پاسخ اجمالی:
یکی از دلایل تحریم رباخوارى، منافات این کار با فلسفه پيدايش «پول» است. رباخوارى باعث مى شود كه پول از شكل اصلى اش تحريف و به شكل يك كالا درآيد؛ چرا كه پول در اصل «ثَمَنْ» است نه «مُثْمَن»، یعنی واسطه كالاست نه كالا، و رباخوارى آن را كالا قرار مى دهد و از اين رهگذر جامعه را گرفتار خسارت مى كند.
پاسخ تفصیلی:
یکی از دلایل تحریم رباخوارى، منافات این کار با فلسفه پيدايش «پول» است. رباخوارى باعث مى شود كه پول از شكل اصلى اش تحريف و به شكل يك كالا درآيد؛ چرا كه پول در اصل «ثَمَنْ» است نه «مُثْمَن»، یعنی واسطه كالاست نه كالا، و رباخوارى آن را كالا قرار مى دهد و از اين رهگذر جامعه را گرفتار خسارت مى كند.
در گذشته بسيار دور، معاملات مردم بدون واسطه پول بوده است و معامله به صورت جنس به جنس و به تعبير امروز پاياپاى انجام مى گرفته و در حال حاضر هم در جوامع و اقوام بدوى اين نوع معاملات رواج دارد؛ همانطور كه در بين دولت ها نيز گاهى در معاملات كلان، انجام مى شود به اين صورت كه يك كشور نفت مى دهد و در مقابل ماشين آلات كشاورزى مى گيرد. ولى انسان به تدريج در معاملات پاياپاى به چند مشكل مهم برخورد كرد:
نخست اينكه: هر جنسى قابل تبديل به جنس دلخواه و مورد علاقه نيست؛ مثلا اگر من گندم داشته باشم و بخواهم براى خانواده ام كفش تهيه كنم، گاهى اوقات كفّاش احتياج به گندم ندارد، در نتيجه من نمى توانم گندم را به كفش تبديل كنم و ناچارم كه گندم را به جنس مورد علاقه كفاش تبديل كنم و سپس آن جنس را با كفش مبادله نمايم و انجام اين كار در سطح وسيع براى مردم مشكل آفرين است.
دوم اينكه: حمل اجناس به عنوان بهاى معاملات، مشكل آفرين است بخصوص در سفرها؛ مگر يك انسان مثلا چقدر گندم مى تواند با خود حمل كند كه در طول سفر تمام احتياجات او را برآورده كند!
سوم اينكه: در معاملات بزرگ اگر معاملات كلان بين افراد يا دولت ها مرتب و دائم به صورت كالا به كالا انجام شود، مشكلاتى از نظر نگهدارى كالا، انبار، حمل و نقل و... بوجود خواهد آمد.
به اين دليل و دلايل ديگر، انسان براى رفع اين مشكلات، فهميد كه احتياج به يك حلقه رابط دارد؛ يعنى به چيزى دسترسى پيدا كند كه قابل تبديل به همه اجناس باشد، در ضمن حجم و وزن آن نيز كم باشد، و به راحتى حمل و نقل گردد، بدين منظور طلا و نقره را انتخاب كرد، چون اين دو فلز مورد قبول همه بود و تا اندازه زيادى مشكلات مزبور را برطرف مى ساخت.
طلا را براى معاملات بزرگ و كلان انتخاب كرد و نقره را براى معاملات خرد و كوچك. طلا و نقره رواج پيدا كرد و كم كم سكّه خورد و قدرت دولت ها هم به عنوان پشتوانه آن قرار گرفت و به عنوان حلقه اتّصال بين همه كالاها مورد قبول عامه واقع شد و نام پول بر آن گذاشته شد. ولى با پيشرفت جوامع بشرى، انسان به اين نتيجه رسيد كه پولِ طلا و نقره نيز حلقه اتصال مناسبى نيست، زيرا اگرچه قسمتى از مشكلات معاملات پاياپاى را حل كرده است، ولى هنوز مشكلات مهمى دارد، از جمله مسأله حمل و نقل، بخصوص در معاملات بزرگ و سنگين، و مشكل سرقت آنها، بخصوص در سفرها كه طبيعتاً انسان طلا و نقره بيشترى همراه دارد، علاوه بر اين حجم طلا و نقره دنيا محدود است و پاسخ نياز انسان را در اين زمينه نمى دهد.
اين مشكلات سبب شد كه انسان به سراغ پول هاى كاغذى برود و پول كاغذى را جانشين طلا و نقره كند، اگرچه پول كاغذى هم، مشكلات جديدى از جمله تورم را آفريد (تورم در بسيارى از موارد زاييده پول هاى كاغذى است، زيرا ارزش پول هاى طلا و نقره همراه با بالا رفتن قيمت ها بالا مى رود) ولى چون مشكلات طلا و نقره را نداشت به عنوان حلقه اتصال بين كالاها پذيرفته شد.
از اين بحث نتيجه مى گيريم كه پول ـ بخصوص پول هاى كاغذى ـ وسيله تبديل كالاها به يكديگر است، نه يك كالا، و به تعبير فقها ثمن است نه مثمن، و به تعبير سوم حواله است و به عبارت چهارم امر اعتبارى است كه قدرت دولت ها پشتوانه آن است (هر چند تصوّر عموم اين است كه پشتوانه آن طلا و نقره خزانه يا اموال و سرمايه هاى دولت است).
حال اگر اين پول را تبديل به كالا كنيم و بخواهيم از راه ربا به اين وسيله سود ببريم اين كار برخلاف فلسفه اوليّه پول و اسكناس است و به يك معنا اَكل مال به باطل(1) محسوب مى شود.(دقّت فرماييد)(2)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.