پاسخ اجمالی:
به تصريح منابع روایی اهل سنت، مانند صحيح مسلم، مسند حنبل، سنن بيهقى، صحيح ترمذى، الدرالمنثور، احكام القرآن و ... «آيه مباهله» درباره امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) و حسنین(ع) نازل شده است.
به عنوان مثال در «صحيح مسلم» در كتاب فضائل الصحابة در باب فضائل على بن ابيطالب(ع) از سعد بن ابى وقاص نقل شده كه معاويه به سعد گفت: چرا ابوتراب را سبّ و دشنام نمى دهى؟ گفت: من سه سخن از پيامبر اكرم(ص) به ياد دارم كه به خاطر آنها نمى توانم على(ع) را دشنام دهم! و اگر يكى از آنها براى من باشد بهتر از تعداد زيادى اشتران سرخ مو است. سپس داستان حديث منزلت در جنگ تبوك و داستان پرچم دادن به دست على(ع) در جنگ خيبر را ذكر مى كند، و بعد مى افزايد: «هنگامى كه آيه مباهله نازل شد؛ رسول خدا(ص) على و فاطمه و حسن و حسين(ع) را فرا خواند. سپس عرضه داشت: خداوندا اينها اهل بيت من هستند» و مصداق اين آيه اند.
با اين وجود و در کمال تعجب نويسنده تفسير المنار که عالم معروفی محسوب می شود، گفته اند: «مدارك اين روايات مربوط به شيعه است». ما از او می پرسیم آيا صحيح مسلم، صحيح ترمذى، مسند احمد، الدّر المنثور، و ... را علماى شيعه نوشته اند؟!
پاسخ تفصیلی:
غیر از روایات بسیاری که از ائمه معصومین(علیهم السلام) در شأن نزول «آیه مباهله» صادر شده است، روايات فراوانى در منابع معروف و دست اول اهل سنت وجود دارد که با صراحت مى گويد: آيه مباهله درباره على(عليه السلام)، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام) نازل شده است از جمله:
1ـ در «صحيح مسلم» در كتاب فضائل الصحابة در باب فضائل على بن ابيطالب(عليه السلام) از سعد بن ابى وقاص نقل شده كه معاويه به سعد گفت: چرا ابوتراب[على(ع)] را سبّ و دشنام نمى دهى؟ گفت: من سه سخن از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به ياد دارم كه به خاطر آنها نمى توانم على(ع) را دشنام دهم! و اگر يكى از آنها براى من باشد بهتر از تعداد زيادى اشتران سرخ مو است [اين حيوان از گرانبهاترين سرمايه هاى عرب محسوب مى شد] سپس داستان حديث منزلت در جنگ تبوك و داستان پرچم دادن به دست على(ع) در جنگ خيبر را ذكر مى كند، و بعد مى افزايد: «وَ لَمّا نَزَلَت هذِه الآيَةُ «قُل تَعالَوا نَدعُ اَبنائَنا وَ اَبنائَكُم» دَعا رَسُولُ الله(ص) عَليّاً وَ فاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَينا فَقالُ: اللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهلى»(1)؛ (هنگامى كه آيه مباهله نازل شد؛ رسول خدا(ص) على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) را فرا خواند. سپس عرضه داشت: خداوندا اينها اهل بيت من هستند) و مصداق اين آيه اند.
اين حديث را گروه ديگرى از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند مانند: ترمذى در صحيح خود(2) که بعد از نقل آن مى افزايد، ابوعيسى مى گويد: اين حديث، حسن، صحيح و غريب است (شايد غريب بودنش به خاطر ناسازگارى با پيش داورى هاى تعصب آميز او است) و همچنین احمد حنبل در «مسند»(3) و بيهقى در «السنن الكبرى»(4) و سيوطى در «الدُر المنثور».(5)
2ـ در «صحيح ترمذى» در جاى ديگر نيز حديث از سعد بن وقاص نقل شده كه وقتى آيه مباهله نازل شد؛ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) را فراخواند و عرضه داشت: «اللّهُمَّ هؤُلاءِ اَهْلى»؛ (خداوندا! اينها اهل بيت من هستند).(6)
همين حديث را حاكم در «مستدرك الصحيحين» نقل كرده و در آخر مى گويد: «اين حديث صحيحى است كه هماهنگ با موازين و شرايط صحت بر طبق عقيده شيخين «بخارى و مسلم» مى باشد(7) و نيز بيهقى در «السنن الكبرى» آن را نقل كرده است».(8)
3ـ سيوطى در «الدرالمنثور» از حاكم، ابن مردويه و ابونعيم در «دلائل» از جابربن عبدالله انصارى نقل مى كند: هنگامى كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) قرار مباهله با مسيحيان گذاشت، روز بعد دست على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) و حسن و حسين(عليهما السلام) را گرفت و براى مباهله آورد؛ اما آنها [مسيحيان] حاضر به مباهله نشدند. سپس جابر مى افزايد: آيه «تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبنْائَكُمْ ...» درباره آنها نازل شد.(9) سيوطى مى گويد: حاكم اين حديث را صحيح شمرده است.
4ـ در همان كتاب «الدّر المنثور» از ابن عباس نقل مى كند كه هيئت مسيحيان نجران خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) آمدند ـ و پس از شرح جريان مباهله و امتناع مسيحيان نجران ـ مى افزايد: اين در حالى بود كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بيرون آمد و با او على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) بودند و به آنها فرمود: «من دعا مى كنم و شما آمين بگوييد» ولى مسيحيان نجران حاضر به مباهله نشدند و با پيامبر(صلى الله عليه وآله) صلح كردند كه جزيه بپردازند.(10)
5ـ در همان كتاب از ابن جرير از علباء بن احمر اليشكرى نقل مى كند هنگامى كه آيه «قُل تَعالَوا نَدْعُ اَبْنائَنا ...» نازل شد؛ پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به سراغ على و فاطمه(عليهما السلام) و فرزندان آنها حسن و حسين(عليهما السلام) فرستاد و به مخالفان پيشنهاد كرد حاضر به مباهله شوند[و آنها خوددارى كردند].(11)
6ـ علامه طبرى در تفسيرش با سند خود از زيد بن على در تفسير اين آيه نقل مى كند: «كانَ النَّبىُّ وَ عَلِىّ وَ فاطِمَةُ وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ(عليهم السلام)»؛ (در آنجا پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) بودند).(12)
7ـ و نيز در همان كتاب به سندش از سدّى در ذيل اين آيه چنين نقل مى كند: «اَخَذَ النَّبىُّ بِيَدِ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ وَ فاطِمَةَ(عليهم السلام) وَ قال لِعلىّ(عليه السلام) اَتبِعْنا»(13)؛ (پيامبر(صلى الله عليه وآله) دست حسن و حسين و فاطمه(عليهم السلام) را گرفت و به على(عليه السلام) فرمود: با ما همراه شو).
8ـ علامه ابوبكر جصّاص [كه از علماى قرن چهارم هجرى است] در كتاب «احكام القرآن» در يك تعبير گويا در مورد مباهله مى گويد: «اِنَّ رُوُاةَ السِيَر وَ نَقَلَة الاَثَرَ لَم يَخْتَلِفُوا فى اَنَّ النَّبِىَ(صلى الله عليه وآله) اَخَذَ بِيَدِ الحَسَنَ و الحُسَيْنِ وَ عَلِى وَ فاطِمَةَ (رَضِى اللهِ عَنْهُمْ) وَ دَعى النَّصارى الَّذين حاجُّوهُ اِلَى الْمُباهَلَةَ»(14)؛ (راويان تواريخ و ناقلان آثار اختلاف ندارند در اينكه پيامبر اكرم(ص) دست حسن و حسين و على و فاطمه(عليهم السلام) را گرفت و نصارى را كه با او به بحث و ستيز برخاسته بودند به مباهله دعوت فرمود). مطابق گفته جصاص اين مسأله مورد اجماع و اتفاق همه دانشمندان حديث و تاريخ است.
9ـ همين دانشمندان در كتاب ديگرى به نام «معرفة علوم الحديث» بعد از ذكر داستان مباهله مى گويند: «قالَ الْحاكِمُ وَ قَدْ تَواتَرَتِ الاَخْبارُ فى التَّفاسير عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ عَبّاسَ وَ غيرِهِ اَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلى الله عليه وآله) اَخَذَ يَوْمُ الْمباهَلَةِ بِيَدِ عَلِى وَ حَسَنِ وَ حُسَيْن وَ جَعَلُوا فاطِمَةَ وَرائَهُمْ ثُمَّ قالَ هؤلاءِ اَبْنائَنا وَ اَنْفُسَنا وَ نِسائَنا»(15)؛ (حاكم مى گويد: در اخبار متواتر در كتب تفسير از ابن عباس و غير او آمده است كه: رسول خدا(صلى الله عليه وآله) روز مباهله دست على و حسن و حسين(عليهم السلام) را گرفت و فاطمه از پشت سر مى آمد سپس فرمود: اينها فرزندان ما و نفوس ما و زنان ما هستند شما هم نفوس و فرزندان و زنانتان را بياوريد تا مباهله كنيم).
اين، تنها بخشى از روايات مربوط به داستان مباهله و نزول آن درباره اين بزرگواران است. بديهى است تفاوت اين احاديث در بعضى از جزئيات كه فاطمه(عليها السلام) همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) بوده يا پشت سر پيامبر(ص) مى آمده و يا على(عليه السلام) در كنار آن حضرت بوده يا پشت سر آن حضرت، تأثيرى در اصل مسأله نمى گذارد؛ زيرا در بسيارى از حوادث مسلم تاريخى مانند جنگ بدر، خيبر، احزاب و فتح مكه، اختلاف در نقل جزئيات و شاخ و برگ ها وجود دارد و كمتر حادثه مهمّ تاريخى را مى توان پيدا كرد كه در اين گونه امور جزئى، تفاوتى نداشته باشد.
به هر حال روايات فوق، به گواهى گروهى از بزرگان اهل سنت چنان فراوان و مشهور است كه به سر حدّ تواتر رسيده، با اين حال جاى بسيار شگفتى است كه نويسنده تفسير المنار در ذيل اين آيه مى گويد: «قالَ الاٌسْتاذُ الاِمامُ: الرِّواياتُ مُتَّفِقَةٌ عَلى اَنَّ النّبّى(صلى الله عليه وآله) اِخْتارَ لِلُمباهَلَة عَليّاً وَ فاطِمَةَ وَ وَلَدَيْهِما وَ يَحْمِلُونَ كَلِمَةَ نِسائِنا عَلَى فاطِمَةَ وَ كَلِمَةَ أَنْفُسِنا عَلَى عَلى(عليه السلام) فَقَطْ وَ مَصادِرُ هذِهِ الرِّواياتِ الشّيْعَةُ! وَ مَقْصَدُهُمْ مِنها مَعْروفُ!»(16)؛ (روايات متفقاً مى گويد كه پيامبر(ص) براى مباهله، على(عليه السلام) و فاطمه(عليها السلام) و دو فرزند آنان را برگزيد و كلمه «نسائنا» را بر فاطمه(عليها السلام) و كلمه «انفسنا» را فقط بر على(عليه السلام) تطبيق كرده اند. مدرك اين روايات، شيعه است! و هدف آنها از آن مشخص است!).
راستى عجيب است وقتى پاى پيش داورى ها و تعصب هاى فرقه اى به ميان مى آيد دانشمند معروفى مانند نويسنده المنار سخنى مى گويد كه سستى آن بر هيچ كس پوشيده نيست. آيا «صحيح مسلم» و «صحيح ترمذى» و «مسند احمد» از منابع معروف شيعه است؟ آيا «سنن بيهقى» و «الدّر المنثور» سيوطى و «احكام القرآن» جصاص و «تفسير طبرى» و «مستدرك حاكم» را علماى شيعه نوشته اند؟
اشتباهى به اين بزرگى جز بر اثر حجاب تعصب پيدا نمى شود. نامبرده از يك سو مى گويد روايات متّفقاً اين سخن را نقل كرده است و از سوى ديگر همه را زير سؤال مى برد.
اگر كتاب هايى همچون «صحيح مسلم» و «ترمذى» و «مسند احمد» و مانند آن، چنان باشد كه شيعه بتواند رواياتى جعل نموده و در همه آنها وارد كند؛ تا آنجا كه به صورت حديث متواتر در آيد؛ ديگر چه اعتبارى براى اين كتب باقى مى ماند؟ و چگونه مى توان حتى يك حديث آنرا پذيرفت؟
در حقيقت، نويسنده المنار با اين سخن خود، همه منابع معروف اهل سنت را بى اعتبار كرده و ارزش آنها را به كلى از بين برده است. آرى او خواسته است فضيلتى را از امام على و حضرت فاطمه و فرزندان آنها(عليهم السلام) انكار كند ولى با اين كارش ريشه مذهب تسنن را زده است!(17)
تا کنون هیچ نظری برای این مطلب درج نشده است.