پاسخ اجمالی:
این شخص در جریان مناظره با امام(ع) درباره عصمت انبیاء شبهه ای مطرح نمود و به زعم خود با توسل به آیاتی از قرآن، نسبت عصیان و گناه را به پیامبرانی چون: حضرت آدم، داوود، یوسف و یونس(ع) روا داشت. امام(ع) جواب ایرادات وی را بیان فرمود و توضیحات کاملی ارائه داد چنانکه او به گريه افتاد و عرض كرد: «اي فرزند رسول خدا، من توبه مي كنم و تعهد مي نمايم كه از امروز به بعد دربارة پيامبران خدا جز آن چه شما فرموديد، نگويم».
پاسخ تفصیلی:
در مورد مناظره امام رضا(علیه السلام) با «علي بن محمّد بن جهم» که درباره عصمت انبيا(عليهم السلام) بود باید گفت که اين مناظره نيز در دربار مأمون واقع شد، چنان كه اباصلت هروي مي گويد:
«هنگامي كه مأمون پيروان مذاهب و مكاتب مختلف يعني يهود، نصارا، مجوس، صابئين و ساير فرق و علماي اسلام را در دربار خود گردآورد تا با امام علي بن موسي الرضا(عليه السلام) مناظره كنند، هر كس در برابر آن حضرت عرض اندام كرد، با پاسخ دندان شكني روبه رو شد و خاموش گشت. در اين ميان، نوبت به «علي بن محمّد بن جهم» كه از علماي معروف اهل سنت بود، رسيد؛ او به امام(عليه السلام) رو كرد و گفت: عقيدة شما دربارة عصمت انبيا چيست؟ آيا شما همه را معصوم مي دانيد؟
امام(عليه السلام): آري.
ابن جهم: پس اين آيات را كه ظاهرش صدور گناه از آنان است، چگونه تفسير مي كني؟ مثلاً قرآن دربارة آدم(عليه السلام) مي فرمايد: «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى»(1)؛ (آدم به پروردگارش عصيان كرد و از پاداش او محروم ماند).
و یا دربارة يونس(عليه السلام) مي گويد: «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ»(2)؛ (يونس خشمگين از ميان قوم خودش رفت و گمان كرد بر او تنگ نخواهيم گرفت).
و یا دربارة يوسف(عليه السلام) مي گويد: «وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا»(3)؛ (زليخا قصد يوسف كرد و يوسف قصد او را).
و در مورد داوود(عليه السلام) مي فرمايد: «وَ ظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ»(4)؛ (داوود گمان كرد ما او را امتحان كرده ايم و از كار خود توبه كرد).
و بلاخره دربارة پيامبرش محمّد(صلی الله علیه و آله و سلّم) مي فرمايد: «وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ»(5)؛ (تو در دل چيزي [دربارة همسر زيد] پنهان داشتي كه خدا آن را آشكار ساخت).
امام(عليه السلام) فرمود: واي بر تو! گناهان زشت را به پيامبران الهي نسبت مده و كتاب خدا را به رأي خود تفسير مكن كه خداوند فرموده: «تأويل (و تفسير) آن را جز خدا و راسخان در علم نمي دانند» اكنون پاسخ سؤالاتت را بشنو:
امّا دربارة آدم(عليه السلام) خداوند او را حجت در زمين و نمايندة خود در بلادش قرار داده بود. آدم براي بهشت آفريده نشده بود (و سكونتش در بهشت موقتي بود و بهشت سراي تكليف نبود) عصيان آدم (و ترك اولاي او) در بهشت رخ داد، نه در زمين، و عصمت بايد در زمين باشد و مقادير امر الهي تكميل گردد (و آدم الگو و رهبري براي مردم جهان باشد) لذا هنگامي كه به زمين گام نهاد، خداوند او را حجت و خليفة معصوم قرار داد، چنان كه در حق او مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَ نُوحًا وَ آلَ إِبْرَاهِيمَ وَ آلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ»(6)؛ (خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد). اين گزينش، خود دليل بر معصوم بودن اين رهبران است؛ زيرا گزينش براي رهبري بدون عصمت، موجب نقض غرض است.
امّا در مورد يونس(عليه السلام) منظور از «لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ» اين نيست كه او گمان كرد خداوند قادر بر (مجازات) او نيست، بلكه به معناي اين است كه او گمان كرد خداوند بر او تنگ نمي گيرد (و ترك اولايي نكرده است)، همان گونه كه در آية ديگر قرآن آمده: «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ...»(7)؛ (امّا هنگامي كه خداوند انسان را مبتلا سازد و روزي را بر او تنگ بگيرد...) زيرا اگر او گمان كرده بود خداوند قادر بر (مجازات) او نيست، كافر مي شد (و كفر از ساحت مقدس انبيا به دور است).
امّا در مورد يوسف(عليه السلام) منظور اين است كه زليخا قصد كام گيري از يوسف كرد و يوسف قصد قتل وي نمود، اگر او را زياد تحت فشار براي عمل خلاف عفت قرار دهد (چرا كه فوق العاده از اين پيشنهاد ناراحت شده بود)، امّا خداوند (در حق او لطف كرد و) او را از قتل زليخا و عمل خلاف عفت دور ساخت، همان گونه كه مي فرمايد: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ»؛ (سوء اشاره به قتل و فحشا اشاره به عمل منافي عفت است).(8)
بعد امام(علیه السلام) فرمودند: بگو ببينم در داستان داوود شما چه مي گوييد؟
علي بن محمّد جهم افسانه اي ساختگي را شبيه آن چه در تورات كنوني آمده است، در اين جا ذكر كرد كه خلاصه اش چنين است:
داوود در محراب خود مشغول نماز بود كه شيطان به صورت پرندة زيبايي در برابر او نمايان شد. داوود نمازش را شكست و به دنبال آن پرنده به پشت بام رفت. آن جا چشمش به درون خانه همسايه و بر اندام زن زيبايي كه در حال غسل كردن بود افتاد و دل بستة او شد. داوود براي از ميان برداشتن مانع، دستور داد همسر آن زن را (كه يكي از افسران ارشد لشكر وي بود) و اوريا نام داشت، پيشاپيش صفوف به ميدان نبرد بفرستند. هنگامي كه او كشته شد، داوود همسرش را به ازدواج خود درآورد(9) هنگامي كه سخن به اين جا رسيد امام(عليه السلام) بر اثر شدّت ناراحتي دست بر پيشاني زد و فرمود: «إِنَّا للّه وإِنّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ». شما پيامبر بزرگي را به سستي در نماز و ارتكاب عمل خلاف عفت (قبل از ازدواج رسمي با او) و سپس قتل انسان بي گناهي متهم مي كنيد؟!
علي بن محمّد بن جهم عرض كرد: پس گناه داوود كه خداوند در آية فوق به آن اشاره كرده، چه بود؟
امام(عليه السلام): واي بر تو! گناهي نداشت. او گمان كرد خداوند كسي را از وي داناتر نيافريده است. خداوند دو فرشته را مأمور كرد تا از محراب او بالا روند و بگويند: ما دو نفر با هم نزاع داريم و يكي بر ديگري ستم كرده است. ميان ما به حق داوري كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن. اين يك برادر من است. او 99 ميش دارد و من يكي دارم، ولي او اصرار مي كند كه اين يكي را نيز به او واگذارم و او در سخن بر من غلبه كرده و از من گویاتر است(10) در اين جا داوود در قضاوت عجله كرد و بي آن كه از مدعي تقاضاي دليل و بيّنه كند، به او رو كرد و گفت: اين برادرت به تو ستم كرده كه همان يك ميش تو را هم مطالبه كرده است و حتي توضيح و دفاع لازم را از مدعي بر ضدّ او نخواست. گرچه حكم نهايي نكرده بود، امّا همين عجله در اين گفتار، ترك اولايي بود كه از داوود سر زد. سپس متوجه شد و در مقام جبران برآمد و استغفار كرد و خداوند نيز اين ترك اولي را بر او بخشيد. اين بود خطاي داوود، نه آن چه شما مي گوييد.
سپس امام(عليه السلام) افزود: مگر نمي بيني خداوند بعد از اين ماجرا مي گويد: «يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَىٰ»(11)؛ (اي داوود، ما تو را خليفه و نمايندة خود در زمين قرار داديم. در ميان مردم به حق داوري كن و از هواي نفس پيروي مكن) اگر داوود ـ العياذ بالله ـ مرتكب آن جنايات عظيم و گناهان بزرگ شده بود، چگونه خداوند چنين مقام و منصبي به او مي بخشيد و چگونه او را مورد عفو و بخشش قرار مي داد؟! پس بدان همة آن ها خرافات است.
اين جهم پرسيد: پس داستان ازدواج با همسر اوريا چه بوده است؟
امام(عليه السلام) فرمود: جريان چنين بود كه در آن زمان هر گاه زني شوهرش از دنيا مي رفت يا كشته مي شد، هرگز ازدواج نمي كرد. خداوند به داوود اجازه داد با همسر اوريا كه در حادثه اي كشته شده بود، ازدواج كند (تا اين رسم نادرست برافتد). داوود صبر كرد هنگامي كه همسر اوريا از عده درآمد، با او ازدواج كرد (بدون آن كه مسئلة ديگري در كار باشد)، لكن چون اين امر در ميان مردم آن زمان سابقه نداشت، بر آن ها گران آمد (و داستان ها پيرامون آن به هم بافتند).
امّا در مورد پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلّم) و همسر پسر خوانده اش زيد كه قرآن مي گويد: «تو چيزي را در دل پنهان مي داشتي كه خداوند آن را آشكار ساخت» ماجرا از اين قرار بود كه خداوند قبلاً نام همسران پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) را در اين جهان به او فرموده بود و در ميان آن ها نام زينب دختر حجش بود كه آن روز در قيد زوجيت پسر خواندة پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) زيد بن حارثه بود، ولي پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) اين نام را در دل خود مخفي مي داشت تا مبادا بهانه اي به دست منافقان بيفتد و بگويند پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) به زن شوهر داري چشم داشتي دارد (امّا حوادث آينده و جدايي آن زن از همسرش با اين كه پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلّم)، اصرار داشت جدا نشود، نشان داد كه چنين امري از قبل مقدّر بوده است).
اين را نيز بدان كه خداوند در ميان تمام خلق خود، تنها عهده دار اجراي عقد سه زن شد: حوا را براي آدم(عليه السلام) و زينب را براي رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) و فاطمه(سلام الله علیها)، را براي علي(عليه السلام) عقد كرد.
اين جا بود كه علي بن محمّد بن جهم به گريه افتاد عرض كرد: اي فرزند رسول خدا، من توبه مي كنم و تعهد مي نمايم كه از امروز به بعد دربارة پيامبران خدا جز آن چه شما فرموديد، نگويم.(12)
بايد توجه داشت كه دربارة عصمت انبيا گروهي راه خطا پيموده اند و گروه ديگري در نيمة راه مانده اند. تنها گروهي كه عصمت آنان را به طور كامل پذيرفته اند، پيروان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مي باشند كه با هدايت آنان به سر منزل مقصود رسيده اند.(13)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.