پاسخ اجمالی:
پس از امام علي(ع) مردم زمان خلافت معاويه، فهميدند كه او كمترين رابطه اى با امور دينى ندارد و تنها به دنبال سياست خود در جنبه هاى مادى است. دست «بنى اميّه» به خون فرزندان پيغمبر(ص) آلوده شد، عدّه اى را شهيد، جمعى را مسموم و برخی را اسير كردند. بعد از آن، مروانیان با آتش زدن خانه خدا و ويران كردن آن، پناهندگان خانه خدا را نيز كشتند. جنايات بنی امیه و بنی عباس به قدرى توسعه يافت كه مورد مذمت شعراى زمان متوكل قرار گرفت.
پاسخ تفصیلی:
از روز خلافت معاويه و يزيد، «حكومت دينى» از «حكومت دنيوى» جدا شد؛ در حالى كه در خلفاى پيشين هر دو جمع بود، خليفه خود را موظف مى دانست كه با يك دست زمام امور دينى مردم را بگيرد و با دست ديگر زمام امور زندگى مادى مردم را؛ ولى از زمان معاويه، مردم متوجه اين نكته شدند كه او كمترين رابطه اى با امور دينى و معنوى مردم ندارد، تنها توجه او دنبال كردن سياست خود در جنبه هاى مادى است، و به اين ترتيب متوجه شدند كه امور دينى و معنوى مرجع و پيشواى ديگرى دارد كه بايد آن را از آنها فرا گرفت و چون هيچ كس را از نظر علم و زهد و شجاعت و حسب و نسب از حضرت علي(عليه السلام) و فرزندان او لايق تر و جامع تر نيافتند به آنها پيوستند؛ اين موضوع به ضميمه اخبار و احاديثى كه از شخص پيغمبر(صلى الله عليه و آله) درباره آنها نقل شده بود، سبب شد كه نهال تشيّع روز به روز بارورتر گردد و همچون روح تازه اى در جسد رنجور و ناتوان امّت اسلامى جريان پيدا كند. به دنبال اين وضع، جريان شهادت امام حسين(عليه السلام) و حوادث دردناك و اسف انگيز كربلا پيش آمد، حوادثى كه تاريخ هرگز آن را فراموش نخواهد كرد و آثار حزن انگيز آن در دلها تا هميشه باقى خواهد ماند.
امام حسين(عليه السلام) فرزند پيغمبر و گل بوستان او بود و باقيماندگان از صحابه پيامبر(صلى الله عليه و آله) مانند «زيد بن ارقم»، «جابر بن عبدالله انصارى»، «سهل بن سعد ساعدى» و «انس بن مالك» همان كسانى كه نهايت محبّت آن حضرت نسبت به حسين(عليه السلام) و برادرش مشاهده نموده و ديده بودند چگونه پيامبر(صلى الله عليه و آله) آنها را بر دوش خود حمل مى كرد و مى گفت: مَركب شما چه مَركب خوبى است و شما هم چه سواران خوبى هستيد! آرى اينها هنوز حيات داشتند و آنچه را از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) درباره فضايل امام حسين(عليه السلام) و فرزندان حضرت علي(عليهم السلام) ديده و شنيده بودند در ميان مردم منتشر مى ساختند.
جنايات بنى اميّه و بنى مروان
اما «بنى اميّه» همچنان به جنايات خود ادامه مى دادند و دست و دهان آنها به خون فرزندان پيغمبر(صلى الله عليه و آله) آلوده بود، عدّه اى را شهيد، جمعى را مسموم و عدّه ديگرى را اسير ساختند. طبيعى بود اين حوادث روز به روز «تشيّع» را گسترش مى داد و بر وسعت دامنه آن مى افزود. نهال عشق فرزندان امام علي(عليه السلام) را در قلوب مسلمانان مى كاشت و محبوبيت فوق العاده آنان را در اعماق دلها نافذتر مى ساخت. آرى، همه مى دانند «مظلوميت»، بزرگترين نقش را در اين قسمت بازى مى كند. روى اين حساب هر اندازه بنى اميّه بر ظلم و ستم و استبداد و خودكامگى و خونريزى بى گناهان، براى محكم كردن پايه هاى حكومت لرزان خود، مى افزودند، قلوب مسلمانان بيشتر متوجه خاندان پيغمبر(صلى الله عليه و آله) مى شد، يعنى در حقيقت آنها با اين اعمالِ خود به خاندان پيغمبر(صلى الله عليه و آله) و پيشرفت اهداف آنها كمك قابل توجهى مى كردند! هر اندازه شيعيان و دوستان اهل بيت(عليهم السلام) را تحت فشار بيشترى قرار مى دادند و بر بالاى منبرها، آشكارا به حضرت علي(عليه السلام) ناسزا مى گفتند و در مخفى كردن فضايل او مى كوشيدند، قضيه برعكس مى شد و با عكس العمل هاى شديد و احساسات برافروخته مسلمانان روبه رو مى گرديدند.
همان طور كه «شعبى» به فرزند خود مى گفت: «فرزندم! هر چه دين و مردم با ايمان بنا كردند، دنيا نتوانست آن را ويران سازد و هر چه دنيا و دنياپرستان بنا نمودند دين آنها را ويران ساخت! درست درباره امام علي(عليه السلام) و فرزندانش فكر كن. بنى اميّه همواره براى پنهان نمودن فضايل آنان مى كوشيدند؛ ولى گويا با اين عمل خود، آنها را گرفته و به آسمان مى بردند، آنها همواره مساعى خود را براى نشر فضايل نياكان خود به خرج مى دادند؛ اما مثل اينكه مردارى را پراكنده مى ساختند!».(1) جالب توجه اينكه «شعبى» گوينده اين سخن از كسانى است كه متهم به عداوت با علي بن ابيطالب(عليه السلام) مى باشد؛ ولى زمخشرى دانشمند معروف اهل سنّت در «ربيع الابرار» از وى نقل مى كند كه مى گفت: «حضرت علي(عليه السلام) براى ما مشكلى ايجاد كرده اگر او را دوست بداريم ما را به قتل مى رساند و اگر دشمن بداريم هلاك خواهيم شد!».(2)
اين وضع همچنان ادامه داشت تا اينكه دولت «سفيانى» (فرزندان و نواده هاى ابوسفيان) منقرض شدند و كار به دست «مروانى ها» افتاد كه در رأس آنها «عبدالملك بن مروان» جاى داشت. آرى عبدالملك! همان مردى كه «حجاج»(3) - دست نشانده اش - به فرمان او منجنيق ها را در برابر «كعبه» نصب كرد و اين خانه توحيد را آتش زد و ويران ساخت، پناهندگان خانه خدا را كشت و «عبدالله بن زبير» را در مسجد الحرام در ميان كعبه و مقام ابراهيم سر بريد! و با اين عمل احترام حرم امن خدا را - كه حتى مردم زمان جاهليت آن را محترم مى شمردند و حتى ريختن خون حيوانات وحشى را، تا چه رسد به انسان، در آن گناه مى دانستند - پايمال نمود. نمونه ديگرى از اعمال ناجوانمردانه و ضد اسلامى او اين بود كه به پسر عمويش «عمرو بن سعيد اشدق» امان داد و با او عهد و پيمان بست كه متعرض وى نشود؛ ولى چيزى نگذشت كه پيمان خود را شكست و او را ناجوانمردانه ترور كرد(4) به طورى كه «عبدالرحمن بن حكم» اشعارى در مذمت او گفت كه يكى از آنها بيت زير است:
«غَدَرْتُمْ بِعَمْرو يَا بَنِي خَيْطِ بَاطِل *** وَ مِثْلُكُمْ يَبْنِي الْعُهُودَ عَلَى الغَدَرِ!»(5)
(با «عمرو بن سعيد» خيانت كرديد اى فرزندان شخص «غدار» و امثال شما همواره پيمان هاى خود را بر اساس خيانت بنا مى كنند!)
آيا كسى كه اين گونه اعمال شرم آور و ننگين مرتكب شده، مسلمان است؟ تا چه رسد به اينكه خليفه مسلمانان و پيشواى مؤمنان باشد! فرزندان مروان بن حكم همگى اين گونه اعمال اشتباه و ننگين تر از آن را دنبال كردند، تنها كسى كه برنامه او با ديگران تفاوت داشت عمر بن عبدالعزيز، آن مرد صالح بود. هنگامى كه نوبت به «بنى عباس» رسيد ـ به قول معروف ـ نغمه هاى تازه اى در طنبور ساز كردند تا آنجا كه يكى از كسانى كه حكومت «بنى مروان» و «بنى العباس» هر دو را درك نموده بود در حق آنها گفته است:
«يَا لَيْتَ جَوّ بَنِي مَرْوان دَامَ لَنا *** وَ لَيْتَ عَدْلَ بَنِي الْعَبّاسِ فِي النَّارِ!»
(اى كاش ستم بنى مروان باقى مى ماند *** و عدالت بنى عباس طعمه آتش مى شد!)
اين حكومت جبار نيز كار را به جايى رسانيد كه علويون را در هر كجا پيدا مى كردند مى كشتند، خانه هاى آنها را ويران مى ساختند و آثار آنان را در همه جا محو مى نمودند؛ در حالى كه به اصطلاح پسر عموى آنها بودند! اين جنايت به قدرى توسعه يافت كه شعراى زمان متوكل (با آن همه محدوديت و خفقانى كه بر محيط حكومت مى كرد) زبان به مذمت بنى العباس گشودند، يكى از آنان گفته است:
«تَاللهِ اِنْ كَانَتْ اُمَيَّةُ قَدْ أتَتْ *** قَتْلَ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّها مَظْلوماً
فَلَقَدْ أتَاهُ بَنُو أبِيهِ بِمِثْلِها *** هذا لَعَمْرُكَ قَبْرُهُ مَهْدوماً
أسِفُوا عَلَى أَن لَا يَكُونُوا شارَ *** كوا، فِي قَتْلِهِ فَتَتَّبَعُوهُ رَمِيماً»
(به خدا سوگند اگر بنى اميّه فرزند پيغمبر خويش را مظلومانه شهيد كردند.
عموزادگان او نيز همان اعمال را تكرار نمودند، اين قبر ويران شده او گواه اين مدعاست.
اينها از اينكه در كشتن او شركت نكرده بودند، متأسف بودند و لذا همان معامله را با استخوان هاى پاك او نمودند!).(6)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.