پاسخ اجمالی:
در آیات و روایات تاکید فراوان بر «عفو» شده و در مقابل، آیات و روایاتی در مورد انتقام و قصاص سخن گفته اند. برای جمع این دو دسته آیات و روایات باید گفت: 1. قصاص یک قانون برای صاحب حق می باشد که مانع جنایات افراد خلافکار می شود؛ ولی عفو یک صفت اخلاقی است که بالاتر از قانون می باشد. 2. قصاص برای افراد خلافکاری که قابل هدایت و اصلاح نمی باشند وضع شده؛ ولی عفو برای افراد نادم و پشيمان می باشد. 3. عفو یک اصل است و قصاص یک استثناء برای افراد غیر قابل اصلاح می باشد.
پاسخ تفصیلی:
«عفو» ضد «انتقام» است و آن گذشتن از قصاص و غرامت و خسارت است، خصلتى است كه آيات و روايات در مدح آن بسيار است خداوند متعال مى فرمايد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالعُرْفِ»(1)؛ ([اى پيامبر] گذشت را اتخاذ كن و به كار نيك و معروف امر نما) و نيز فرمود: «وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصْفَحُوا»(2)؛ (بايد عفو و گذشت كنند). راغب در «مفردات» مى گويد: «صَفْح» بالاتر و بليغ تر از «عفو» است، گاهى انسان عفو مى كند ولى به مرتبه «صفح» نمى رسد. شايد مرادش اين باشد كه انسان از مسئله اى مى گذرد و گذشت مى كند؛ ولى هنوز كدورتى از طرفِ [مقابل] در قلب او است؛ ولى «صَفْح» آن است كه اين مقدار كدورت نيز نباشد و با خلوص و طيب نفس گذشت كند. قرآن در جاى ديگر مي فرمايد: «وَ اَنْ تَعفُوا اَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»(3)؛ (و اگر عفو كنيد به تقوى نزديكتر است).
رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) نيز فرمودند: «عفو بر بنده نمى افزايد مگر عزّت؛ پس عفو كنيد تا خداوند شما را عزيز گرداند». باز رسول اللّه(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «حضرت موسى(عليه السلام) به خداوند عرض كرد: پروردگار من! كدام بندگانت بر تو عزيزترند. فرمود: آنكه وقتى قدرت مى يابد عفو مى كند».
امام باقر(عليه السلام) نيز فرمودند: «اَلنَّدَامَةُ عَلَى الْعَفْوِ اَفْضَلُ وَ اَيْسَرُ مِنَ النَّدَامَةِ عَلَى العُقُوبَةِ»(4)؛ (پشيمانى بر عفو و گذشت، بهتر و راحت تر از پشيمانى بر عقوبت است).
در اينجا به نكته اى اشاره مى كنيم و آن اينكه در اسلام دو نوع دستور داريم:
1. دستور به مقابله به مثل، چنانكه در قرآن مى خوانيم: «فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ»(5)؛ (كسى كه بر شما تجاوز روا داشت، شما نيز بر او تجاوز كنيد به مثل آن تجاوزى كه بر شما رفت).
در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْاَنْفَ بِالْاَنْفِ وَ الْاُذُنَ بِالْاُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ»(6)؛ (و نوشتيم بر آنها [بنى اسرائيل] در تورات كه نفس با نفس و چشم با چشم و بينى با بينى و گوش با گوش و دندان با دندان قصاص مى شود و جراحتها نيز قصاص دارد). در جاى ديگر مى فرمايد: «وَ لَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُوْلِي الْاَلْبَابِ»(7)؛ (اى صاحبان عقل براى شما در قصاص حيات و زندگى است).
2. دستور به عفو كه آيات و روايات زيادى در اين باره وجود دارد.
سؤال اين است كه جمع بين اين دو دستور چگونه است؟ آيا تضادى وجود ندارد؟ از يك طرف امر به انتقام و قصاص و از سوى ديگر توصيه به عفو و گذشت!
جواب اين است كه براى جمع بين اين دو دسته اوامر سه وجه ممكن است گفته شود: 1. بايد توجه داشت كه ما هم قانون داريم و هم يك سلسله مسائل. قانون اسلام، قصاص و انتقام شرعى را به عنوان حقّى براى صاحب حق محترم شمرده است. اگر اين قانون نباشد، جنايتكاران جسورتر مى شوند، اين قانون، عامل كنترل كننده اى براى جنايت پيشه گان است، ضامن امنيت نظام است، ولى در كنار آن عفو را نيز به عنوان ارزشى اخلاقى قرار داده است، جايگاه اين اخلاق از آن قانون بالاتر است و فردى كه متخلق به اين اخلاق شود جايگاهش بالاتر از كسى است كه قدرت عفو ندارد. خداوند در قرآن مى فرمايد: «إِنَّ اللهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإِحْسَانِ»(8)؛ (خداوند به عدل و احسان امر مى كند). اولى (عدل) قانون و دومى (احسان) اخلاق است. اولى وظيفه و دومى انسانيت است، اگر كسى به من نيكى كرد عدالت به عنوان يك قانون حكم مى كند كه همان قدر به او نيكى كنم، ولى اخلاق حكم مى كند كه بيشتر از آنچه به من نيكى كرده به او احسان كنم.
هِگل، اخلاق را عبارت از پيروى و اطاعت از قوانين مى داند؛ ولى مى دانيم كه اين صحيح نيست، چه بسيارند افرادى كه رفتارشان طبق مقررات و قوانين فردى و اجتماعى است و از مرز قانون، قدمى فراتر نمى نهند امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بى گذشت و سختگير، كينه توز و انتقامجو هستند، اين تفكيك قانون و اخلاق را «كانت» ديگر فيلسوف غربى مورد اشاره قرار داده و در فلسفه اخلاق، چندين رساله و كتاب نوشته و تكاليف را به دو قسم منقسم كرده است، يكى تكليف قانونى؛ يعنى آنچه به موجب قوانين بر مردم الزام مى شود و نقض آنها سبب بازخواست دادگاهها و ديوانخانه ها مى گردد. دوّم تكاليف فضيلتى كه الزامش درونى است و محاكمه اش با نفس انسان است.
در تكاليف قانونى، نظر به عدل و داد است. داد، هر عملى است كه بنيادش بر اين اصل استوار است که «آزادى هر كس باید با آزادى ديگران سازگار باشد».
بنابراين حكم قانونى اين است: چنان كن كه آزادى تو بر طبق يك قاعده كلى با آزادى همه مردم سازگار شود؛ ولی در تكاليف فضيلتى، نظر به اخلاق است و غايت علم اخلاق براى هر كس كمال نفس خود او و خوشى ديگران است.(9)
در مكتب آسمانى اسلام، عملى ساختن قوانين دينى معيار دادگرى و انصاف است و تخلّق به مكارم اخلاق مايه كمال معنوى و فضيلت می باشد.
امام على(عليه السلام) مى فرمايند: «اَلْعَدْلُ اِنّكَ اِذَا ظُلِمْتَ اَنْصَفْتَ وَ الْفَضْلُ اَنّكَ اِذَا قَدَرْتَ عَفَوْتَ»؛ (عدل اين است كه اگر مورد ستم واقع شدى، با ستم كننده خود منصفانه رفتار نمائى [و براى كيفر او از مرز حق و قانون تجاوز نكنى] و فضيلت اين است كه اگر قدرت به دست آوردى [از مجازاتش چشم پوشى كنى] و او را مشمول عفو و بخشش قرار دهى).
2. انتقام در مقابل كسى است كه قابل هدايت نيست. طرفِ مقابل فرد لجوجى است كه اگر قصاص نشود فردا چند نفر ديگر را نيز به قتل مى رساند. طرفِ مقابل، انسانى است كه نورانيت فطرى خود را از دست داده و قلبش به تاريكى گرائيده است. طرفِ مقابل، فردى است كه ريشه انسانيت و وجدان در درون او مرده است و عفو و گذشت براى انسانى است كه واقعاً نادم و پشيمان است و اگر هم قصاص نشود، زير تازيانه وجدان قصاص مى شود و بيدار مى گردد.
3. عفو اصل است و قصاص، استثنائى در اين اصل است، شاخه اصلى، عفو و شاخه فرعى، انتقام است و عمل به اصل مقدم بر فرع است؛ مگر اينكه خصوصيتى در یک مورد يافت شود، مثل اين كه فردى كه قابل اصلاح نيست بايد حتماً قصاص شود، يا اگر تازيانه نخورد حواسش جمع نمى شود.(10)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.