پاسخ اجمالی:
دو چیز عامل گسترش مذهب تشيّع شد: يكي عملکرد بنی امیه و بنى عباس بود كه به طور مرتب مشغول تحكيم سلطنت و حكومت خود و مبارزه با دشمنان بودند و بساط عيش و نوش گسترده را فراهم كرده بودند. دوم سیره عملی فرزندان علي(ع) بود که تمام توجه خود را صرف علم و عبادت و بى اعتنايى به ظواهر فريبنده دنيا نموده و هيچ گونه دخالتى در امر سياست به معناى دروغ و مكر و خدعه نداشتند. اين تفاوت، افكار عمومى را از بنى اميّه و بنى عباس رويگردان نمود و به اهل بيت(ع) متوجه ساخت.
پاسخ تفصیلی:
خوشبختانه در پرتو تواريخ زنده اى كه امروز از گذشتگان در دست است اين حقيقت روشن مى شود كه برخلاف نظريه پوچ عدّه اى خيالباف، آيين تشيّع يك «جنبش ايرانى» يا منتسب به «عبدالله بن سبأ» نبود؛ بلكه تنها يك «نهضت اسلامى محمدي» بود كه از عواطف و علايق خاص مسلمانان نسبت به پيامبر اسلام(صلى الله عليه و آله) سرچشمه مى گرفت. براى درك اين حقيقت، نظرى به تاريخ فرزندان حضرت علي(عليه السلام) مى اندازيم كه در رأس آنها امام سجاد زين العابدين(عليه السلام) قرار داشت. او پس از شهادت پدرش امام حسين(عليه السلام) از دنيا و دنياپرستان در آن محيط پرغوغا كناره گيرى نمود و تنها به عبادت و تربيت اخلاق و تهذيب نفس و زهد پرداخت، او بود كه اين باب را به روى جمعى از تابعين مانند «حسن بصرى»، «طاووس يمانى»، «ابن سيرين»، «عمر بن عبيد» و امثال آنها - كه در وادى زهد و عرفان قدم گذاردند - گشود؛ در حالى كه اوضاع چنان بود كه مى توانست خداشناسى از دل هاى مردم به كلى برچيند و از نام خدا اثرى جز بر سر زبانها باقى نماند.
پس از آن حضرت، فرزندش امام باقر(عليه السلام) و نوه اش امام صادق(عليه السلام) به مقام امامت رسيدند و در اين زمان بود كه خلافت بنى اميه رو به زوال و اضمحلال قطعى مى رفت و خلافت بني العباس هنوز قدرت كافى پيدا نكرده بود. اين موقعيت حساس، مجال خوبى به امام صادق(عليه السلام) داد. در اين شرايط كابوس ظلم برچيده شد و حجاب تقيّه كنار رفت و امام(عليه السلام) توانست احكام خدا و احاديث پيامبر(صلى الله عليه و آله) را - كه از يك سرچشمه صاف، يعنى از پدرش و او هم از جدّش اميرمؤمنان علي(عليه السلام) و او هم از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) گرفته بود - همه جا منتشر سازد.
در آن موقع آيين تشيّع با سرعت بى نظيرى انتشار يافت و راويان حديث با شوق زيادى از آن حضرت اخذ حديث مى كردند، كه تعداد آنها از شماره بيرون بود، تا آنجا كه «ابوالحسن وشاء» به يكى از اهالى كوفه مى گفت: «در همين مسجد [مسجد كوفه] چهار هزار نفر افراد بافضيلت و اهل ورع و دين را ديدم كه همه مى گفتند: جعفر بن محمد براى ما چنين روايت كرد!».(1)
قابل توجه اينكه در همان زمان كه امويان و بنى عباس مرتباً مشغول تحكيم پايه هاى سلطنت و حكومت خود و مبارزه با دشمنان بودند و بساط عيش و نوش گسترده و آشكار به هر گونه لهو و لعب را فراهم كرده بودند، فرزندان حضرت علي(عليه السلام) تمام توجه خود را صرف علم و عبادت و ورع و بى اعتنايى به ظواهر فريبنده زندگى مادى دنيا نموده و هيچ گونه دخالتى در امر سياست ـ همان سياستى كه آن روز به معناى دروغ و مكر و خدعه بود ـ نداشتند. روشن است اين تفاوت، تأثير فراوانى در گسترش مذهب تشيّع و توجه مسلمانان نسبت به خاندان پيغمبر(صلى الله عليه و آله) داشت، افكار عمومى را از بنى اميّه و بنى عباس رويگردان و به اهل بيت(عليهم السلام) متوجه مى ساخت.
اين نكته نيز بديهى است كه مردم آن زمان مانند هر زمان ديگر اگر چه غالباً نسبت به امور مادى علاقه شديدى داشتند و محبّت آنها نسبت به مال و ثروت جاى انكار نبود؛ ولى در عين حال معنويت و علم و روحانيّت آنها، موقعيت شايان خود را در افكار و نفوس مردم هنوز از دست نداده بود. به خصوص اينكه از زمان پيغمبر(صلى الله عليه و آله) چندان دور نيافتاده بودند و آثار تعليمات آن حضرت هنوز در افكار آنها باقى بود، و اسلام هم با آن وسعت نظرى كه دارد هرگز مانع از طلب دنيا از طريق مشروع نبود. از طرفى مسلمانان آشكارا مى ديدند كه اسلام همان آيينى است كه درهاى خير و بركت را به روى آنها گشوده و سرچشمه هاى خوشبختى و سعادت را به سوى اجتماع آنان سرازير ساخته است؛ پادشاهان ايران و روم را در برابر آنان به خضوع وا داشته و كليد خزائن شرق و غرب را به دست آنها داده است. خلاصه، پيروزيها و افتخاراتى نصيب عرب كرد كه حتى گوشه اى از آن را هم به خواب نمى ديدند. آيا با اين حال ميل نداشتند از اصول و فروع تعليمات اين آيين بزرگ مطلع شوند؟
بديهى است با كمال ميل مى خواستند بدانند اسلام چه مى گويد و برنامه آن چيست؟ لااقل مى خواستند از برنامه هاى اجتماعى و تدبير خانواده و آنچه به پاكى نسل آنها مربوط بود و امثال آن با خبر شوند. از طرف ديگر هر چه جستجو مى كردند اثرى از اين علوم نزد كسانى كه پُست خلافت را اشغال كرده و نام خليفة المسلمين! و امير المؤمنين! را بر خود گذارده بودند، نمى يافتند؛ ولى پس از تحقيق، آن را به كاملترين و عاليترين صورت، نزد اهل بيت پيغمبر(عليهم السلام) مى يافتند، بنابراين جاى تعجب نبود كه به آنان ايمان بياورند و معتقد به امامت آنها گردند، و آنها را خليفه واقعى پيغمبر(صلى الله عليه و آله) و پاسداران اسلام و مبلغين حقيقى احكام دين بدانند، اين عامل يكى ديگر از عوامل گسترش مذهب تشيّع در آن عصر بود. اين عقيده دينى، و عاطفه ريشه دار معنوى، همچون شعله آتشى در كانون دل هاى عدّه اى از شيعيان برافروخته بود، و همان بود كه آنها را به استقبال از انواع خطرات و دادن قربانيها تشويق مى كرد.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.