پاسخ اجمالی:
جهان هستی تابلوی زیبا و اسرارآمیزی است که در آن بارها تصویر مرگ و زنده شدن گیاهان را مشاهده کرده ایم. حیات و مرگی که نمونه زنده از رستاخيز آدميان و زندگى آنان پس از مرگ است. حال اگر زندگى پس از مرگ غير ممكن باشد، نباید زمين هاى مرده نيز از اين قانون مستثنا باشند. قرآن می فرماید: «ما ابرها را بسوى زمين مرده اى رانديم و به وسيله آن زمين را پس از مردنش زنده مى كنيم، رستاخيز نيز چنين است». در واقع این آیه رستاخیز انسان ها را با گیاهان مقایسه کرده و رستاخیز را به صورت حسى و ملموس بیان می کند.
پاسخ تفصیلی:
ما انسان ها بارها رستاخيز را با چشم خود ديده ايم. در جهان بينى اكثر ما اين عيب بزرگ به چشم مى خورد كه: «در زندگى روزانه تنها چيزهايى جلب توجه ما را مى كند كه به گونه استثنايى با آن برخورد كنيم، اما آنها كه هميشه با ما هستند - هر چند جالب، عجيب و آموزنده باشند - كمتر مى توانند توجه ما را به سوى خود بكشانند!». يك منظره، يك تابلو، يك لباس، هر قدر بى اهميت باشد اگر با آنچه تا كنون ديده ايم تفاوت داشته باشد، به عنوان يك موضوع اعجاب انگيز مردم را دور خود جمع مى كند اما ظريف ترين، زيباترين و اسرار آميزترين موجودات اين جهان اگر هميشه در كنار ما باشند هيچ گاه نمى توانند موجى در فكر و روح ما بر انگيزند.
انسانهاى برجسته و فوق العاده اى را سراغ داريم كه تنها عيبشان اين است كه زنده اند و در ميان ما و در دسترس ما هستند و به همين دليل نه به نبوغشان اهميت مى دهيم و نه به افكار بلند و روح مواجشان اعتنايى داريم!
بعكس افراد بى ارزشى را مى شناسيم كه هزار گونه احترام براى آنها قائليم، زيرا تنها حسنشان اين است كه مرده اند و از دسترس ما بيرونند.
اين يك طرز تفكر سطحى و عوامانه است كه متأسفانه در همه اجتماعات در ميان قشرهاى وسيعى - حتى جمعى از خواص! - به اشكال مختلفى ديده مى شود.
از اصل سخن دور نشويم، در همين جهان طبيعت، بارها منظره زنده شدن مردگان را ديده ايم اما چون هميشه در دسترس ما بوده، جلب نظر ما را نكرده است.
فصل پائيز فرا مى رسد، قدمى به صحرا و بيابان مى گذاريم آنجا كه هنوز رنگ طبيعى خود را حفظ كرده است، همه چيز را پژمرده، افسرده و رنگ پريده مى بينيم. برگهاى نيمه جان و محتضر، آخرين تلاش مذبوحانه خود را براى چسبيدن به شاخه ها كرده و سرانجام تسليم باد سرد پائيزى شده اند، دست از دامان مادر خود برداشته و بى اراده روى تابوتى كه از امواج باد ساخته شده، به سوى قبرستان فراموشى پيش مى روند.
شاخه هاى افسرده، آخرين فعاليت حياتى خود را تعطيل كرده اند و آهسته در خواب عميقى- كه برادر و برابر مرگ است - فرو مى روند، چنان سرد و خشك و بى روح مى شوند كه گوئى هرگز نسيم حيات به آنها نوزيده بود.
فصل زمستان كه فشار عوامل طبيعى را روى آنها بيشتر مى كند، يكباره برهنه و عريان و ساكت و خاموش مى شوند، نه طراوتى، نه برگى، نه گلى، نه سايه اى دارند، و جز اسكلت غم انگيزى همچون اسكلت بى روح مردگان چيزى از آنها باقى نمى ماند.
اين صحنه مخصوصاً در بيابان هاى خشكى همچون بيابان هاى حجاز - كه تنها رگبارهاى موسمى آنها را آبيارى مى كند - به شكل واضحترى خودنمائى مى كند، منظره آنها در زمستان درست منظره قبرستان هاى كهنه و متروك است و حتى آواى جغد (دوست ديرين ويرانه ها) هم از آن شنيده نمى شود!
اما چند ماه بعد، بهار با نسيم حيات بخشش، با رگبارهاى جان پرورش، با حرارت مطبوع و دل انگيزش، و با تمام بركاتش فرا مى رسد، زمينهاى مرده جان مى گيرند، و با نفس مسيحائى بهار، اسكلتهاى بى روح درختان، زندگى را از نو آغاز مى كنند، همان بيابانها كه بوى قبرستان هاى متروك و قديمى مى داد، غرق سبزه و گل، غرق حيات و جنبش، غرق خنده و شادى مى شوند و رستاخيزى عظيم سرتاسر جهان طبيعت را فرا مى گيرد، و قيامتى برپا مى گردد.
اين مرگ و حيات طبيعت كه هر سال در برابر چشم ما تكرار مى گردد، و به تعداد سالهاى عمرمان آن را ديده ايم، نمونه زنده اى از رستاخيز آدميان و زندگى آنها پس از مرگ است.
چه فرق مى كند، قانون مرگ و حيات همه جا يكى است. اگر زندگى پس از مرگ غير ممكن باشد، بايد زمينهاى مرده نيز از اين قانون مستثنا نباشند و اگر ممكن است براى آدميان هم ممكن است.
اگر بيابان خشكيده ديروز كه هيچ اثرى از حيات در آن به چشم نمى خورد و حتى جغدهايى كه به ويرانه ها علاقه دارند از آن فرار كرده بودند امروز در پرتو بالا رفتن چند درجه حرارت هوا، و وزش چند نسيم لطيف، و ريزش چند رگبار، آنچنان زنده و خرم و سر سبز شده اند كه گويى هميشه غرق حيات و زندگى و نشاط بوده، چرا اين قانون را به زندگى و مرگ انسانها تعميم ندهيم و راستى چه تفاوتى اين دو با هم دارند و اين است يكى از صحنه هاى رستاخيز كه بارها از كنار آن گذشته ايم.
اينجاست كه مى بينيم قرآن مجيد در آيات متعددى براى نشان دادن چهره رستاخيز آدميان همين حقيقت را به طرز لطيفى مطرح ساخته است:
1. «وَ اللّهُ الَّذي أَرْسَلَ الرِّياحَ فَتُثيرُ سَحابًا فَسُقْناهُ إِلى بَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَحْيَيْنا بِهِ اْلأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها كَذلِكَ النُّشُورُ»(1)؛ (خداوند كسى است كه بادها را فرستاد تا ابرهايى را به حركت در آوردند. سپس ما اين ابرها را بسوى زمين مرده اى رانديم و به وسيله آن زمين را پس از مردنش زنده مى كنيم، رستاخيز نيز چنين است). همانطور كه مشاهده مى كنيم مسأله رستاخيز انسانها با رستاخيز جهان گياهان مقايسه شده است.
2. «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَكًا فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصيدِ * وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَّها طَلْعٌ نَّضيدٌ * رِّزْقًا لِّلْعِبادِ وَ أَحْيَيْنا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذلِكَ الْخُرُوجُ»(2)؛ (از آسمان آب پر بركتى فرستاديم * و به وسيله آن باغستانها و دانه هاى درو شده * و نخلهاى سر به آسمان كشيده با شكوفه هاى فراوان پرورش داديم * اينها همه به خاطر روزى بندگان است و زمينهاى مرده را با آن زنده كرديم، خروج مردگان در رستاخيز نيز چنين است).
3. «وَ تَرَى اْلأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَيْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ كُلِّ زَوْجٍ بَهيجٍ * ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّهُ يُحْيِ الْمَوْتى وَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»(3)؛ (زمين را [به هنگام زمستان] افسرده مى بينى اما هنگامى كه قطره هاى باران را بر آن نازل كرديم جنبشى پيدا مى كند، و بالا مى آيد و از هر زوج گياه خوش منظره مى روياند * اين به خاطر آن است كه بدانيد خدا بر حق است و مردگان را زنده مى كند و بر هر چيزى تواناست).
و به اين ترتيب مسأله زندگى پس از مرگ كه روزى براى عرب هاى جاهليت به صورت يك امر محال و غير معقول و حتى جنون آميز بود، به گونه يك امر «حسى» و ملموس كه همه ساله پيش چشم ما تكرار مى شود، جلوه مى كند.(4)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.