پاسخ اجمالی:
غرب تلاش می کند به مردم شرق و حتی مردم خودش بقبولاند که تمام پیشرفت و صنعت و علم از اول مربوط به غرب بوده و در تمام علوم، شرق همیشه پیرو و دنباله رو غرب بوده است. آری با اینکه آنها نمی خواهند بپذیرند که تمام پیشرفت آنها مدیون علم و تمدن شرق بوده است ولی آثار و علوم شرق آن قدر زیاد و روشن است که قابل انکار نیست؛ علاوه براین برخی از دانشمندان غربی اعتراف دارند که پیشرفت غرب مدیون علوم و حرکت دانشمندان مسلمان می باشد.
پاسخ تفصیلی:
مطالعه كتاب هايى كه درباره تأثير علوم و دانش هاى شرقى مخصوصاً علوم اسلامى در جنبش علمى اروپا و به اصطلاح «رنسانس» و فهرست بدهكارى هاى غرب به مشرق نوشته شده، اين واقعيت تلخ را به ما مى فهماند كه هر قدر به عقب بر گرديم مى بينيم غربي ها با صراحت و انصاف بيشترى درباره تأثير عميق اين علوم و دانش ها در «نهضت علمى اروپا» بحث مى كنند. امّا به عكس در نوشته هاى اخير خود، آن صراحت و انصاف را از دست داده، و با سخنان دوپهلو سعى دارند چنين وانمود كنند كه بدهكارى غرب به شرق آنقدر هم زياد نيست، و گاهى هنگام تمجيد از مسلمانان آنها را به عنوان پلى! براى انتقال علوم يونان به غرب [يعنى از غرب به غرب!] معرفى مى كنند.
گرچه باز با تمام اين اعمال تعصب هاى دور از منطق و اين تحريف هاى زننده نتوانسته اند چهره حقايق تاريخى را در اين مورد بپوشانند، و در لابلاى همان عبارات آنها مطالبى به چشم مى خورد كه براى ما شرقي ها بخصوص ما مسلمانان كه گذشته پر افتخار خود را به كلّى فراموش كرده ايم جالب و غرورآميز است.
اگر كار به همين جا ختم مى شد باز جاى شكرش باقى بود، از اين مى ترسيم که در آينده نه تنها سيراب شدن افكار خود را از سرچشمه علوم ما انكار كنند بلكه شايد يك روز ما را عامل توحش خويش در دوران قرون وسطى معرفى نمايند! گفتار زير شاهد زنده اى براى حقيقت فوق است:
مستر «ترند» استاد زبان اسپانيايى در دانشگاه «كمبريج» در يادداشت هايى تحت عنوان «اسپانيا و پرتقال» چنين مى نويسد: «تاريخ نويسان امروز اسپانيا چندان به ميراث اسلام اهميّت نمى دهند، ولى صد سال پيش درباره اعرابى كه به اسپانيا آمدند اغراق گويي هاى عجيبى مى شد! و امروز اين موضوع كهنه شده و ديگر گرد مطالعه آن نمى گردند! اين بى ميلى بى جهت نيست؛ زيرا دانشگاههاى فرانسه و آمريكا سعى نموده اند ريشه و اساس هر چيزى را لاتينى شمارند!».
در حالى كه اگر آنها انصاف مى داشتند و بدون تعصّب حقايق تاريخى را بررسى مى كردند قضيه كاملًا به عكس بود، يعنى باگذشت زمان مدارك زنده تر و روشنترى براى تأثير عميق علوم اسلام در جنبش علمى غرب به دست مى آيد چنان كه دانشمندان واقع بينى مانند دكتر «ميرهوف» به اين حقيقت اعتراف نموده اند. او در يادداشت هايى كه تحت عنوان «علوم طبيعى و طب» تهيه نموده چنين مى نويسد: «ذخائر علم و دانش ملل اسلامى اكنون رفته رفته آشكار مى گردد و مورد استفاده عموم قرار مى گيرد ... البته در اين چند سال اخير آن چه كشف شده روشنايى جديدى بر تاريخ قديم علوم دنياى اسلامى افكنده است، ولى مسلماً اين كشفيات هنوز كافى نيست و دنيا در آينده بيشتر به اهميّت علوم اسلامى پى خواهد برد».(1)
غربيها حق دارند اين حقايق تاريخى را انكار كنند، همچنين دانشگاه هاى فرانسه و آمريكا در اصرار خود بر اين كه همه چيز ريشه لاتينى دارد! ذي حق مى باشند؛ زيرا غرب امروز با تمام قوا مى كوشد كه بر ويرانه هاى استعمار سياسى از دست رفته خود يك استعمار فكرى نوين بسازد و حكومت خود را بر شرق تا قرن ها [آن چنان كه آرزو دارد] ادامه دهد. آنها مى خواهند منابع گوناگون اوّليه پر ارزش شرق را به نازلترين قيمت خريدارى كنند، و مصنوعات كم ارزش خود را به گرانترين قيمت به آنها بفروشند و به آقايى بى دليل خود ادامه دهند.
غربي ها در راه تحكيم پايه هاى اين استعمار فكرى اصرار دارند به مردم شرق چنين حالى كنند كه تا جهان بوده است و خدا خدايى مى كرده، غرب پيشرو و شرق دنباله رو بوده است، و اين جزء قوانين لايتغير عالم آفرينش است و مردم شرق موظّفند به آن احترام بگذارند!
بديهى است با چنين وضعى، سياستمداران كهنه كار امروز غرب، و دانشمندان متعصّب، و خاورشناسان كم مايه و يا مغرض آنها، نمى خواهند بپذيرند كه اساس و زيربناى تمدّن امروز آنها را افكار دانشمندان شرقى تشكيل داده اند، و اگر موفقيّتى در صنايع گوناگون نصيب آنها شده بيش از همه مديون نهضت علمى مسلمانان هستند و انكار اين واقعيات گوشه اى از آن نقشه وسيع و كلّى استعمار فكرى است.
امروز مسئولين دستگاه هاى تبليغاتى غرب، بر خلاف آنچه خوش باورها مى پندارند، كوشش دارند حس تحقير خاصّى نسبت به شرق و افكار شرقى در مردم غرب برانگيزانند و شرقي ها را به صورت افراد نيمه وحشى معرفى نمايند و كسانى كه ساليان دراز در محيط اروپا زندگى داشته، و ناظر جلسات سخنرانى و يا فيلم هاى تبليغاتى و مطبوعات و ساير تظاهرات فكرى آنها بوده اند به اين حقيقت تلخ معترفند.
آيا موقع آن نرسيده است كه شرق به پاخيزد، و با يك نهضت همه جانبه پيوندهاى پوسيده اقتصادى كه او را به صورت يك عضو وابسته و طفيلى نسبت به غرب در مى آورد قطع كند و زندگانى مستقل و پرافتخار خود را آغاز نمايد؟!
در اين ميان تنها چيزى كه مايه دلخوشى است، و وجدان ما را آرامش مختصرى مى بخشد اين است كه:
اوّلًا نقش دانشمندان ما در پى ريزى جنبش علمى غرب از نظر تاريخ روشنتر از آن است كه با اين گونه تبليغات غلط و سفسطه ها و اعمال تعصب ها بتوان بر آن پرده پوشى كرد.
ثانياً هنوز در ميان دانشمندان غربى افرادى پيدا مى شوند كه اين مسأله را تعقيب نموده، و حقايق را به طور عريان بازگو مى كنند، اجازه بدهيد نمونه اى از آن را براى تكميل گفته هاى خود در اين جا بياوريم:
دكتر «ميرهوف» در يادداشت هاى خود درباره پيشرفت مسلمانان در «طب و پزشكى» مى نويسد: «در جنگ هاى صليبى، مسلمين به پزشكان اروپايى مى خنديدند! زيرا معلومات آنها را بسيار پست و ابتدايى مى دانستند»، سپس تصريح مى كند كه: «مسيحي ها كتاب هاى «ابن سينا»، «جابر»، «حسن بن هيثم» و «رازى» را به لاتينى ترجمه كردند كه اكنون ترجمه هاى آنها در دست است، اگرچه مترجمين آنها معلوم نيست، و در قرن شانزدهم كتاب هاى «ابن رشد» و «ابن سينا» در ايتاليا ترجمه شد و اين كتاب ها در دانشگاه هاى ايتاليا و فرانسه تدريس مى گرديد».
سپس اين جلمه تاريخى را اضافه مى كند: «خلاصه به اين وسيله علوم شرق مانند باران رحمت بر خاك خشك اروپا باريد، و آن را حاصلخيز ساخت و كم كم اروپايي ها با علوم شرق آشنا شدند ...».
مستر «بارون كارول دوو» در يادداشت هاى خود درباره اخترشناسى و رياضيات مسلمانان مى نويسد: «مسلمانان موفقيت هاى بزرگى در علوم گوناگون به دست آوردند. آنها استعمال اعداد را به مردم آموختند ... آنان جبر و مقابله را به صورت علم صحيحى در آوردند و آن را ترقّى دادند، سپس اساس «هندسه تحليلى» را به جا گذاشتند ... بدون شك آنها مخترع مثلثات سطحى و كروى بودند كه در حقيقت در يونان وجود نداشت».
سپس چنين اضافه مى كند: «در دورانى كه دنياى مسيحى مغرب با بربريت در جنگ و جدال بود اعراب [مسلمانان] همچنان سرگرم مطالعه علوم بودند و در معنويات زندگى مى كوشيدند».(2)
و هم او درباره عمر خيام [دانشمندى كه ما تنها او را به رباعيات مشكوكى كه درباره مى و ميخانه به او نسبت داده اند مى شناسيم]، مى نويسد: «كتاب جبر و مقابله وى از آثار درجه اوّل مى باشد، و مطالعه آن نشان مى دهد كه در اين امر گوى سبقت را از يونانيان ربوده و پيشرفت هاى قابل ملاحظه اى كرده است».
او در اواخر يادداشت هاى خود درباره فعاليت هاى دانشمندان اسلام در نجوم و اخترشناسى مخصوصاً كوشش هاى ارزنده و بى سابقه «خواجه نصير الدين طوسى» و تأسيس رصدخانه مراغه و دقت ابزار و آلات نجومى كه در آن رصدخانه به كار رفته بود، و اكتشافات گوناگونى كه در اين علم نصيب آنها گرديد به تفصيل سخن مى راند و تصريح مى كند كه: «آلات نجومى كه در مراغه ساخته مى شد فوق العاده قابل تحسين بود».
حتى «پرفسور سانتيلانا» استاد دانشگاه رم در پايان يادداشت هاى خود درباره قانون و اجتماع مسلمانان مى نويسد: «آنچه ما به طور مسلم از قانون عرب [مسلمانان] اقتباس نموده ايم عبارت از طرز تشكيل مؤسسات قانونى، مانند شركت هاى سهامى محدود، و گذشته از اين، بعضى از نكات فنى بازرگانى است. از طرف ديگر شكى نيست كه معيار و ميزان عالى اخلاقى مسلمانان كه در بعضى از قوانين آنها مستقر است به وضع مطلوبى در نشو و نماى عقايد و قوانين فعلى ما مؤثر بوده، و هنوز هم تأثير آن در ما باقى است، و ارزش آن دائماً در خاطرها مى باشد».
در اين جا بحث خود را با آخرين جمله اى كه «ميرهوف» در يادداشت هاى خود نوشته پايان می دهیم؛ او مى گويد: «علوم عرب [مسلمانان] مانند ماه تابانى، تاريك ترين شب هاى اروپاى قرون وسطى را منوّر ساخت و چون علوم جديد ظاهر گشت ماه بی رنگ شد، ولى همان ماه بود كه ما را در شب هاى تار هدايت كرد تا به اينجا رسانيد و مى توانيم بگوييم كه هنوز هم تابش آن باماست».(3)
در هر حال بيان فهرست علوم و دانش هايى را كه از شرق به غرب انتقال يافته و آثار سودمند و پرارزش دانشمندان ما كه به زبان لاتينى ترجمه شده و سال ها در دانشگاه هاى اروپا تدريس مى گرديد در خور كتاب هاى متعدّدى است كه خوشبختانه تاكنون قسمتى از آن به وسيله خود غربي ها تأليف و انتشار يافته است.(4).
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.