پاسخ اجمالی:
در جریان جنگ احزاب پیامبر(ص) به «نعيم بن مسعود» كه تازه مسلمان شده بود و قبیله اش از این امر خبر نداشت فرمود: «اگر مى توانى در ميان لشگر دشمن اختلاف بيفكن كه جنگ مجموعه اى از نقشه هاى پنهانى است». او نیز با ایجاد حس بدبینی و عدم صداقت نسبت به طرف مقابل، بین طایفه «قریش» و «غطفان» که اهل مکه بودند و یهودیان «بنی قریظه» که اهل مدینه بودند اختلاف افکند. این بدبینی، به علاوه عواملی دیگر عرصه را بر لشکر احزاب تنگ کرد و باعث شکست مشرکین شد.
پاسخ تفصیلی:
بر اساس نقل تواریخ در جریان جنگ احزاب «نعيم بن مسعود» كه تازه مسلمان شده بود و قبيله «غَطَفان» از اسلام او آگاه نبودند، خدمت پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد و عرض كرد هر دستورى بدهيد براى پيروزى نهائى به كار مى بندم. پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: «مانند تو در ميان ما يك نفر بيشتر نيست؛ اگر مى توانى در ميان لشگر دشمن اختلاف بيفكن كه جنگ مجموعه اى از نقشه هاى پنهانى است!».
نعيم طرح جالبى ريخت؛ به سراغ يهود «بنى قُرَيْظه» آمد كه در جاهليّت با آنها دوستى داشت، و گفت: اى «بنى قُرَيْظه»! مى دانيد كه من نسبت به شما علاقه مندم. گفتند: راست مى گوئى، هرگز تو را متّهم نمى كنيم. گفت: طائفه «قريش» و «غَطَفان» مثل شما نيستند، اين شهر، شهر شماست؛ اموال و فرزندانتان در اينجاست؛ و هرگز قادر نيستيد از اينجا نقل مكان كنيد؛ امّا قريش و طايفه غَطَفان تنها براى جنگ با محمّد(صلى الله عليه و آله و سلم) و يارانش آمده اند، و شما از آنها حمايت كرده ايد، در حالى كه شهر آنها جاى ديگر است، و اموال و زنانشان در غير اين سرزمين است؛ آنها اگر فرصتى دست دهد غارتى مى كنند و با خود مى برند، و اگر مشكلى پيش آيد به شهرشان باز مى گردند، و شما تنها در اين شهر مى مانيد و محمّد! مسلّماً به تنهائى قادر به مقابله با او نيستيد؛ شما دست به اسلحه نبريد تا از «قريش» و طايفه «غَطَفان» وثيقه اى بگيريد؛ آنها بايد گروهى از اشراف خود را به عنوان گروگان به شما بسپارند كه در جنگ كوتاهى نكنند و تا آخرين مرحله بايستند! يهود «بنى قريظه» اين پيشنهاد را پسنديدند.
«نعيم» مخفيانه به سراغ «قريش» آمد؛ به ابوسفيان و گروهى از رجال قريش گفت: شما مراتب دوستى مرا نسبت به خودتان خوب مى دانيد؛ مطلبى به گوش من رسيده است كه خود را موظّف به ابلاغ آن مى دانم، تا مراتب خيرخواهى را انجام داده باشم؛ امّا خواهش من اين است كه از من نقل نكنيد!
گفتند: مطمئن باش! گفت: آيا مى دانيد جماعت يهود از درگيرى با محمّد(صلى الله عليه و آله و سلم) پشيمان شده اند؛ و رسولى نزد او فرستاده اند كه ما از كار خود پشيمانيم؛ آيا اين مقدار كافى است كه ما گروهى از اشراف قبيله «قريش» و «غَطَفان» را براى تو گروگان بگيريم و دست بسته به تو بسپاريم؟ سپس در كنار تو خواهيم بود تا آنها را ريشه كن كنيم! محمّد(صلى الله عليه و آله و سلم) نيز با اين پيشنهاد موافقت كرده است؛ بنابراين، اگر يهود به سراغ شما بفرستند و گروگانهائى بخواهند، حتّى يك نفر به آنها ندهيد كه خطر جدّى است! سپس به سراغ طائفه «غَطَفان» كه طايفه خود او بود، آمد، گفت: اى جمعيّت! اصل و نسب مرا به خوبى مى دانيد؛ من به شما عشق مى ورزم؛ و فكر نمى كنم كمترين ترديدى در خلوص نيّت من داشته باشيد گفتند: راست مى گوئى، حتماً چنين است گفت: سخنى دارم به شما مى گويم امّا از من نشنيده باشيد!
گفتند: مطمئن باش! حتماً چنين خواهد بود، چه خبر؟ «نعيم» همان مطلب را كه براى قريش گفته بود، دائر بر پشيمانى يهود و تصميم به گروگان گيرى آنها، مو به مو براى آنها شرح داد و آنها را از عاقبت اين كار برحذر داشت. اتّفاقاً شب شنبه اى بود ( ماه شوّال، سال پنجم هجرى) كه ابوسفيان و سران غَطَفان گروهى را نزد يهود بنى قُرَيْظه، فرستادند؛ گفتند؛ حيوانات ما در اينجا دارند تلف مى شوند، در اينجا براى ما جاى توقّف زياد نيست؛ فردا صبح حمله را بايد آغاز كنيم تا كار يكسره شود.
يهود در پاسخ گفتند: فردا شنبه است و ما دست به هيچ كارى نمى زنيم؛ به علاوه، از اين بيم داريم كه اگر جنگ به شما فشار آورد به شهر و ديار خود بازگرديد و ما را در اينجا تنها بگذاريد؛ بنابراين، شرط همكارى ما آن است كه گروهى از اشراف خود را به عنوان گروگان به دست ما بسپاريد.
هنگامى كه اين خبر به «قريش» و «غَطَفان» رسيد، گفتند: به خدا سوگند معلوم مى شود «نعيم بن مسعود» راست مى گويد، خبرى در كار است! آنها رسولانى به سوى يهود فرستادند و گفتند به خدا يك نفر را هم به شما نخواهيم داد، اگر مايل به جنگ هستيد، آماده ايم! «بنى قُرَيْظة» وقتى از ماجرا آگاه شدند گفتند كه «نعيم بن مسعود» حرف حقّى مى زد، اينها قصد جنگ ندارند حيله اى در كار است؛ مى خواهند غارتى بكنند و به شهرهاى خود باز گردند؛ و شما را در برابر محمّد(عليه السلام) تنها بگذارند؛ پيام دادند كه حرف همان است كه گفتيم؛ تا گروگان نسپاريد، جنگ نخواهيم كرد! قريش و غَطَفان هم بر سر حرف خود اصرار ورزيدند و در ميان صفوف آنها اختلاف افتاد و در همان اوقات بود كه شبانه طوفان سرد شديدى در گرفت، آنچنان كه خيمه هاى آنها را به هم ريخت و ظرفهاى غذا را از روى اجاق به روى زمين انداخت. همه اين عوامل دست به دست هم داد، قريش دست و پا را جمع كردند و فرار را برقرار ترجيح دادند؛ به گونه اى كه حتّى يك نفر از آنها در ميدان جنگ باقى نماند!(1)
البته واضح است که استفاده از چنين روشهائى بدون داشتن اطّلاعات وسيع از وضع دشمن و زمينه سازيهاى قبلى ممكن نيست.(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.