امامان هم بايد گفت: آنها دوازده نفرند و هر امامي، امام بعد از خود را صريحاً معرفى كرده است.
پاسخ تفصیلی:
شيعه معتقد است كه «امامت» مانند «نبوّت» يك نوع منصب الهى است، همان طور كه خدا هر كه را بخواهد براى منصب نبوّت انتخاب مى كند و معجزاتى كه به منزله پيام و نص الهى است در اختيار او مى گذارد، «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ یخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ»(1)؛ (پروردگار تو هر چه بخواهد مى آفريند، و هر چه بخواهد بر مى گزيند، آنان [در برابر او] اختيارى ندارند)، همچنين خدا هر كس را بخواهد براى منصب امامت بر مى گزيند و به پيامبرش دستور معرفى او را به مردم مى دهد. او تمام وظايفى را كه پيغمبر به عهده دارد به عهده خواهد داشت، با اين تفاوت كه به امام وحى نمى شود؛ بلكه او احكام خدا را از طريق پيغمبر به تأييدات الهى دريافت مى دارد. بنابراين «پيغمبر» مبلّغ خداست و «امام» مبلّغ پيامبر مى باشد.
شيعه امامان را دوازده نفر مى داند كه هر كدام امام بعد از خود را صريحاً معرفى نموده است. شيعه معتقد است امام مانند پيغمبر بايد از گناه و اشتباه معصوم و پاك باشد، وگرنه اعتمادى به گفتار و اعمال او نخواهد بود و نمى توان سخنان او را به عنوان سخن خدا و پيغمبر پذيرفت و يا اعمال او را سرمشق قرار داد.(2) آيه شريفه زير نيز صريحاً بر لزوم عصمت امام تأكيد كرده است: «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ و َمِنْ ذُرِّيَّتِى قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»(3)؛ (خداوند به او فرمود: من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم. ابراهيم(عليه السلام) گفت: از دودمان من [نيز امامانى قرار بده] خداوند فرمود: پيمان من، به ستمكاران نمى رسد [مگر آنها كه شايسته اند]).
همچنین شيعه معتقد است امام بايد از همه مردم زمان خود در تمام علوم و فضايل و دانشها برتر باشد؛ زيرا منظور و هدف از نصب امام، تكميل نوع بشر و تهذيب جامعه انسانيّت به وسيله علم و عمل صالح است: «هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الاُمِّيِّينَ رَسُولاً مِّنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلاَلٍ مُّبِينٍ»(4)؛ (او كسى است كه در ميان جمعيّت درس نخوانده، پيامبرى از خودشان برانگيخت كه آياتش را بر آنها بخواند و آنها را تزكيه كند و به آنان كتابِ «قرآن» و حكمت بياموزد هر چند پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند). بديهى است شخصى كه خود ناقص است نمى تواند ديگران را تكميل نمايد، و كسى كه چيزى ندارد چگونه مى تواند به ديگران چيزى بدهد؟ بنابراين امام از نظر «كمالات» در مرتبه پايين تر از پيغمبر، و بالاتر از افراد ديگر قرار دارد.
اماميه معتقد است خداوند متعال به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) دستور داد حضرت علي(عليه السلام) را براى جانشينى خود به مردم صريحاً معرفى نمايد، از طرفى پيغمبر هم مى دانست كه قبول اين معنا ممكن است براى عدّه اى از مردم سنگين باشد؛ زيرا همه مردم از نظر ايمان و اعتقاد به مقام عصمت و پاكى او از هر گونه هوا و هوس، يكسان نيستند، ممكن است بعضى از افراد، اين انتخاب را مولود محبّت شخصى پيغمبر اكرم(صلى الله عليه و آله) و جنبه خويشاوندى و دامادى حضرت علي(عليه السلام) نسبت به آن حضرت، تصور كنند؛ ولى با اين حال خداوند اين موضوع را مانع از اين ندانست كه پيغمبرش از ابلاغ اين حقيقت خوددارى نمايد و لذا صريحاً در آيه زير دستور ابلاغ فرمان ولايت حضرت علي(عليه السلام) را صادر فرمود: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَّبِّكَ وَ إِنْ لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»(5)؛ (اى پيامبر آنچه را از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به طور كامل [به مردم] ابلاغ كن و اگر چنين نكنى، رسالت او را انجام نداده اى، خداوند تو را از [خطرات احتمالى] مردم حفظ مى كند).
با اين تأكيدِ شديد، چاره اى جز ابلاغ اين رسالت نبود و لذا پيغمبر خدا(صلى الله عليه و آله) هنگام بازگشت از حجة الوداع در سرزمين «غدير خم» خطبه اى خواند و در ضمن آن با صداى رسا - كه همه مى شنيدند - فرمود: «ألَسْتُ أوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أنْفُسِهِمْ؟ فَقَالُوا: اَللّهُمَّ نَعَمْ، فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَهذَا عَلِيٌ مَوْلاَهُ...»(6)؛ (آيا به شما از خودتان اولى نيستم [ولىّ و سرپرست و صاحب اختيار شما نمى باشم] عرض كردند: آرى، فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، علي مولا و سرپرست اوست).
سپس براى تأكيدِ اين موضوع در موارد مختلف گاهى صريحاً، گاهى با اشاره اين مطلب را تعقيب فرمود، و وظيفه خود را در پيشگاه خدا انجام داد؛ ولى جمعى از بزرگان مسلمين، بعد از رحلت پيامبر خدا(صلى الله عليه و آله) آن همه احاديث را به نام رعايت مصالح اسلام! طبق سليقه و اجتهاد خود توجيه و تأويل نموده، كسانى را مقدم و بعضى را مؤخر داشتند و مى گفتند: هر وضع و حادثه اى اقتضايى دارد!(7)
ولى در مقابل اين جريانات حضرت علي(عليه السلام) و جماعتى از بزرگان اصحاب و ياران پيغمبر(صلى الله عليه و آله) از بيعت با خليفه اى كه از طرف آنها انتخاب شده بود خوددارى نمودند؛ اما بعد از مدتى چون ملاحظه كردند اين خوددارى از بيعت و مسالمت ممكن است در آن شرايط خاص ضرر عظيمى براى عالم اسلام به بار آورد و چه بسا اساس و ريشه درخت اسلام را - كه تازه جان گرفته بود - قطع كند، لذا تن به بيعت دادند، و جاى تعجب هم نبود، زيرا: از طرفى اسلام به قدرى در نظر امام علي(عليه السلام) عزيز و محترم بود كه حاضر بود جان و عزيزترين عزيزانش را در راه آن فدا كند، تاريخ اسلام هرگز شرح فداكاريها و جانبازي هاى بى نظير حضرت علي(عليه السلام) را فراموش نخواهد كرد، او بود كه در موارد بسيارى جان خود را به خطر انداخت تا اسلام را از خطر نجات بخشد.
از طرف ديگر او مى ديد كسى كه بر مسند خلافت تكيه كرده از كوشش براى تقويت و عظمت و گسترش اسلام در جهان مضايقه نمى كند، و اين آخرين آرزو و هدف امام علي(عليه السلام) از خلافت و حكومت بود، روى اين جهات تسليم شد و تن به بيعت داد. البتّه او در تمام اين حالات مقام امامت و منصب الهى خود را داشت؛ زيرا اين مقام، مقامى نبود كه قابل زوال و واگذارى باشد، اگر چه او براى حفظ مصالح مسلمين، «زعامت و رياست عامه» را به ديگرى واگذار نمود؛ اما هنگامى كه نوبت به معاويه رسيد، در برابر او سكوت نكرد؛ زيرا مى دانست مسالمت و همكارى با معاويه و قبول زمامدارى او حتى در يك پُست كوچك فرماندارى، تا چه رسد به زعامت مسلمين، زيان هاى عظيم و جبران ناپذير و فاجعه دردناكى براى جهان اسلام به وجود خواهد آورد، لذا چاره اى جز مبارزه شديد با او نداشت.(8)
خلاصه اينكه «اماميه» مى گويند: ما شيعه و پيرو امام علي(عليه السلام) هستيم، با هر كس صلح كرد صلح مى كنيم و با هر كس جنگ نمود، جنگ مى نماييم، با دوستان او دوست و با دشمنان او دشمن هستيم و در اين عقيده از فرمان پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه و آله) پيروى مى كنيم آنجا كه فرمود: «اَللّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»؛ (خدايا هر كس علي را دوست بدارد، دوست بدار و هر كس او را دشمن بدارد دشمن بدار!) و در حقيقت محبّت و دوستى ما نسبت به امام علي(عليه السلام) و فرزندان گراميش، محبت و دوستى پيغمبر(صلی الله عليه وآله) و اطاعت فرمان اوست.
نتيجه اين شد كه اماميه عقيده دارد: خداوند هيچ گاه روى زمين را از حجّت خود «پيغمبر يا امام» خالى نمى گذارد، خواه او ظاهر و آشكار باشد يا مخفى و پنهان و لذا پيغمبر اسلام(صلى الله عليه و آله) صريحاً حضرت علي(عليه السلام) را به جانشينى خود انتخاب فرمود(9)، امام علي(عليه السلام) نيز فرزندش امام حسن(عليه السلام) را وصى خود معرفى نمود، او هم برادرش امام حسين(عليه السلام) را به عنوان جانشين تعيين نمود و به همين ترتيب تا امام دوازدهم كه مهدى منتظر(عجل الله تعالی فرجه الشريف) است.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.