پاسخ اجمالی:
یکی از دلایل وجود رستاخیز و زندگی پس از مرگ، مساله «بقاء روح» است. در واقع اثبات وجود روح به عنوان یک حقیقت مستقل، این موضوع را روشن می سازد که پس از مرگ، روح آدمی باقی می ماند و مرگ، پایان زندگی نیست. از سویی خواب و رؤیا نخستین علت توجه انسان به موضوع روح بود؛ زیرا انسان احساس می کرد نیروی مرموزی در وجود او نهفته که به هنگام بیداری و خواب، فعالیت و خودنمایی می کند.
پاسخ تفصیلی:
يكى از دلائلى كه با مسأله رستاخيز و زندگى پس از مرگ رابطه نزديك دارد و نشان مى دهد كه با «مرگ»، فنا و نابودى مطلق به سراغ انسان نمى آيد، مسئله «بقاء روح» است.
اثبات وجود روح به عنوان يك حقيقت مستقل - نه يك خاصيت عارضى بدن - اين موضوع را روشن مى سازد كه پس از مرگ، روح آدمى باقى مى ماند و مرگ، پايان زندگى به معنى مطلق نيست و اثبات اين موضوع در حقيقت يك گام بزرگ به سوى اثبات وجود جهان بعد از مرگ و معاد است؛ ولى براى رسيدن به اين هدف بايد سه موضوع را جداگانه بررسى كرد:
1. استقلال روح
2. تجرد روح
3. بقاى روح
اما قبلاً ذكر اين نكته لازم است كه مسأله روح از قديمى ترين و پيچيده ترين مباحثى است كه فلاسفه و دانشمندان با آن رو به رو بوده اند.
هيچ كس نمى تواند آغازى براى اين بحث بيان كند؛ زيرا طبق گواهى تاريخ از پنج هزار سال قبل، مصريها - و احتمالاً اقوام ديگر - به مسئله روح كم و بيش آشنايى داشته اند، حتى به گفته «آلوسى» دانشمند معروف اسلامى تاكنون (در حدود) يك هزار قول و نظريه در اين مسئله ابراز شده، و هر كس به نوعى از ماهيت روح سخن گفته است؛ اما به نظر مى رسد نخستين چيزى كه سبب توجه انسان به مسئله روح شده موضوع خواب و رؤيا بوده است؛ انسان - حتى انسان قبل از تاريخ - در عالم خواب، صحنه ها و عوالم وسيعى را مشاهده مى كرد كه پس از بيدارى هيچ يك از آنها را در محيط خود نمى ديد. انسان با توجه به اين مسئله، چنين احساس مى كرد كه نيروى مرموزى در وجود او نهفته است كه به هنگام بيدارى به شكلى، و به هنگام خواب به شكل ديگر، فعاليت و خودنمايى مى كند، حتى در موقعى كه دستگاه هاى بدن خاموشند و انسان در گوشه اى افتاده، «او» مشغول فعاليت است؛ لذا اين نيروى مرموز را «روح» (يا معادل آن در زبان هاى ديگر) ناميد.
به هنگامى كه فلسفه به صورت يك «علم مُدوَّن» شكل گرفت، مسئله روح يكى از مسائلى بود كه در صدر مباحث فلسفى جايى براى خود باز كرد. مسئله خواب يكى از كليدهاى عالم ارواح است، خواب ديدن و رؤيا از دو جهت مى تواند ما را به عالم ارواح راهنمايى كند:
نخست اصل مسئله رؤيا و صحنه هايى كه انسان در خواب مى بيند - خواه وجود خارجى پيدا كند يا نه و به اصطلاح خواه تعبيرى داشته باشد يا نداشته باشد - و ديگر كيفيت و چگونگى خوابها و رؤياهايى است كه انسان مى بيند و احياناً پرده از حوادث «موجود» يا «گذشته» يا «آينده» بر مى دارد.
در اينجا افراد سطحى فوراً خود را راحت مى كنند و مى گويند: خواب و رؤيا كه چيز مهمى نيست، همان صحنه هايى است كه در بيدارى مى بينيم و گاهى هم فعاليت نيروى واهمه و خيال و يا روشنگر محتويات ضمير ناآگاه است.
كار نداريم كه خواب و رؤيا از كجا سرچشمه مى گيرد و نتيجه فعاليت چيست؟ و آيا مربوط به گذشته است يا آينده؟ سخن در اين است كه اين صحنه هاى وسيعى را كه در عالم خواب مى بينيم لابد جايى در وجود ما دارند، آيا محل آنها سلول هاى مغزى ما و درون جمجمه ما است و يا اين نقشه هاى وسيع روى تابلوى ديگرى ترسيم مى گردد؟ مثلاً ما در خواب مى بينيم در باغى نشسته ايم، استخر وسيعى با امواج لرزان و زيبايش در وسط باغ به چشم مى خورد، اين باغ زيبا در دامنه كوه عظيمى قرار گرفته كه شانه هاى آن در آسمان پيش رفته است. كار نداريم كه اين صحنه مربوط به گذشته يا آينده است؛ ولى به هر حال اين نقشه ذهنى محلى لازم دارد كه همانند يك تابلو نقاشى در آن محل پياده شود، آيا محل آن مى تواند سلول هاى مغزى باشد؟ به یقین می دانیم كه نه، پس محل ديگرى لازم دارد كه آن را «روح» مى ناميم.
به هر حال مشخص است كه مسئله خواب و رؤيا تا چه اندازه مى تواند پرده از روى اسرار روح بردارد و نشان دهد كه اين مسئله همان طور كه در آغاز كليدى براى راه يافتن به منطقه وسيع روح بوده است امروز هم ارزش خود را به عنوان يك دليل فلسفى و حتى يك دليل تجربى از دست نداده است.(1)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.